- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شکارچی تانک ” شهید والامقام دکتر محمدعلیم عباسی “

زنـده بادا نام «شهرام» شهـــید           بــعــد نجــوای کـمـیـــلش پر کشیـــد
نیمه شب برخاک خوزستان نوشت          دوستـــان دیـــدار بــعــدی در بـــهشت

” لاله های واژگون “

alim [1]

شهید والامقام دکتر محمدعلیم ( شهرام ) عباسی

تاریخ شهادت    ۱۳۶۵/۱۱/۱

 زندگینامه شهید والامقام دکتر محمدعلیم عباسی :

شهید حاج محمد علیم عباسی اسوه صبر و استقامت و اسطوره اخلاق و مهربانی نه تنها طبیب تن که طبیب جان نیز بود . در سال ۱۳۴۳ در شهرستان کوهدشت در خانواده ای مذهبی و متدین چشم به جهان گشود . محیط دینی و سرشار از معنویت سبب شد که در همان ایام کودکی در روح او عشق به خدا و دین داری آمیخته شود . تحصیلات ابتدایی را تا سال ۱۳۵۵ به پایان رسانید . مقطع راهنمایی او همزمان با شکوفایی اتقلاب بود . وی تحصیلات دبیرستان را در دبیرستان دکتر شریعتی کوهدشت آغاز کرد ،که مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود و این باعث شد تا سنگر علم را رها سازد و در سنگر عشق و جهاد در راه معبود بشتابد . وی در اولین حضور در جبهه ۱۵ سال بیشتر نداشت ،که از ناحیه کمر به شدت زخمی شد . شهید عباسی در کنار جهاد به کسب تحصیل نیز می پرداخت و بعد از اتمام دوران دبیرستان در کنکور سراسری شرکت نمود و موفق شد در رشته پزشکی پذیرفته شود . آن روح بزرگ آسمانی را ، زخمهای جسمی نتوانست زمین گیر کند ، و از جهاد در راه خدا باز دارد.  و این بار از طریق بسیج دانشجویی راهی جبهه های حق علیه باطل شد،  در فتح فاو و عملیاتهای دیگری شجاعانه شرکت می جست و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در شلمچه خلعت خونین شهادت را بر قامت پوشاند و به وصال جانان نائل گردید.

03 [2] 

021 [3]
 
خاطره ی حاج حسین پیرزادی از شهید والامقام دکتر محمدعلیم عباسی :
انسانی متدین، با تقوی و شخصی معنوی و روحانی بود. همیشه رزمندگان را به مسائل دینی و احکام دعوت می کرد. حتی تاکید بر این داشت که رزمندگان اسلام نماز شب بخوانند. خودش خیلی مقید به این مسائل بود واقعا نماز شب ایشان ترک نمی شد. زمانی که در دزفول بودیم بیشتر به زیارت سبزه قبا امام زاده ای  که در شهر دزفول هست می رفت. یک شب یادم هست که دزفول موشک باران شد . شهید شهرام در مسجد دزفول تا صبح برای شهدای موشکی آن شهر نماز خواند و دعا کرد. علاوه بر شخصیت معنوی و روحانی و علمی که شهید شهرام داشت ایشان بسیار خوشرو و شوخ طبع بودن . هیچ کس را ناراحت نمی کرد. رزمندگان، مسئولین و فرماندهان این شهید عزیز را بسیار دوست داشتند و احترام خاص و ویژه ای برایش قائل بودن.
 
 (89)~1 [4]
 
0060 [5]
 
خاطره ی حاج مراد روشنی از شهید والامقام دکتر محمدعلیم عباسی :

نسیم لبخند                                             

من شهرام را بسیار در خواب می بینم و درواقع در خواب تذکراتی به من میدهد. زمانی که مدیر کل جانبازان لرستان بودم. جانبازان بسیاری مراجعه می کردند و مشکلاتی داشتند و به همراه آن خواسته هایی. من دستم خالی بود و بسیار ناراحت بودم. یک لحظه در دل شکایت کردم که خدایا از من بیچاره تر پیدا نکردی اینجا بگذاری؟ بعد از نماز صبح بود که شهرام را در خواب دیدم. جانباز هفتاد درصد قطع نخاعی در خرم آباد داشتیم. در خواب دیدم که شهرام دستش را بر گردن این جانباز انداخته بود و لبخندی بسیار زیبا بر لبانش نقش بسته بود که این لبخند روحانی و زیبای او که موجی از معنویت بود  نسیمی به دل من فرستاد و من لذتی بردم که هنوز هم از آن مست هستم و آن حالت مصداق لایدرک ولایوصف بود و واقعا این لبخند دنیایی نبود. او می خواست به من بگوید که اگر می خواهی به شهدا خدمت کنی به این جانبازان خدمت کن که در واقع ما همین ها هستیم.

خدمت به مادر

خدمت مادر شهید شهرام رفتم  و این خواب را برایش تعریف کردم. او گفت که من چیز عجیب تری دیده ام. مادر شهید گفت: لوله و شیر آبمان خراب شده بود. قبض آبمان که همیشه دو سه هزار می آمد یکدفعه نود هزار آمد. من هم تنها بودم و فرزندانم هر کدام در شهری بودند. کسی را نداشتم که پیگیری کند به سازمان آب زنگ زدم. آمدند درست کنند. کنتور را عوض کردن. وقتی رفتند ناگهان آب فوران کرد. عصر بود پسر همسایه را صدا کردم. همراه مادرش آمد و شروع به کار کرد. یکی دو ساعت کار کرد اما نتوانست آنرا درست کند و رفت. ساعت یازده دوازده شب بود و آب هم همچنان می رفت. با خودم گفتم شهرام خدا خیرت بده اگر تو بودی من اینهمه تنها و سردرگم نبودم. وقت نماز صبح بیدار شدم ومتوجه شدم که صدای آب نمی آید. فکر کردم آب قطع شده. رفتم و شیر آب رو باز کردم و دیدم که آب قطع نشده. وضو گرفتم و نماز خواندم. صدای زنگ خانه آمد زن همسایه بود. گفت:پسرم از دیشب دیوانه شده. گفتم: چرا؟ گفت: خوابی دیده. آمدم ببینم درسته یا نه. خواب دیده گروهی سینه زن و زنجیر زن در حال عبور بودن. جوان رعنایی شبیه عکسی که در خانه ی شما دیده جلوی همه بوده. جوان آمده و در خانه ی شما رو باز کرده پیچ شیر آب رو بسته و رفته.ازم خواست بیام ببینم شیر واقعا بسته شده یا نه.

(88)~1 [6]

 

hajikarimider54 (2) [7]

Image0075 [8]

 
فرازی از وصیت نامه شهید وارسته حاج محمد علیم «شهرام» عباسی :
من وشما آمده ایم تا قدر خود ابشناسیم ،آمده ایم تا بفهمیم که به کجا می رویم. آن کس که مبدا را شناخت وبه سوی مقصد عارفانه وعاشقانه گام برداشت که خوشا به حالش.
 
1502119kakc001 [9]
 
 04 [10]