- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

سرداری شجاع و دلاور از دیار زاگرس

چــون «گراوند» از سپاه یاس بـود            دیــده‌بــان لشکــــــر عبــاس(ع) بــود

پــاسداری می نمود شب‌ها به دشـت                یــک شب امــا رفــت و دیــگر بـرنگشت

لاله های واژگون کوهدشت ” علیزمان محمدزاده “

 

به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد شهادت سردار شهید محمدمراد گراوند

سالگرد شهادت      ۲۲/۱۰/۱۳۶۵

Untitled-27 [1]

ســردار شـهـیـد مـحـمـدمـراد گــراونـد

 

قستی از وصیت نامه سردار شهید محمدمراد گراوند

. . . و بار دیگر توصیه میکنم که بر جمع قلیل خود ننگرید و در برابر جمع کثیر کفر مقاومت نمایید ما ایمان به خدا داریم به قول امام : چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم و این جمله عین حقیقت است بر همه شما دوستداران انقلاب لازم است بی نهایت خانواده محترم شهدا مفقودین و اسراء را احترام بگذارید و آنها را ستون انقلاب و بزرگواران انقلاب بدانید و در هر پست و مقامی که هستید خود و مردم را سرگردان نکنید مشکلات آنها را با جان ودل متحمل و پذیرا باشید و درحل آنها بکوشید و ازهرگونه باند بازی و گروه گرایی جدا پرهیز کنید . . . 

Image0051 [2]

از راست ” مصطفی محمدی و سردار شهید محمدمراد گراوند

 

خاطراتی از سردار شهید محمدمراد گراوند از زبان آقای مصطفی محمدی :

خاطره ی اول:

ایشان نیروی مؤمن، شجاع، صبور و چابک بودند که شجاعت ایشان زبان زد هم بود. در سال ۶۴ در منطقه عمومی دربندیخان عراق بودیم و محمد مراد به عنوان فرمانده واحد دیدبانی ادوات بودند. خودش معمولا روی ارتفاعات شاخ شمیران، سورمر، برددکان و میثم که همگی مشرف بر سدّ دربندیخان عراق بودند، دیدبانی می کرد و از تمام منطقه مربوطه اطلاعات کاملی داشت.

بعد از عملیات والفجر ۹ که ارتش بعث متوجه کاهش نیرو در روی ارتفاعات مذکور شده بود که یک عملیات سختی انجام داد و ارتفاعات را از ما پس گرفت. چند ماه بعد سپاه تصمیم داشت که مجددا ارتفاعات را پس بگیرد و در منطقه عملیات کند. با توجه به این که ارتفاعات مذکور همه اش صخره بود ، نفوذ به داخل نیروهای عراقی بسیار سخت و در مواردی غیر ممکن بود. نیروهای اطلاعات عملیات چندین شب می رفتند تا کنار صخره ها تا راهی جهت عبور به پشت نیروی عراقی و شناسایی پیدا کنند ولی موفق نمی شدند. فرمانده لشگر ما سردار نوری دستور داده بودند که محمد مراد بروند پیش ایشان، محمد مراد مرخصی رفته بودند شهرستان، یک پیک رفت شهرستان و ایشان را به منطقه آورند. محمد مراد گفتند: ” راهی بلد هستند ولی یک مقداری سخت و صعب العبور است.” به هر حال ایشان به همراه چند نفر رفتند جهت شناسایی و نفوذ به پشت نیروی عراقی . هنگامی که به پای صخره ها می رسند همراهان ایشان نمی توانند از شیار مورد نظر ایشان عبور کنند فقط ایشان و یک نفر از همراهان موفق می شوند که به پشت نیروی عراقی نفوذ کنند و چند ساعتی روی ارتفاعات پشت عراقی ها جهت شناسایی بسر می برند .

گروه شناسایی برگشتند و فرمانده لشگر مقداری ایراد می گیرد به اعضا قبلی گروه ، ولی منطقه را به طور کامل شناسایی کردند.

Untitled-15 [3]

خاطره ی دوم :

سال ۶۳ کوهدشت به شدت بمب باران شده  و شهر کاملا تخلیه شده بود. من و چند نفر دیگر از دوستانم در یک پایگاه مقاومت شب ها جهت برقراری امنیت شهر نگهبانی می دادیم. یک شب محمد مراد از جبهه برگشته بود و شب آمد پیش ما . ایشان متوجه شد که ما می خواهیم برویم به یک مأموریت و شاید این کار ما مناسب نباشد. جریان از این قرار بود که دو سه تا خانواده بودند که وابسته به گروه های مخالف نظام بودند و موقعی که شهر بمب باران شد، این ها ناراحت شدند و حرف های ناصواب و نامربوطی به رزمنده ها و شهدا می زدند. من هم به همراه چند نفر از دوستانم خواستیم یک زهر چشمی به آن ها نشان بدهیم و یک مقداری آن ها را بترسانیم ضمنا آن ها هم بخاظ بمباران در حومه شهر سکونت داشتند.

محمد مراد به من گفت: ” توی این کار شما رضای خدا نیست و حذر کن. شما می خواهید یک نفر را بترسانی ، شاید بچه اش هم ترسید و این کار مورد قبول خدای سبحان نیست و ما منصرف شدیم.

 

2013-08-03 19.05.34 [4]

 آقای مصطفی محمدی

 

با تشکر از حجت الاسلام حاج هادی قبادی و آقایان مصطفی محمدی و مجتبی قبادی