- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شهید سید مومنعلی مومنی

مقام معظم رهبری:آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.

 

1739132kakc001 [1]

شهید سید مومنعلی مومنی

وصیت نامه شهید سید مومنعلی مومنی
سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگوئید تا آخرین قطره خون سنگر اسلام را خالی نکردم و با خدا پیمان بسته ام که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع)همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که در راه اسلام به شهادت برسم و من از خانواده می خواهم که اگر بنده سعادت شهید شدن را داشتم از خانواده ام می خواهم که هیچ ناراحت نباشند و افتخار کنند که فرزند خود را در راه اسلام فدا کرده‌اند چون شهادت در راه اسلام باعث افتخار است،همچنان که در قرآن آمده است بهشت زیر سایه شمشیرهاست،کسی که در راه خدا و دین محمد (ص) جهاد کند پیروز است و هر قطره خونی که از شهیدی ریخته می شود آن قطره خون هزاران لاله خواهد شد.

 

نشسته چپ مومنی [2]

 

خاطره ی حاج بهزاد باقری از شهید سید مومنعلی مومنی

سال ۶۰ بعداز اینکه آموزش ۴۵ روزه تمام شد تعداد ۳۰ یا ۴۰ نفراز نیروهای بسیجی به فرماندهی سیروس لرستانی به منطقه جنوب اعزام شدیم من درآن زمان تقریباٌ  ۱۶ساله بودم .چند روزی را در سوسنگردر منزلی متروکه ماندیم جلوی درب منزل تانکر آبی را گذاشته بودند, برای نیازهایمان. و حیاط بزرگی داشت ۲ اتاق از این ساختمان در اختیار ما قرار داده بودند یکی از اتاقها مخصوص سادات کوهدشتی بود تعدادی از آنان بنام سید اسکندر حسین و شهید بزرگوار مومنعلی مومنی و دیگران که حضور ذهن ندارم حضور داشتند برای اقامه نماز همه در یک اتاقی که بزرگتر بود جمع میشدیم سیروس یکی از نیروها را جلو قرار میداد و میگفت نماز جماعت بخوانیم بعد از نماز هم باید حدیثی را هم روایت میکردیم سادات هم که در اتاق دیگر بودند می آمدند و در نماز جماعت شرکت میکردند. بعد از نماز دیگهای بزرگ را می بردیم درب ورودی و منتظر می ماندیم تا برایمان غذا بیاورند. هرسری نوبت به یک نفر میرسید, بعد از غذا هم باید تمام ظرفها را می شست روزی که نوبت بنده شد شهید مومنعلی هم آمد ایستاد جلوی درب ورودی گفتم شما چرا آمده اید گفت می خواهم کمکت کنم ایشان در غذا گرفتن به بنده کمک کرد و زمان تقسیم غذا هم آمد جلو و برای همه بچه هاغذا برد .بعد از اینکه غذا تمام شد باید ظرفها را می شستم تمام ظروف را بردم جلوی درب ورودی آماده شده بودم برای شستن دیدم شهید مومنی آمد کنارم نشست گفت تو به ظرفها تاید بزن و من آبکشی میکنم ایشان آرامش خاصی داشت و هیچ کس صدای بلند این شهید عزیز را نشنیده بود.احساس عجیبی نسبت به ایشان پیدا کردم از نظر سنی هم اختلاف زیادی داشتیم و ارادت بنده نسبت به سادات زیاد بود, دو چندان شد .این سید بزرگوار بعد از نبردی جانانه درعملیات بستان  به درجه رفیع شهادت نائل گردید که باید شرح نبرد ایشان را از زبان سادات حاضر در معرکه جویا شد.

روحش شاد یادش گرامی