- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

وصیت نامه سردار شهید حجت اله سرتیپ نیا

 

به نام خدا

توضیحی درارتباط با چگونگی ارایه وصیتنامه: مدتی طولانی بود که نیت ارایه  این وصیتنامه دروبلاگ وجود داشت ولی بدلیل آنکه احادیث نوشته شده درآن واضح نبود و کلماتی از آن خوانده نمیشد و این وسواس وجود داشت که وصیتننامه سالم و صحیح ثبت شود  به اهل فن سپرده شد تا احادیث نا خوانا  صحیح نگاری شود تا اینکه این وصیتنامه آماده شد  و از چند روز قبل هربار که خواستیم آنرا ثبت در وبلاگ کنیم یک مشکل فنی پیدا میشد که شاید نا بلدی حقیر سبب آن بود. تا اینکه امروز  مشکلات بر طرف شد و این وصیتنامه دقیقا پس از بیست وشش سال و سه ماه شش روز و مصادف با شهادت حضرت فاطمه (س) برای اولین بار در معرض دید همگان قرار میگیرد و لازم است بدانید شهید حسن احمد پور ذکری از شهید مینمایند(که نوار صوتی آن موجود است و انشاالله در آینده دروبلاگ قرار خواهد گرفت) و میگویند: “وحجت سرانجام در صبحی دل انگیز و دلتنگ و در ایام فاطمیه و سوگواری دخت گرامی پیامبر به شهادت رسید.” حال این همزمانی انتشار وصیتنامه با شهادت حضرت فاطمه و شهادت حجت درسالیانی دور و در ایام فاطمیه راچگونه تعبیر کنیم  فقط همینی بس که بگوییم شهدا شاهد و زنده اند و ارواح پاک و طیبشان هدایتگر و ماییم که…..  شهید آوینی : پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم ،اما شهدا مانده اند و زمانه مارا با خود برده است.

33160741167929149969 [1]

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قال علی (ع): “اُنظروا اَهلَ بَیتِ نَبیِّکم فَالزِموا وَ اتّبِعوا اَثَرَهم”

زمانی دانستم، اگر به اهل بیت عصمت و(طهارت)تمسک جویم و طریق پربرکت آن ها را بپیمایم جزایی خیر نصیبم خواهد شد ولی شاید اکثر مواقع این واقعیت دانسته شده را باور نداشتم زیرا بقول رهبر کبیر انقلاب اسلامی و معلم اخلاق امام خمینی، با ور داشتن  مرتبه ای بسیار بالاتر از قبول داشتن است، مثلاً بعضی مواقع می بینی انسان حیات بعد از مرگ را قبول دارد یعنی در موقع حرف در بحث وجدل ولی موقعی که نوبت مرگش فرا می رسد .خوف و ترسی شگفت انگیز و شکی بی سابقه بر وی عارض می شود واین است که آدمی هنوز به مرتبه باور نرسیده است، آری زمانی متحیر و سرگشته در این بحر بیکران بودم و کشتی سرگردان وجودم  به ساحل نمی رسید تا اینکه طبق توصیه مولای متقیان علی (ع) “اُنظروا اَهلَ بَیتِ نَبیِّکم “شدم و راستی و حقیقت آن ها را درک کردم و واقف برحقانیت و صداقت آن ها شدم. اگرچه می دانم آنچه که مانع شناخت صحیحی از ائمه و انبیاء و خداوند برای من بود گناهان این عبد فقیر بود وباز بقول قطب و پیر کامل علی(ع) معترف و نادم از این جهت نیز سر تکریم وسازش با حق را بر خاک می سایم، آری بارها وبارها نظر کردم ولی نظری اجمالی و سطحی و غافلانه تا اینکه غور در حقیقت انبیاء و ائمه نمودم و دانستم و باور کردم که بدی ها و زشتی ها و خرابی های دل همه به توسط خود من و شیطان درونم بود. مسائل همه برایم حل شد، توحید با ایمان به سخن زیبای علی (ع) که می فرماید:

“لا یُدرکُ بوهم و لا یُقَدَّربفهم” برایم کاملاً حل شد و باور کردم که اندیشه و وهم ناقص و مشوش من قدرت درک و رسیدن به ذات پروردگار را ندارد و باور دارم و یقین دارم که هیچ مخلوقی توانایی آن را ندارد زیرا به قول مولا علی(ع): کَیفَ یَصِفُ اِلهَهُ من یَعجزُ عَن صِفَه مخلوق مِثلِهِ” یعنی چگونه می تواند خدای خود را وصف کند کسی که از وصف مخلوقی مانند خود عاجز است مانند خیلی ازانسان های غافلی که عجز خود را در بی آبروکردن مؤمنی کاملاً آفتابی و بدیهی می کنند، وبعد واقعیت عدل را به باور دل رساندم، وباورکردم که خداوند عادل است، خداون مهربان است، خداوند عزیز و بخشنده است و سخنان حجت اله علی خلقه جناب مولای عظیم الشأن حضرت علی(ع) را آویزه گوش خویش نمودم که در چند جای نهج البلاغه با ان زبان فصیح و خدائیش می فرماید” اِرتَفَعَ عَن ظُلمِ عِبادِهِ ” یعنی خداوند بالاتر از آنست که بربندگانش ظلم کند ، آری خداوند به موسی فرمود: ای موسی حال که به مصر می روی به فرعون بگو که : اگر توبه کنی با این همه نافرمانی بازخدواند تورا خواهد بخشید، پس راستی «حجت» عاجز و بی چیز و بی بضاعت و فقیر، آیا چگونه با چنین خدایی با این همه رحمت، «برحمتک الّتی وسعت کل شیُ» و با این همه مهربانی وگذشت مخالفت کند. گرچه شیطان همیشه در کمین من بیچاره و دل شکسته بود، آیامن چگونه با چنین خدائی مخالفت و نافرمانی کنم درحالیکه مولا علی (ع)خدایی بانگ سر می دهد که  “اَشهدُ اَنَه عَدلُ و حَکَمٌ فَصَلَ” یعنی شهادت می دهم که خداوند بزرگ عادلی است که به عدالت رفتار می کند و حاکمی است که حق و باطل را جدا می سازد. پس باز ای خدای عادل ومهربان من تو را از ژرفای قلبم می پرستم ،و تو را با تمام عشق و امید دوست می دارم، گرچه “کَلِمَه الاِخلاص فَاِنَّها هِیَ الفَطره “ولی ای مولای من تو خود می دانی که هستند انسان های بسیاری که در عین حالیکه حس خداپرستی و خدا جوئی در فطرت آن ها سرشته شده است ولی با تو ای حکیم مقتدر عداوت و دشمنی می کنند و چون می دانم اینطور انسان هایی وجود دارند، بنابراین می خواهم این حقیقت نظری را از قوه به فعل بکشانم ،و راستی مولای عزیز و مهربان من، این امتحان را پس خواهم داد تا چند صباحی دیگردرآتش عشقت می سوزم و تو ای خدا دراین عشق و سوختن بیشترین آتش عشقت را نصیب من گردان یعنی هر طور که تو می خواهی در آتشت مرا بسوزان و راضیم به رضای تو گرچه راضی و رضا درحق توکمترین حکم هاست ، ولی تو خود مرا ببخش ای غفار الذنوب که من این مرتبه را هم یقین ندارم که داشته باشم؟!!و بعد از نبّوت از آدم تا خاتم چون جهت هدایت ما بندگان غافل و نادان بوده است و چون درسختی های روزگار و درنا ملایمات زندگی و خلاصه چگونه مردن و چگونه زیستن را به ما آموختن با جان و دل باور و ایمان دارم و راستی عل ی(ع) چه تعیبر زیبائی از پیامبر کرده است آنجا که می فرماید”طبیب دوا  بطبه قَد اَحکَمَ مَراهَمِهُ” یعنی پیامبر چونان طبیبی است که هماره در جستجوی بیماران می گردد و خود بر بالین بیماران با داروهای و مرهم های شفابخش حضور می یابد، اگرچه تحقیق ومطالعه در این موارد نداشته ایم ولی هر آنچه در وصف پیامبر شنیده ام و تعبیری که از پیامبر کرده اند تا آنجائیکه من می دانم زیباترین تعبیر همین است که علی(ع)همان باب علم پیامبراکرم(ص)در مورد ایشان فرموده است ، خوب با این تعابیر و تفاسیر چگونه از این داروی شفا بخش درگذرم در حالیکه می دانم سرطان جهل و سرطان گناه مرا خواهد بلعید، ای خدای مهربان وبخشنده اگرموفق به درک این داروی شفابخش نگشته ام مرا موفق گردان (کن) هر چه باشد بنده توأم، هرچه باشد رعیت توأم، هر چه باشد. ای مولا گدای درخانه کرم توأم ای عزیز شکست ناپذیر تو خدایی و من «حجتم» ،«حجت»غافل،«حجت»سرگشته و حیران ،«حجتی»بی دوش وداد،«حجتی»که بحق بندگی تورا خوب انجام نداد،ای خدا از جرم «حجت» و دیگر کسانی که مانند «حجتند» در گذر.

29 [2]

                   دربندیخان عراق سنگر دیده بانی واحد اطلاعات عملیات تیپ ۵۷    حضرت ابوالفضل از چپ شهید حجت الله سرتیپ نیا

 

و امامت را ایمان دارم چون تداوم بخش پیام وحرکت پیامبران خدایند. چون تاریخ را ساختند ، چون روش حرکت را به همه انسان ها آموختند. البته  روش صحیح حرکت ، روشی که سرنوشت آدمی را می سازد.بحق امامان عملاً راه مبارزه کردن با حکام جابر وظالم و دشمنان انسانیت را به ما می نمایانند،امامانی که تاریخ معترف است گاه آن ها برای رضای خاطر حضرت حق و بقول علی (ع) برای گرفتن حق مظلومان از ظالمان جهاد کردند وبرای رسیدن به لقای دوست از بحر خون گذشتند، عترتی که علی (ع) مولاو مقتدای آن است ، امامتی که به برکت وجود حضرت خاتم الانبیا پشتوانه خدایی دارند و خون شهید محراب مولای متقیان علی(ع) به آن ثبات بخشیده است، عترتی که پیامبر در بین انسان ها به ودیعت نهاده است،تداوم و ثبات یافته واز آن زمان که ماه وجود علی (ع)شقّ القمر شده است ،حادثه کربلا که فرزند بزرگمرد تاریخ بشریت بعد از پیامبر (ص) یعنی حضرت سید الشهدا(ع) در خون تپید وقامت خمیده وکمانی اسلام را چون کوه بر پا واستوار نمود و از آنجا تا به کربلای ایران که عاشقانی صادق وبی ریا وبا صفا در خون خویش غلطیدند و جامه ارغوانی عشقبازی را بر تن خویش پوشیدند ورفتند همه دنباله و تدوام امامت وعترت آن بزرگوار است که چنین قیامت تکاملی را در جهان بر پانموده اند،قیامتی که در آن همه انسان ها به لقا می رسند، انسان ها برای پیروزی و نصرت حق می ایستند و بی مهابا در مقابل ناملایمات ،صبوری می کنند،
 و همچنان پرچم حق را بر دوش می گیرند مانند حضرت امام خمینی. وعده ای از انسان ها یا عریان می شوند ویا در لباس اسلام به اسلام خیانت می کنند. آنها یی که گفتند،اسلام نه، آن ها وضعشان معلوم است و آن هایی که گفتند اسلام آری، آن ها نیز یا چون امام مانده اند یا چون شهیدان رفته اند ولی عده ای هستند که در عمل حالتی ممتنع دارند که از این ها باید ترسید زیرا این ها نه شجاعت «نه» گفتن دارند ونه شجاعت«آری»گفتن، و این ها همان انسان های خائف و بزدل و منافقند که باید از آن ها ترسید و از آن ها برائت جست، این همه نعمت ها از برکت عترت پاک و عالم پیامبر است و باید بطور مختصر این جمله ی زیبای علی(ع) را تقدیم کنم آن جا که می فرماید”:وَ بَینَکُم عِترَتِ نَبیُکُم وَ هُم اَزِمَّتُ الحَقِّ وَ اَعلامُ الدّینِ وِ اَلسِنَهَ الصِّدقِ”، یعنی عترت پیغمبرتان در میان شماست، آن ها پیشوایانی هستند که مردم را به راه حق دعوت می کنند، آن ها نشانه های دین و زبان های راستی می باشند.وامّا معاد، مردن، حیات اخروی، دارالشفا، همان دنیایی که بی ایمان، بی تقوا، طاغی وانسان های مأیوس از رفتن به آن جا وحشت و خوف دارند، همان هایی که دنیا را بر قیامت ترجیح داده اند، وقت موت ،متزلزل می شوند، زیبایی های دنیا چشم های آن ها را بخود مشغول می کند، تزئین ها و لعاب های بوقلمونی دنیای دون دیده های آن ها را سحر می کند ودل های آن ها مملو از احساسات و خواست های دنیایی می شود، آری می ترسند آن هایی که توشه و دادی ندارند، آن ها که قیامت را فراموش کرده اند، آری می ترسند ،آن هایی که پرونده ای سیاه و فجیع و گستاخانه دارند، و ای خوشا بحال آن هایی که به یاد معاد و روز رستاخیر عمر خویش را سپری می کنند و بقول آن عارف بزرگ وبی همتا حضرت مولی الموحدین علی ابن ابیطالب (ع) “طوبی لِمَن ذَکَرَ المَعاد وعَمِلَ  لِلحِساب و قَنَعَ بِالکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ الله” راستی چه زیبا می فرماید، چه دلنشین و عاشقانه می سراید، خوشا به حال کسی که به یاد معاد باشد وبرای روزحساب کار کند ،و به اندازه روزی خود قناعت نماید، واز خدا راضی و خشنود باشد؟ آدمی راستی اگر به این مرتبه برسد چقدرخوب است، بقول شاعر کمال این است وبس ، آری کمال باور انسان ،نه صرفاً قبول داشتن بلکه باورداشتن حقیقت است. آیا معاد را باور داشته ای؟ آیا اندکی صمیمانه ودور از هر گونه تمسخر و کلک بازی به عالم باقی توجه وغور  نموده ای؟ ؟آیا زیبایی دنیا وجود پاک و مقدس تو رادر خویش حل نکرده است؟ آیا باور داشته ای که میز و مقام، پست وریاست وتکیه بر غنای دنیوی تو رابه مطلوب و معشوق واقعی که همان رب الارباب باشد نمی رساند؟ آیا راستی باورداشته ای که هر عمل تو حسابی و کل اعمال تو کتابی دارد و نویسنده و کاتب آن کرام الکاتبین است؟ آیا باورداشته ای که باند بازی، و گروه گرایی ها، واین گونه مزلفات انسان را به خدا نمی رساند؟ یا اینکه هنوز اندرین جهل غرقابی؟ آیا راستی قبول وباور داری که” مَن تَذَکَّرَ بَعدَ السَّفَرَ استَعَدَّ” یعنِی: هرکس که دوری سفر آخرت را بیاد داشته باشد آماده می شود»آیا آماده ای ؟آیا محیای این سفر شده ای ؟ ؟آیا دراین سفر خدا را درنظر داری یا اینکه می پنداری نه خدایی هست و نه قیامتی و آدمی می میرد وگل کوزه گران می شود؟ عزیزان ودوستان مهربان،بیائید و این نفس امَاره را در بند عقل وعرفان بکشید، بیائید به خویش و نفس خویش باور دهید که” والجزاء فی المعاد”جزا و پاداش ها همه در روز معاد و رستاخیز داده می شود؟ حق را بگویید گرچه تلخ و یا ناکام باشد، حق زیباست به اندازه زیبایی های تمام هستی، حق زیباست چون علی سردار حق گویانست. حق زیباست چوه خون حسین (ع)آن را مزین کرده، حق را بگویید که علی(ع) از سالوسی و چاپلوسی بیزار و متنفر است، حق را بگویید اگر چه مرارت وسختی بینید،اگرچه تلخی و آلام و رنج بینید،حق بگو چون قیامت و معاد این را خواهی دید«”مرارت الدینا حلاوت الآخره وحلاوت الدنیا مرارت الآخره”» حق بگویید. البته این را باید بدانیم که باطل هیچ وقت حق نمی گوید. زیرا اصلاً سنخیتی با حق ندارد،مگر می شود شیطان بگوید تقوی خوب است، با اینکه ما می دانیم شیطان چگونه موجود خبیث وسفله ای است، البته بعضی مواقع شیطان بصورت حق جلوه می کند ولی باید بدانیم آن شیطان در  پوست حق رفته و درواقع حق نیست، پس بنابراین در حق گفتن خوب مواظب باشید، گرچه من معتقدم که شیطان هیچ گاه جانب حق(بدون هیچ گونه اضافه ودخل و تصرفی منظور حق به معنی خدایی آنست) را نمی گیرد.زیرا شیطان اصلاً با حق دشمنی دارد، آنکس که ناحق می گوید شیطانست و باطلست، بنابراین،این حقیقت را آویزه گوش خویش کنید که” فَالجَنَتُ غایَتُ السّابِقین وَالنّارُ غایَت المُفرَّطینَ” 

آری پایان کار پیشروان بسوی خدا و آن هایی که برای خدا حرکت می کنند بهشت است وپایان و آخر کار تقصیر کاران و آن هایی که خدا را فراموش کرده اند و آن هایی که خدا را با این همه عظمت«درمقام و ریاست»با این همه حقارت حل کرده اند آتش دوزخ است، عزیزان شاید انسان موقعی که ازمرگ دوراست البته به ظاهر دور، معنی مرگ را نمی تواند درک کند مثلاً شما در نظر بیاورید انسانی که درد دندان دارد ،یا هر مریضی دیگر، وقتی مبتلا شود،درد دندان را احساس میکند و درک میکند ولی همینکه از او بر طرف شود و یا اصلا به آن مبتلا نشده باشد، قطعاً احساس صادقانه ای ندارد واگر هم داشته باشد زودگذر است، مبادا انسان مانند این دومی باشد که انصافاً خیلی خطرناک است و بی احساسی و بی دردی و همدردی نکردن صفتی حیوانی است،

Image(281) [3]

 

دوستان بگذارید درد مرگ و مسئله مرگ در ذهنتان باشد، بگذارید معاد همیشه در ذهن شما جاوید باشد، زنده باشد که این یاد آوری ها و در نتیجه دردکشیدن ها باعث می شود که آدمی همیشه و درهر حال به فکر قیامت و آن همه موانع باشد؟ بهلول رادرکنار قبرستانی دیدند گفتند که ای بهلول اینجا چه می کنی؟ بهلول گفت :در میان جماعتی هستم، که اگر مرگ را و قیامت را فراموش کنم مرابیاد قیامت می اندازند و چون در بین آنها هستم مرا مسخره نمی کنند و چون از آنها جداشوم مرا غیبت نمی کنند، دوستان و برادران متدین من از بهلول و بهلول ها هم یاد بگیریم ،فکر کنید،اندیشه و تأنق کنید و چنان از این دنیا برای آخرت توشه معنوی برگیرید که در بین راه نمانیم و محتاج دیگران نباشیم(اگرچه ماهمه محتاج حسینیم) بقول علی(ع)  در این روزهای فانی و نابود شونده دنیا برای روزهای باقی و آخرت توشه برگیرید«فَتَزَوَّروا فی اَیّامِ الفَناءِ لِاَیامِ البَقاءِ» راستی توشه برگرفته ام؟ راستی کوله اعمالم مملو از چه اعمالی می باشد، در این جا اگر بگویم خدایا از جرم من درگذر، خدایا مراببخش کاری عجیب نکرده ام چرا؟ چون اگر صدبار سوخته شوم وباز زنده شوم و باز سوخته شوم جرم گناهانی که انجام داده ام پس نخواهم داد، پس همه شما عزیزان خصوصاً، مادر مؤمنه ام و متدینه ام دعا کنید که شهیدی خالص و فی سبیل الله بوده باشم .شهیدی که در قیامت بتوانم علی (ع)،آقا حسین(ع)و دیگر اقربا را زیارت کنم، باورکنید اگر ارزش شهادت مرابه نعمتی در قیامت برساند دوست دارم آن نعمت، زیارت حسین (ع) باشد.و مادر مهربان و قهرمانم ،خداوند بتو صبر بدهد، در آتش حضرت حق آنقدر صبوری کن که خود آتش شوی، مادرم به خدا سوگند هیچ گاه و هیچ موقع این را به خودم اجازه نمی دهم که بگویم من تورا شفاعت می کنم چون حقّا تو از من خیلی بالاتر و در پیشگاه خداوند محبوبتری چون مادر نماز شبهایتان ، مناجات ها و گریه و تضرع های شما در دل شب شما را به بهشت می برد و خودم بهتر می دانم که من محتاج دعای شما هستم، مادرم اگر بی ادبی و نافرمانی در حق شما کرده ام  مرا ببخشید و حلال کنید، الآن که این جملات را می نویسم خیلی ناراحتم. می گویم خوب در شهادت من ممکن است مادرم ناراحت شود، ولی ازیک جهت خوشحالم و خوشحالیم ازاین جهت است که مادرم در امتحان واقع شده و انشاءالله در این امتحان موفق خواهد بود. کما فی السابق مادرم تو راخیلی دوست داشتم ودرقیامت هم تو را دوست خواهم داشت ولی خدا را بیشتراز تو دوست دارم وبدین جهت است که دل از تو بریده ام و عاشق خدا شده ام، مادرم، به تو نمی گویم گریه نکن زیرا هرچه باشد غم دیده ای ولی آیا اینرا می دانستی که پسرهای تو باید زمانی بمیرند و آیا به نظر شما مردنی بهتر ازکشته شدن در راه خداهست، مادر هر گاه پیش شما نامی از حسین (ع) می بردم اشک می ریختید ،و متأثر می شدید ،پس بدانکه من با عشق همان مولا رفتم، پدر معظم و محترم زحمت های بسیاری برای ما کشیدی،حقّا زبان و قلم قدرت گفتن آن را ندارد،نمی دانم چگونه زحمت هایی که شما برای ما متحمل شده اید بر زبان جاری وبرکاغذ بنگارم ،در حالی که محاسن شما از فرط رنج درد سفید شده، پدر شما مردی قانع، بی ریا، متواضع، زحمتکش، ودلسوز و عاشق مولا علی (ع) هستید، پدر یادتان است که شعر «علی ای همای رحمت»را برایتان می خواندم اشک بر گونه های پیرو ورنج کشیده ات جاری و بر محاسن سفید و نورانیتان جاری می شد، پدر حق پسری را خوب در حق شما ادا نکرده ام وازاین جهت از شمامعذرت می خواهم.

  

با تشکر از دکتر ایرج سرتیپ نیا

منبع : http://www.gordankomeil.ir/