- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

دلاوران لرستان / بخش هشتم / سردار شهید حاج محمد آزادبخت

امام خمینی (ره) : خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند، خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند، خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند.

 محمد ازادبخت (568) [1]

 

سردار شهید حاج محمد آزادبخت ” فرمانده حفاظت اطلاعات لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) “

 

تاریخ شهادت    ۱۳۶۵/۱۱/۱

زندگینامه شهید :

شهید در سال۱۳۴۲ در تابستانی گرم در خانواده ای با ایمان در شهرستان کوهدشت قدم به خاک هستی گذاشت. در کودکیش بسیار با ایمان بود و نسبت به احکام شرعی و دینی از خود علاقه نشان می داد چنانکه قبل از فرا رسیدن سن شرعیش به فرائض عبادی-مذهبی خود کاملاٌ عمل می نمود.
وی تحصیلات خود را در مقطع ابتدایی و راهنمایی به طور کامل و با موفقیت به پایان برد و در رشته اقتصاد اجتماعی تا سال چهارم ادامه تحصیل داد اما بعلت لازم دیدن دفاع از اسلام و میهن اسلامی سنگر علم را رها و در سنگر جهاد به مبارزه علیه کفار شتافت وی به عضویت رسمی سپاه پاسدارن درآمد. در مبارزات جبهه ای خود قابلیت های بسیاری از خود نشان داد و لذا به علت وجود شایستگی های مختلف ، مسئولیت حفاظت اطلاعات لشگر ۵۷ ابوالفضل (ع) را عهده دار گشت. شهید نامبرده در همین مسئولیت چند سال چون سربازی گمنام دوشادوش دیگر همرزمانش با عراقی های از خدا بیخبر جنگید تا سرانجام در تاریخ ۶۵/۱۱/۱ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه از این عالم خاکی رخت بربست و به سوی عالم ملکوت پرواز نمود. از خصائص ایشان کم گویی بارزترین آنها بود چرا که معتقد بود پرگویی طغیان عقل در نیل به گناه است.
پدر شهید می گوید: چند روز قبل از عملیات کربلای ۵ شهید برای دیدار از خانواده اش به کوهدشت آمده بود حالات عجیبی داشت و تغییر حال وی از چهره اش کاملاٌ هویدا بود. به شهید گفتم پسرم میدانم این بار به شهادت می رسی اما چند روز بیشتر پیش ما بمان او به من گفت درخت اسلام آبیاری می خواهد باید رفت و رفت آری پس از ۱۳ روز جنازه اش را آوردند.

روحش شاد یادش گرامی

 

Untitled-02 [2]

(432) [3]

سرداران شهید حاج محمد آزادبخت و علیمحمد کوشکی و شهید محمود رضایی

Image0002 [4]

از راست حاج یونس قبادی، سردار شهید حاج محمد آزادبخت، حمید آزادی، حاج بهزاد باقری، حاج اصغر مرادی

Image0072 [5]

 حجت الاسلام حاج احمد مبلغی و سردار شهید حاج محمد آزادبخت

029 [6]

حاج حسین پیرزادی و سردار شهید حاج محمد آزادبخت

خاطره ی حاج حسین پیرزادی از سردار شهید حاج محمد آزادبخت

خرداد ماه سال ۱۳۶۱ بود که به همراه حاج محمد آزادبخت و تعدادی از دوستان وارد سپاه شدیم. حدود یک سال در سپاه کوهدشت با ایشان همکاری داشتم و بعد به جبهه های جنوب اعزام شدم. حاج محمد به عنوان مسؤول حفاظت اطلاعات سپاه مشغول خدمت بود. ایشان توجه و عنایت خاصی به بچه های جبهه و جنگ داشتند. بدون استثناء برای همه رزمندگان ارزش و اهمیت و احترام ویژه قائل بود. عمده مشکل این قشر عزیز را در ابعاد مختلف حل می کرد. واقعا مشکل گشا بود. روح بزرگ و شخصیت باوقار ایشان به همراه اخلاق نیکویی که داشت باعث شده بود که مورد احترام همه پاسداران و اطرافیان ایشان باشد و به نوعی سنگ صبوری برای بچه های جبهه و جنگ باشد. به خانواده بسیجیان و رزمندگان احترام می گذاشت و از آنان در حد توان سرکشی به عمل می آورد. بعد از مدتی  خدمت ایشان در کوهدشت ب عنوان فرمانده حفاظت اطلاعات لشگر ۵۷ ابوالفضل معرفی شدند عملیات کربلای ۵ انجام شد. ما در بوکان بودیم ولی دلمان پیش دوستان. واقعا به یاد حاج محمد بودیم. تصمیم گرفتیم با سردار باقری به منطقه عملیاتی برویم. با یک دستگاه لنکروز وانت به سمت جنوب و شهر خرمشهر راه افتادیم. نرسیده به خرمشهر به مقر لشگر ۵۷ ابوالفضل رفتیم و به چادر حفاظت اطلاعات مراجعه کردیم. یکی از دوستان به نام آقای احمدی که از بچه های خرم آباد بود از ما پذیرایی کرد و گفت حاج محمد به همراه فرماندهی رفتند جلو. آدرس را از آقای احمدی گرفتیم و به طرف منطقه عملیاتی به راه افتادیم. در پل نو به مقر لشگر رسیدیم. حاج محمد در سنگر فرماندهی بود. مثل همیشه حاج محمد خندان و سرحال بود. درآن شرایط عملیاتی روحیه ای شاد و بشاش داشت و چهره ای روحانی و معنوی داشت . بعد از مدتی حاج محمد به دلیل مدیریت خوب و شجاعت و سلامت کاری که داشتند به عنوان مسؤول حفاظت اطلاعات موفقی شناخته شدند. ایشان علاوه بر کارهای خود و ماموریت حفاظت که نقش و اهمیت فراوانی در عملیات ها داشت، همراه و مورد اعتماد فرماندهی لشگر هم بود و در امورات ستادی به ایشان کمک می کرد. حفاظت اطلاعات با وجود حاج محمد کانون گرمی برای رزمندگان و پاسداران آن زمان بود و همه به ایشان اعتماد داشتند و وی را از جان و دل قبول داشتند. حاج محمد همیشه خود را خادم و کوچک رزمندگان می دانست. هیچ وقت احساس اینکه مسؤولیت حساسی دارد و بخواهد خدای ناکرده از مسؤولیتش سوءاستفاده کند در وجود ایشان نبود و برخورد نامناسبی با هیچ یک از رزمندگان نداشتند. با نظر ایشان و فرماندهی یگان ما به بوکان در خدمت سردار باقری برگشتیم. به بوکان که رسیدیم دوستان با محل کار ما تماس گرفتند و خبر دادند که حاج محمد شهید شده است. بلافاصله برگشتیم. آن موقع به دلیل حضور ضد انقلاب ساعت منع تردد بود. در دیواندره جلوی ما را گرفتند و اجازه عبور به ما ندادند. اما سردار باقری نپذیرفت و از سمت بیجار-قروه و از راههای فرعی خود را به کرمانشاه و سپس به کوهدشت رساندیم. شهر کوهدشت در ماتم بهترین عزیزان خود بود: شهید محمد آزادبخت، شهرام عباسی، حجت و فیروز سرتیپ نیا، مروت طرهانی، علی محمد کوشکی و شهدای دیگری که نامشان را فراموش کرده ام.

حاج محمد علاقه عجیبی به شهید شهرام عباسی داشت. شهادت شهرام خیلی ایشان را متاثر کرده بود و ساعاتی نگذشته بود که ایشان هم به شهرام و خیل شهدای کربلای ۵ پیوست.

آن روزها کوهدشت به دلیل بمباران هوایی توسط هواپیماهای عراقی وضعیت مناسبی نداشت. خانواده ها پراکنده شده بودند. متوجه شدیم که پیکر حاج محمد هنوز نرسیده. بنده به همراه برادر عزیزم حاج مصطفی آزادبخت و حسین محمودی و دو سه نفر دیگر از دوستان به اهواز رفتیم. سردار حسن باقری هم به منطقه عملیاتی بازگشت. فکر کنم در آن روزها سردار مرتضی کشکولی مجروح شده بود و سردار باقری به جای ایشان و برای کمک به سردار نوری رفت و در نهایت نتوانست در مراسم تشییع دوستان شهیدش حضور داشته باشد. در اهواز به معراج شهدا رفتیم. جنازه حاج محمد و علی محمد کوشکی و مروت طرهانی و شهید ضرونی را تحویل گرفتیم و به کوهدشت برگشتیم. از اهواز تا کوهدشت ما همدم این شهیدان بودیم. بعد از ورود به کوهدشت با حضور مردم و خانواده های این شهیدان در بهشت زهرا به خاک سپرده شدند. حاج محمد اسوه تقوی و استقامت بود. در اوایل آشنایی با ایشان خیلی صمیمی شده بودیم و همان روزها عقد اخوت خوانده بودیم. حاج محمد فردی شجاع،متدین و بسیار با سخاوت بود. آن روزها که حقوق پاسدارها ماهی دو هزار تومان بود، گاهی پیش می آمد که همه این مبلغ را به افراد نیازمند کمک می کرد. واقعا مشکلات را حل می کرد. بسیار ایثارگر بود. بسیار با گذشت بود و هیچ گاه اهل انتقام جویی نبود. وقتی به مکه مشرف شد مسؤولین قصد داشتند پست ایشان را به شخص دیگری بدهند، ولی شخصیت و روح حاج محمد اینقدربزرگ بود که ناراحت نشد. البته این اتفاق هم نیفتاد. زیرا  می بایست فرمانده لشگر رضایت می داد تا مسؤول حفاظت جابجا شود و فرماندهی به دلیل شناختی که از حاج محمد ،در همه ابعاد پیدا کرده بود با این جابجایی موافقت نکرد. بنده هنوز دست نوشته هایی از ایشان دارم که در آن زمان به مسؤولین مربوطه ارسال داشته است. هیچ گاه مصلحت های شخصی را بر ضوابط ترجیح نداده است و صلاح و خیر را در تصمیم مسؤولین ذکر کرده بود. هیچ وقت از کسی شاکی نبود، کارش، قدمش و نفسش ، حرفش و نوشته اش برای خدا بود. یادش ،خاطره اش و محبت هایش، گذشت ها و ایثارش را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد. بعد از چند سال از شهادت حاج محمد، برای فرزند پسرم که تازه متولد شده بود نام محمد را انتخاب کردم و از خدا می خواهم همچون حاج محمد عاقبت به خیر شود.

 

2 [7]

سردار شهید حاج محمد آزادبخت و حاج بهزاد باقری

Image0047 [8]

از چپ : سردار شهید حاج محمد آزادبخت ، دکتر بهمن هوشیاری، حجت الاسلام حاج هادی قبادی، حجت الاسلام رحیم جعفری، حاج اصغر مرادی

1آزادبخت [9]

 

Image0087 [10]

سمت راست نفر اول سردار شهید حاج محمد آزادبخت

از راست صادق عزیزی،منصور قاسمی،حاجی کوشکی،عجمیان، حیدری، حمید آزادی،بهزاد باقری، رضایی،فرهاد بازوند،… نظریان، رضایی

نشسته از راست عبدولی، نوراله براتی،زنده یاد خسرو خسروی

خاطره تحویل حفاظت [11]

حاج بهزاد باقری و سردار شهید حاج محمد آزادبخت

خاطره ی حاج بهزاد باقری از سردار شهید حاج محمد آزادبخت

سال ۶۳ تیپ ۵۷ منطقه زبیدات عراق، برای کا ری به سنگر فرماندهی تیپ رفتم، حاج نوری که فرمانده تیپ بود گفت قرار است یکی از همشهری هایتان بیآید اینجا برای مسئولیت حفاظت اطلاعات تیپ، گفتم اسمش کیست حاج نوری گفت اطلاع ندارم ولی میدانم کوهدشتی. من که خیلی خوشحال شده بودم ازاینکه یکی از همشهری هایمان قراراست بیاید تیپ. رفتم سراغ بچه های حفاظت پرسیدم گفتند قراراست حاج محمد آزادبخت بیاید . من که با حاجی صیغه برادری خوانده بودم سر از پا نمی شناختم برای دیدار ایشان، چند روز بعد حاج محمد با یکی دیگر از دوستانم به نام حسین پیرزادی  که آن زمان در تیپ امام حسن (ع) حضور داشت به مقر ۵۷ آمدند. چند روزی را برای آشنای در تیپ  ماندند. به رسم مهمان وازی آنها را با دوستانم بردیم به شهر دهلران در آنجا استخری بود در یک زمین کشاورزی که بعضی وقتها که فرصتی پیش می آمد برای شنا به آنجا میرفتیم .وقتی به استخر رسیدیم قبل از اینکه وارد استخر بشود گفت این زمین صاحب دارد یا نه گفتم بله گفت آیا اجازه گرفته اید برای شنا گفتم یک پیرمردی هست بعض وقتها که ما می آییم استخر را برایمان پر میکند گفت آیا رضایت دارد گفتم اگر رضایت نداشته باشد که نمی آید استخر را برای ما پر از آب کند البته چون ما به رسم عادت آنجا میرفتیم هیچ وقت به فکرمان نمی رسید که به آن پیرمرد بگوییم آیا رضایت دارد یا نه، حاج محمد گفت چون ما نیروی نظامی هستیم و زمان جنگ هم هست هرکجا که برویم برایمان احترام قائل هستند و شاید هم ایرادی نگیرند و با ما مثل فرزندان خودشان برخورد کنند، ولی به حکم شرع اگر میخواهی از مال کس استفاده کنی باید رضایت آن را داشته باشی، خلاصه پیرمرد پیدایش شد و شروع به خوش آمد گویی کرد. وقتی برای او جریان را تعریف کردم اشک در چشمانش حلقه زد گفت رضایت یعنی چه، من شما ها را مثل فرزندان خود میدانم هر وقت که می آیید بر خود وظیفه میدانم که به شماها خدمت کنم، بعد از آن ساعتها در استخر به آبتی مشغول شدیم ( یاد باد آن روزگاران یاد باد) روحش شاد یادش گرامی                                                                                                                           

 

Sh (474) [12]

 

001 [13]

سردار شهید حاج محمد آزادبخت و حاج حسین پیرزادی

محمد آزادبخت [14]

 

قهــرمان جبهــه‌ها در روز سخــت                یـاد بــاد از آن یــل «آزاد بخـــت»

جنگجــوی لشگـــر پنجـاه و هفت                 آنــکه بـا لبـخند ســوی مــرگ رفت

” لاله های واژگون کوهدشت “