تاریخ : پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳
9

پیاده رو / هوشنگ حبیبی

  • کد خبر : 41834
  • 21 دی 1392 - 23:30

      دو چشم منتظر، پر می زد از عمق کمی جان در پیاده رو   سراسیمه تر از هر شب، قدم می زد زمستان در پیاده رو   کسی برفی تر از چترش، خیابان را پیاده می خرامد، ژرف   مشام کودکی را می دود زنبیلی از نان در پیاده رو   دو […]

images

 

 

 

دو چشم منتظر، پر می زد از عمق کمی جان در پیاده رو

 

سراسیمه تر از هر شب، قدم می زد زمستان در پیاده رو

 

کسی برفی تر از چترش، خیابان را پیاده می خرامد، ژرف

 

مشام کودکی را می دود زنبیلی از نان در پیاده رو

 

دو چشم منتظر آن سوتر از افسانه های یوش تا دریا

 

غریبانه تر از دیروز دارد می دهد جان در پیاده رو

 

دمادم مشق گریه می نویسد، دخترک در دفتر بختش

 

به جای «توی جنگل با ترانه» باز باران در پیاده رو

 

برقص ای دختر باران به ضرب زوزه ی باد و دف دوران

 

که در آیین ما جرمی ندارد رقص دندان در پیاده رو

 

همیشه جذر زجر من برابر می شود با خاطرات تو

 

که بی سایه فشرده زیر رادیکال ایوان در پیاده رو

 

و لختی آنطرف تر سایه می پاشند روی دختری که، سرد

 

شبی خشکش زده روی طناب خیس باران در پیاده رو

 

 

 

 

۲

 

حلول گریه و خنده به‌وقت هق‌هق در

 

سکوت عقربه در بیست‌وپنجم آذر

 

کسی که‌ آمده‌بود از سفر مرا هل‌داد

 

به سمت هرچه نرفتن،به سمت هرچه سفر

 

قدم‌قدم به سراشیب سینه‌ام غلطید

 

و پرده‌های دلم را کشید تا آخر

 

چنان که حل‌شده‌بودم درون شیرینش

 

که مثل قهو‌ه‌ی گرمی بنوشمش تا سر

 

دلی که ”شب‌شدنش“ را نمی‌شود برداشت

 

سپرده گوش چپش را به صحبت خنجر

 

دلی شبیه کبوتر سپید-ها-مردم به

 

آنطرف‌تر از این شعر می‌شود پرپر

 

*

 

تمام عمر قفس بود و روزنی حالا

 

قفس شکسته و مانده کبوتری بی‌سر

 

دلی شکسته وتنها،نگاه!سوت قطار

 

غریبه‌ای،چمدانی،مسافری‌دیگر

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=41834

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 9در انتظار بررسی : 3انتشار یافته : ۶
  1. خیلی زیبا بود ممنون مرا هل داد

  2. هر دو شعر شعرهای زیبایی هستند چیزی شبیه یک داستان که همه مولفه های یک شعر جدی را هم دارد وجود غزلی هایی این چنین که کمتر غزل زیبا در این روزگار هست غنیمت است

  3. سلام و درود بر دوست قدیمی ام هوشنگ خان.
    از یادت در دل شعرت ،
    به بهانه ی زمستانهای خیس گذشته،
    هنوز هم ، دستان یخ زده ام را ،
    بالای خاکستر امید ،
    سخت به هم میفشارم!

  4. کاش میرملاس به جای این بحث های بی فایده سیاسی بیشتر به ادبیات بپردازد لااقا دل آدمی خنک می شود با یک غزل بایک مثنوی با یک رباع و شعر کوتاه
    لطفا بیشتر به ادبیات توجه کنید

  5. زیبا بود و عالی. انصافا کوهدشت شاعران بزرگی دارد.

    تمام عمر قفس بود و روزنی حالا

    قفس شکسته و مانده کبوتری بی‌سر

  6. خیلی شعرهای زیبایی خواندم کاش آقای حبیبی ساکت نشستن رو بذارن کنار و باز شعر بگن

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.