تاریخ : شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
7

خاطره ی دکتر ایرج سرتیپ نیا از عملیات حاج عمران

  • کد خبر : 43835
  • 18 بهمن 1392 - 18:34

بخش اول گردان محبین ، قرارگاه شهید شفیع خانی مقر نیروهای عملیاتی لشگر  ۵۷ ابوالفضل ، حدود یک ماه پس از تک پیروزمند بعد از والفجر ۹ نیروهای گردان رزم های شبانه و مانورهای آمادگی برای عملیات را تا حدودی پشت سر نهاده  و آرام آرام خود را برای نبردی دیگر آماده میکنند ، چند […]

بخش اول

گردان محبین ، قرارگاه شهید شفیع خانی مقر نیروهای عملیاتی لشگر  ۵۷ ابوالفضل ، حدود یک ماه پس از تک پیروزمند بعد از والفجر ۹ نیروهای گردان رزم های شبانه و مانورهای آمادگی برای عملیات را تا حدودی پشت سر نهاده  و آرام آرام خود را برای نبردی دیگر آماده میکنند ، چند ماهیست که از تصرف شاخ شمیران و دربندی خان توسط نیروهای بعثی عراق گذشته است، یعنی دومین عملیات عراق در قالب “دفاع متخرک” که توسط اربابان جنایتکار غربی صدام به او توصیه شده . زمزمه هایی بگوش میرسد که نیروهای ما در تدارک باز پس گیری آن ارتفاعات بلند و استراتژیک است.

در عملیات قبلی ( تک بعد از والفجر ۹) فرمانده گروهانمان سردار شهید حشمت الله قلی در مقابل چشمانمان پس از تصرف ارتفاعات  شرقی ناصر ۱ آسمانی شد و سیروس تیموری دوست دوران دبستان و مدرسه و دبیرستان شهید شده است و پیکرش بر آن ارتفاعات برفی کاتو و ناصر ۱ غریبانه بر جای مانده است ، گرچه  همچنان دلخوش و امیدوار به اسارتش بودیم ،چرا که خبری قاطع از او در دست نبود یا که ما خود را به آن راه میزنیم چرا که باورش حقیقتا سخت بود و…

شهید علی محمد کوشکی به گروهان ما ( گروهان یک) می پیوندد و جانشین شهید قلی میشود، و این بار همچون عملیات قبلی  بیسیم چی او میشوم. چند صباحی بیش ازاستقرار رزمندگان قهرمان محبین در قرارگاه شهید شفیع خانی ( و حدود یک ماه بعد از عملیات قبلی یعنی تک بعد از والفجر ۹) نگذشته است که باز زمزمه های رفتن در بین بچه های گردان می پیچید و چون همیشه شور و اشتیاق رفتن همه را به وجد می آورد.

فصل بهار است و زمین جنوب که چندان میانه ای با سبزی و طراوت ندارد اما بسیار دلپذیر و پر نشاط  می نمود چرا که کبوتران مهاجرش باز بوی بهار داشتند و طراوت  شکفتن .  ساعاتی بعد اتو بوس ها محوطه گردان را پر میکند . شور و حالی عجیب فضای گردان را پر کرده است و همه در تب و تاب رفتن سر از پا نمیشناسند  حمایلها بسته و مهمات در بین دلاوران گردان محبین تقسیم میشود، و اتوبوس ها کاروان رزمندگان محبین را به سمت نقطه ای نامعلوم می برد ، تا چند روز قبل از حرکت، تصور نیروها عزیمت به شاخ شمیران و تصرف آن ارتفاع استراتژیک است اما در این مدت کوتاه حوادث  جدیدی در صحنه نبرد رخ داده  و دشمن بعثی در قالب همان تحرک جدید یعنی “دفاع متحرک” این بار پس از تصرف شاخ شمیران و تک در منطقه کاتو و ناصر ۱ ( منطقه عملیاتی والفجر ۹) که قصد تصرف نقاط عمقی تر در غرب مریوان را داشت و در عملیات قبلی توسط (۹/۱/۶۵) نیروهای لشگر ۵۷ و بویژه گردان محبین و تیپ ویژه شهدا ( به فرماندهی سردار شهید محمود کاوه) در هم شکسته  شد (که خاطراتش در قسمتهای قبلی سایت گردان کمیل آمده است)

این بار از سمت ارتفاعات حاج عمران در غرب پیرانشهر با همراهی گروهک های کومله و دموکرات تحرکی جدید آغاز نموده  و هدف آن علاوه بر تصرف ارتفاعات مرزی مشرف بر پیرانشهر قصد تصرف این شهر مهم را در سر دارد ( و طبق شنیده ها تقدیم آن به گروهکها ) لذا نیروهای لشگر از جمله گردان ما “محبین ” به جبهه شمال غرب ( حاج عمران) عزیمت میکند.

گردان  “محبین” در یکی از آن شب های به یاد ماندنی در زیر باران انواع آتش بارهای دشمن که حقیقتا بی سابقه است ،از جاده ای طولانی و پر پیچ خم  بر دامنه کوه های برفی و سر به فلک کشیده حاج عمران  عبور کرده به خط مقدم خودی که نیروهای ارتش بر آن مسقرند می رسد ،آتش پر حجم دشمن وجب به وجب آن تپه کم وسعت را زیر آتش دارد بچه های گردان در سنگرها مستقر می شوند ،تا قرص ماه در پشت ارتفاعاتی که در دست عراق  است غروب کند ،با حرکت آرام ماه در آسمان هر لحظه به زمان حرکت و شروع عملیات نزدیک ترمی شویم، کمی آنسوتر یک قبضه مینو کاتیوشای خودی هست که بشدت و بی امان به سمت مواضع دشمن شلیک می کند و پس از چند شلیک پیاپی انوع گلوله های دشمن وحشی به سمتش روانه می شود و لحظاتی کاتیوشای خودی ساکت می ماند در آن لحظات آنچنان آتش دشمن پر حجم است که همه فکر می کنند قبضه با خدمه اش تکه تکه شده اند اما به یک باره مینوکاتیوشا با خدمه شجاعش و با آن صدای زوزه خنده دارش شروع بکار می کند و همین بچه ها را غرق در خنده می کند. تبادل آتش سخت و نابرابریست. قرص ماه آرام آرم می رفت که خود را در پس کوه های بلند حاج عمران پنهان کند و گردان هر لحظه به انتظار حرکت از نقطه رهایی،عملیات حاج عمران است و به انتظار غروب ماه در آن شب به یاد ماندنی اردیبهشت ماه ۱۳۶۵
قرص ماه کماکان بر بلندای ارتفاع مقابل تکیه داده و تابانست و منتظر پنهان شدنش نشده و ستون نیروهای قهرمان گردان محبین پس از خداحافظی با نیروهای ارتشی مستقر روی ارتفاع از خط خودی عبور کرده بر جاده ای شنی که سمت چپ آن خاکریزیست ( ترکش گیر) و بعد پرتگاهی عمیق و سمت راست صخره و ارتفاعی بلند، رو به قرص کامل ماه که همچنان انوار نورانیش را بر صورت بچه ها می تاباند و در سکوتی سنگین رو به جلو در حرکت است در میانه های راه به جمعی از بچه های بسیجی می رسیم که پیکرهای مطهرشان پاره پاره بر خاک افتاده کمی توقف می کنیم ، یکی می گوید اینها اجساد عراقی اند ولی در زیر نور کم رنگ ماه دقت که می کنیم چفیه های گردن و صورت و محاسن خون آلودشان نشان از بی نشانی شهدای بسیجی دارد و خودی اند . پس از چند دقیقه ای توقف ستون نیروها بر جاده شنی به راه می افتد . بر دامنه ارتفاعی بلند در فاصله یکی دو کیلومتر که گاه در زیر نور منورها نمایان می شود درگیری شدیدی در جریان است و تیربارچی و کمین عراقی دامنه ارتفاع و مقابلش را با تیرهای رسام (آتشی) به آتش کشیده ، ستون گردان بصورت افقی و تقریبا در پهلوی کمین قرار دارد ولی فاصله دور است گروهان یک هستیم و نوک ستون به علی محمد فرمانده گروهان که بیسیم چیش هستم می گویم میشود کمی رو به بالای ارتفاع رفته و از پشت به کمین که در دامنه ارتفاع است نزدیک شد و او زیر نور کم رنگ ماه لبخندی می زند ،کمی جلوتر رفته و در عین غافلگیری از فاصله بیست یا سی متری زیر آتش تیربار کمین عراقی قرار می گیریم و در همان لحظه اول تعدادی از بچه ها مجروح می شوند گردان در سینه خاکریز سمت چپ پهلو می گیرد و درگیری با چند کمین عراقی که کمتر از سی متر فاصله دارد آغاز می شود سمت راست سینه سنگی و صخره ای کوه است در چپ خاکریزی که به پرتگاه می رسد ، تیربارچی گروهان جلو آمده روی خاکریز مستقر شده تبادل آتش آغاز می شود چند آرپی جی شلیک می شود و کمین برای دقایقی خاموش می شود حرکت آغاز می شود ولی تیربار عراقی به نظر جایگزینش از راه می رسد و آتش کمین مجدد روی بچه آغاز می شود و باز مجروحین ،با دستور علی محمد ،شهید خنجری و علی امرایی (علاو) آرپی جی زن و کمکی گروهان از خاکریز جدا شده تا به آن سوی جاده شنی رفته و پشت به سینه سنگی کوه با تسلط بیشتری به کمین که در مقابل و مسلط به ستون نیروهاست شلیک کنند. به سرعت از خاکریز جدا شده و به وسط جاده شنی می رسند و نور قرص  ماه که در مقابلست آن دو را در معرض دید کامل کمین قرار می دهد و عین فیلم ها در زیر گرد و خاک تیربار عراقی گم می شوند، به آن سو که می رسند خنجری شهید می شود و علاو از ناحیه پا مجروح ،و او با پای مجروح و درد و آه چند آرپی جی شلیک می کند . ولی گویی کمین در سنگری بتونیست یا به قول خودمانی موقعیتش “کووس” است علاو آن رزمنده دلیر گردان محبین با تشرهای علی محمد هرچه آرپی جی همراه دارد بر سر کمین های عراقی خالی می کند و افسوس که کاری نیست تیربارچی گروهان بی امان بر سر کمین آوار می شود و حتی تیربارچی را می کشد و دقایقی سکوتش همه را خوشحال می کند و آماده هجوم می شویم ولی باز جایگزینش از راه میرسد آمار مجروحین و شهدا هر لحظه بالا می رود گوشی بیسیم را به علی محمد می دهم و او شرایط را به فرمانده و معاون گردان حاج مرادعلی و شهید فیروز انتقال می دهد .
هجوم تیرهای تیربار گرینوف هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود بدلیل فاصله نزدیک و نور ماه و تسلط کمین شرایط هر لحظه سخت تر می شود در یک لحظه کمکم از ناحیه پای راست مجروح می شود بیسیم را بر زمین می نهم و چفیه ای از گردن پشت سری باز کرده و بر پای مجروحش می بندم ، و به عقب برده می شود ،و تبادل آتش بین ما و دو یا سه کمین سمج عراقی و نیروهایشان که حال تجمع کرده اند همچنان ادامه دارد علیمحمد هم بی امان آرپی جی شلیک می کند بیسیم را به پشت حمایل می کنم اسلحه ام با کلاش کرمعلی سلگی مو نمی زند و به اشتباه کلاش سلگی را بر میدارم که معترض می شود اسلحه را از میان خاک های خاکریز پیدا می کنم وقتی بیسیم را حمایل می کنم گوشی بیسیم بین پشت و بیسیم گیر می کند با دست راست گوشی را می کشم و دستم رها شده در یک آن از ناحیه انگشتان دست احساس برق گرفتگی می کنم تیری به دست اصابت کرده در آن تاریکی با لمس، سوراخ های انگشتان را چک می کنم و دستم را مچاله کرده و علیمحمد آن را می پیچد و درگیری کمین و گردان کماکان ادامه دارد، ابراهیم حاتمی که پیک گردان است و در وسط ستون کمی عقب تر با فرماندهان گردان است جلو می آید و بیسیم را از من میگیرد علاو امرایی هم که از ناحیه پا مجروح شده آن سوی جاده است بنده خدا گیر افتاده بود و نه راه پیش داشت و نه راه پس . کمی عقب رفته به شهید فیروز و حاج مراعلی میرسم . نیروهای عراقی که در سمت راست و پهلوی ستون بالای ارتفاع و بالای سر مستقرند برای به اشتباه انداختن و شناسایی ادامه ستون گردان و محل استقرارمان، جالبست که سوت می زنند و لحظه ای فیروز میخواهد پاسخ دهد که محمدی می گویند اینها عراقاند پاسخی نده . سردار شهید علی محمد کوشکی آن جلو هرچه تلاش کرد نشد که نشد خمپاره ای به زمین میخورد و کوشکی موج انفجار مختصری میگیرد نزد ما آمده و با مرادعلی و فیروز مشورت های آخر را انجام میدهند فرمانده لشگر تماس میگیرد و محمدی گزارش میدهد زمان به سرعت میگذرد و به صبح و روشنایی نزدیک میشویم مجروحین زیادند حاج نوری فرمانده لشگر دستورات لازم را میدهد….  ادامه دارد .

سوم یا چهارم بهمن ماه ۱۳۶۵ شلمچه ،ساحل اروند صغیر و انتهای خاکریز ساحلی ، شهید مروت ،شهید علی محمد کوشکی و چند نفر از فرماندهان گردان کمیل

 حجت و فیروز ( بیخبر از سرنوشت فیروز و دلخوش به مجروحیتش )شهید شده اند و علی محمد از تشیع جنازه مظلومانه آن شهدا  و محمد علیم میگوید که شهر به دلیل بمباران های پیاپی از مردم خالی و تشیع خلوت و غریبانه بود ،  میگوید تشیع جنازه حجت و فیروز و با شنیدن نام فیروز جا میخورم  و او میگوید اشتباه شد و از دهانم پرید و خلاصه به هر زبانی بود از ذهنم پاک نموده قانعم میکند که اشتباه شده….

شب آخر حضور در جزیره بوارین است گردان قهرمان محبین جایگزین گردان متلاشی شده کمیل که اکثر فرماندهان و نیروهایش شهید و زخمی شده اند میشود و آخرین دیدار سردار شهید مروت طرهانی ،دوربین مادون قرمز را میخواهد و بهانه می آورم ولی تقدیمش میکنم و در آغوشش گرفته خداحافظی میکنیم گردان کمیل همان شب به خرمشهر و بیمارستان نیمه ویرانش میرسد و فردایش خبر شهادت آن دو سردار پر افتخار را می آورند محل شهادت دقیقا همان سنگر محل شهادت حجت و فیروز و همان شب اول استقرار
شادی ارواح پاک و مطهرشان فاتحه مع الصلوات

 

16362297kakc0011

 از چپ شهید حمیدرضا محمدی (مرصاد) ، شهید علی محمد کوشکی فرمانده گردان محبین( شلمچه)، شهید آزاد قبادی( مرصاد) شهید سید مرتضی حسینی

1486324KAKA017

 از چپ شهید علی مروت طرهانی جانشین گردان محبین ( شلمچه) ،حاج مرادعلی محمدی ( فرمانده گردان محبین در عملیات حاج عمران)، حاج مرادعلی مرادی

Picture 044

 نقده، مسجد امام حسین اردیبهشت ماه ۶۵ مقر گردان محبین در عملیات حاج عمران  چند روزی قبل از عملیات، شهید احمد عمله امرایی (شهادت همان عملیات حاج عمران ) شهید حجت الله سرتیپ نیا . ایرج سرتیپ نیا. حمید غضنفری . محمد حیاتبینی. کریم نورایی

 

18349268018613649854

دانشجوی شهید خنجری که پیکر مطهرش در عملیات حاج عمران سال ها بر دامنه آن ارتفاعات  برفی حاج عمران غریبانه بر جای ماند

 

با تشکر از دکتر ایرج سرتیپ نیا

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=43835

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 77در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۷۷
  1. شادی روح شهدا صلوات.

  2. سلام اقای بالنگ عالی بود انشاالله شما و دکتر سرتیپ نیا همواره موفق باشید.

  3. با‏ ‏تشکر‏ ‏از‏ ‏برادر‏ ‏عزیز‏ ‏وارجمندم‏ ‏دکتر‏ ‏سرتیب‏ ‏نیا‏ ‏.مارا‏ ‏به‏ ‏فضای‏ ‏روحانی‏ ‏آ‏ ‏ن‏ ‏زمان‏ ‏‏ ‏شهادت‏ ‏وشهامت‏ ‏برد‏ ‏.‏ ‏یاد‏ ‏شهیدان‏ ‏تک‏ ‏بعد‏ ‏از‏ ‏والفجر۹ گرامی‏ ‏باد‏ ‏.‏ ‏شهید‏ ‏هادی‏ ‏امانی‏ ‏،شهید‏ ‏ابراهیم‏ ‏عبدولی‏ ‏،شهید‏ ‏شمشیری‏ ‏،‏ ‏شهید‏ ‏تیموری‏ ‏از‏ ‏شهدای‏ ‏ان‏ ‏رزم‏ ‏به‏ ‏یاد‏ ‏ماندنی‏ ‏بودند‏ ‏.خداوند‏ ‏همه‏ ‏انها‏ ‏را‏ ‏با‏ ‏شهدای‏ ‏کربلا‏ ‏محشور‏ ‏نماید.‏ ‏واز‏ ‏برادر‏ ‏عزیز‏ ‏بالنگ‏ ‏هم‏ ‏متشکرم‏ ‏.انشالله‏ ‏بزودی‏ ‏در‏ ‏مورد‏ ‏تک‏ ‏بعد‏ ‏از‏ ‏والفجر‏ ‏۹مطالبی‏ ‏در‏ ‏گرامیداشت‏ ‏آن‏ ‏دلاوران‏ ‏عزیز‏ ‏به‏ ‏حضورتان‏ ‏ارسال‏ ‏خواهم‏ ‏نمود.‏ ‏خداوند‏ ‏به‏ ‏دکتر‏ ‏سرتیب‏ ‏نیا‏ ‏خیر‏ ‏دنیا‏ ‏وآخرت‏ ‏عطا‏ ‏نماید‏ ‏.

    • سپاس از حضورتون آقای دکتر
      منتظر خاطرات ارزشمندتون هستیم

    • سلام دکتر عزیز ذکر نام مبارک شهدا عطر حضورشانرا بیش از پیش در فضا میپراکند و خود از نزدیک با آن ارواح پاک آشنا بودی و خود میدانی چه بودند و به کجا رسیدند،نوجوانان پاک و معصومی که با وجود سن کم دنیایی از معرفت و کمال بودند و همانطور که شما دوست عزیزم نام مبارکشانرا دکر فرمودید ، شهید نازاریان ،شمشیری ،تیموری ، امانی ،فرزاد قبادی، دانش آموزان دبیرستان امام جعفر صادق بودند و عجیب آنکه جز شهید فرزاد ، پیکرهای مطهرشان غریبانه برآن ارتفاعات بر جای ماند و پس از سالها قربت به شهر آمدند ، و شما برادر عزیزم خاطرات بسیاری در آن دل پاک و دردمندت دارید و اگر اینگونه میگویم تعارف و شکسته نفسی نیست و انشالله منتظر خاطرات نورانیتان از آن دوران پاک میمانیم و برای شما دوست عزیزم سلامتی و عاقبت خیری را از خداوند خواهانم به امید دیدار.التماس دعا
      و تشکر از برادر عزیز آقای سعید بالنگ و آرزوی موفقیت و سر افرازی که در این عرصه زحمت میکشند را از خداوند متعال خواهانم او خود داغدار شهید عزیزشان هستند
      شادی ارواح پاک شهدا رحمه الله من یقرء فاتحه مع الصلوات

      • سپاس از حضورتون آقای دکتر و همچنین تشکر که زحمت کشیدید و با وجود مشغله فراوان همچنان ما رو کمک و راهنمایی میفرماید

  4. دکتر جان دستت درد نکنه یاد برادران شهیدت همواره در ذهن ها باقی می ماند شادی روح همه شهدا صلوات.

  5. سلام
    در وصف رزمندگان و دلاوری های آنان چه باید گفت وچه باید نوشت . قلم ناتوان و ربان قاصر است ، چه جمله ای می تواند آن لحظات را برای مخاطبین تداعی کند ، البته برادر عزیزم جناب دکتر ایرج با حوصله فراوان و قلم زیبا وادبیات خوبی تلاش کرده اند برای حوانندگان موقعیت مکان وزمان را به خوبی بیان نمایند ،اما مگر همین است .
    چه کسی می تواند آن لحظاتی را که خبر شهادت دو برادر را به دیگر برادر می دهند به رشته تحریر در آورد .
    پدر ،
    مادر ،
    برادران و خواهران ،
    داغ دو سردار ،در آن لحظات چه حالی دارند ،
    چه چیزی می تواند التبام بخش این مصیبت باشد ،
    فیروز و حجت ،
    فیروز آن فرمانده با تدبیر و دلاور ،
    حجت آن زاهد شب و یار برادر ،
    چه چیزی می تواند آرامش را به خانواده این غزیزان باز گرداند ،
    در ایام بمباران شهر ها توسط رژیم بعث ، شهر خالی از سکنه ، فقط وفقط پدر و مادر ویکی از برادران به استقبال آمده ، به استقبال پیکر مطهر یکی از فرزندان ، در لحظه آخر ……..
    متوجه می شوند که پیکر دو فرزند برومندشان در آمبولانس قرار دارد ،
    کدام قلم توانایی نگاشتن این زمان را دارد !
    پدر ، مادر ، برادر به استقبال آمده اند ،به استقبال حجت ، اما در آخرین لحظه متوجه شوند فیروز هم …..
    من نمی دانم با چه ادبیاتی این موضوع را باید بیان کرد !
    اما ،
    روح مسیحایی امام در جان وتن پدر است ، او می داند پیر مرداش در هنگام شهادت فرزندش چگونه بوده او با تأسی به امام باید از این امتحان بزرگ سربلند شود و تنها جمله ای که برزبان می آورد همین است ( فدایی امام حسین شده اند ).

    با تشکر از برادرم جناب دکتر ایرج سرتیپ نیا نورعلی

    • سلام آقا مرتضی دوست عزیز دوران مدرسه و جنگ و …یاد سیروس ،هادی ، سید اردشیر ، شمشیری و .. بخیر، درد و حرف آنقدر بسیار است ، که به قول آن شهید مظلوم حجت حقیقتا “قلم بر دستان به اضطراب می افتد” فیروز و حجت و مجتبی و اسماعیل و خنجری و سیروس و … دهها شهید گمنام و بی نام و نشان این دیار که بودند ؟چه بودند؟به کجا رسیدن ؟حقیقتا بیان ناقص و قلمهای ما درمقابل بازگفت یک نکته از روح لطیف و خداییشان خورد و خاکستر باید شود. موفق باشید و پایدار و عاقبت بخیر . و التماس دعای خیر دارم. به امید دیدار

  6. خیلی جالب بود . این خاطره را که می خواندم به یاد خاطرات مرحوم حاج حمید افتادم در متن کتاب : هم مرز با آتش . دست آقای دکتر ایرج درد نکند .
    ای کاش همه بچه های جنگ دست به قلم برده و بنگارند آنچه که باید بنگارند و ای کاش نسل امروز حوصله به خرج داده و با جان و دل این گنجینه ها را به نظاره ایستاده تا بدانند عزّت و اقتدار امروز ما ثمره فداکاری چه کسانی است ؟

    • سلام .ممنون حاج آقا انشالله که در این مسیر مقدس شناساندن شهدا موفق باشید .و خدا رحمت کند سردارحاج حمید را که الحق در طول آن حماسه های به یادماندنی هم مرز با آتش بود و شهادت و در انتقال آن روایتهای ماندگار هم دین خود ادا نمود روحش شاد.

  7. سلام بر عالی جنابان میر ملاسیم و سلامی ویژه تقدیم آقا سعید شهداییم

    هزاران صلواتم نثار شهدای انقلاب اسلامی .

    احسن بر اخوی گرامی شهیدین سرتیب نیا که این چنین دلها را به بهشت یاد شهدا رهنمون شد.

    الهی آن شهدای با سعادت را با رسول الله(ص) محشور بفرما و بازمندگان شهدا را اجر بیشتر و رحمت گسترده تر و عمر با برکت تر عنایت بفرما.

  8. دکتر سرتیب نیا یادگار دوران مقدس از اینکه ما را به یاد دلیرمردان بی ادعا انداختید کمال تشکر را دارم و امیدوارم همواره یاد شهدا را دل و ذهن مان زنده نگه دارید

  9. با سلام خدمت جناب آقای کاظمی. من دختر شهید شاه عباس جعفر زاده ام که در همین عملیات حاج عمران شهید شد من اون موقع چند ماهه بود ه ام دوست دارم ا گه یاد و خاطره ای از پدرم هست از زبان شما ویا سایر همرزمانش بشنوم.برای روح تمامی شهدا ی این مرز بوم از گذشته تا کنون صلوات

  10. آقا ایرج با سلام و تحیت
    نوشتار معنوی جنابعالی را که مرور می کردم ؛مرارتها و مردانگی های نسلی برایم تکرار شد که میتوانند مرداب روح خسته ماراتصفیه کنند ؛مردانی که هنوز دستانشان ما را از گنداب روزگار بیرون میکشد
    عکسهای نوجوانیت را در ازدحام اخلاص در کنار “شهید پرویز” بارها دیده ام ؛تفنگی در دست و کلاه خودی بر سر و نوری از ایمان در قلب پاکی که امروز روایتگر مرارتهای بهترین عباد صالح خدا شده است…
    “ازاهتمام شما سپاسگزارم”

  11. شهادت ,

    داستان ماندگاری آنانی است

    که دانستند

    دنیا جای ماندن نیست.

  12. سلام آقا خسرو شما لطف دارید و این صفات که فرمودید فقط فقط برازنده شهدا و شهید پرویز،آن برادر عزیز و شجاع و با معرفتت هست و بس ، هیچ وقت صورت نورانی و آن لهجه شیرین خوزستانی شهید از دل و جان پاک نمیشود ، و آن سنگر کوچک و کوتاه فکه و تپه دوقلو در آن تاستان گرم ۶۲ که نمازها را در آن باید نشسته ادا میکردی و مرور خاطرات شهید پرویز در آن سنگر مخابرات گروهان یک در فکه که فرمانده اش شهید” سعادت قبادی “و معاونش” شهید محمود رضایی “بیسیم چی “شهید پرویز” عزیز و ما هم نوجوانی .در سنگر این شهدا .ما کجا؟! و آنها کجا!ا آقا خسرو به قول خودمانی ماندیم”ارا دو دوزخ”…ولی انشالله امید داریم که خدای متعال و شهدایش دستمانرا بگیرند و عاقبت بخیر شویم. هر چه از صداقت و اخلاص و خوبیها میدانی بنویس و آنگاه کالبد این شهدا برایت مجسم میشود .روحشان شاد
    چند تصویر از “شهید پرویز” دارم که با تصاویر شما خیلی از خاطرات را زنده میکند موفق باشید به امید دیدار

  13. سلام دکترجان دست مریزاد،یادآن عزیزان سفرکرده بخیرروحشان شادویادشان گرامی

  14. باسلام وقدردانی از زحمات شما .ببخشیدیکی از عکس ها حمیدغضنفری درج شده است که حمید امیر پور صحیح می باشد .بازم سپاسگزارم

  15. سلام برادر دکتر سرتیپ نیا خسته نباشی :فقط بیان خاطرات است تا دلاوری و رشادت فرماندهان و دلاوران جنگ شهرمان را برای همه ما روشن می سازد چرا که من به عنوان برادر شهید علیمردان هیچ گاه خاطره ای از زبان او نشنیدم چون معتقد بودند کار برای خداست و امروز گفتن این خاطرات وظیفه بزرگی است.منتظر خاطرات بعدی شما هستیم خسته نباشی

    • آقای آزادبخت منتظر خاطرات و تصاویر سردار شهید علی مردان آزادبخت هستیم

    • سلام ممنونم آقای آزادبخت کاش همتی بود و آن شب عملیات کربلای چهار و رشادت برادر عزیزتان شهید علیمردان فرمانده گردان محبین و شهدای آن شب خاطره نگاری میشد افسوس بر اینهمه سهل انگاری زعمای فرهنگی دیارمان. موفق باشید

    • آقای آزادبخت
      از فرصت استفاده نموده و به محضرتان عرض ادب می نمایم
      به امید آنکه شهید علیمردان دستمان را بگیرد .

  16. سلام،یکی از قله های افتخار شهدا ورزمندگان کوهدشتی ارتفاعات حاج عمران وشاخ شمیران است که اوج ایثار وفداکاری در آنجا رقم خورده است.این همه مظلومیت وعشق و وفاداری جز در مدرسه اهل بیت عصمت وطهارت و مکتب ابی عبدلله توجیه ندارد.یاد همه آن عزیزان در سی وپنجمین فجر انقلاب اسلامی گرامی باد. تشکر از آقاایرج یادگار شهدا و آقا سعید یادآور شهدا

  17. تشکراز آقای سرتیب نیا،خداوند روحشان راباسید وسالار شهیدان کربلا محشور فرماید

  18. ایرج عزیز : گاهی دنبا آنقدر کوچک می شود که نمی توان در آن نفس کشید و گاهی آن قدر بزرگ می شود که انسانها حتی خودشان را در آن گم می کند یاد شهدا با آن نفس الهی شان نفس سرکش را در دنیای تاریکی ها مات خودش می کند تا حتی برای لحظه ای هم شده به بدبختیهای خودش فکر کند که اگر این چنین شد دمی روح ناسوتی با ارواح ملکوتی شان همین نزدیکی ها روبروی این دستگاه که برای خودش قوم هزار ملت است پیوند می خورد . و هوای پاک با بوی خوش شهیدان استشمام میکند .
    و اما بعد از تو ممنونم که خودت شهید زنده ای و باقیمانده ای از نسل پاک شهیدان و خدا را شکر میکنم که در کوچه های با شهید پرورش یافته ایم.

    • آقای تیموری خوشحالیم از حضورتون در بخش شهدای میرملاس
      ممنون میشیم اگر تصاویر و خاطراتی از شهید والامقام سیروس تیموری در اختیارمون بگذارید

      • آقای تیموری
        با سلام و عرض ادب
        ایام تعطیلات نوروزی یک شب خدمت ابوی بزرگوار و اخوی محترمتان آقا کامران در کرمانشاه بودم در مورد شهید عزیزتان عرض کردم که حیف است آثارش جمع آوری و منتشر نشود و چقدر خوب است که حداقل وبلاگی ویژه آن شهید والامقام هم راه اندازی شود .
        بنده فقط دو سه عکس او را دارم . شما برادران شهید بهتر می توانید در این مورد کار کنید .

        • حاج آقا سلام: با تشکر ؛ آنچه فرموده اید توفیقی ست مثل همان شهادت که نصیب حضرتعالی و حاج مرتض و دکتر ایرج و سعید خان بالنگ و … شده است.
          پسر عمو شما همیشه برادر بزرگ ما بوده اید و البته مورد افتخار ، با یاری خدا رویه بسمت قول شما حرکت خواهد کرد.

      • آقای بالنگ سلام ؛ با افتخار خدمت خواهیم رسید.

    • سلام آقا عارف عزیز انشالله که خدا عاقبت بخیرمان کند و در محفل بهشتیان با شهیدسیروس و شهدا قرین و همنشین باشیم

  19. برادرخوبم جناب سریب نیادرود خدابرشما وبرادران شهیدتان …….قبل از موج گرفتگی شهید کوشکی من که معاون دسته سوم از گروهان سوم بودم بهمراه دسته مبارزم (سادات کورالونی)از روی جسد(شهیدومجروح وزنده ها؟؟!!!) گذشتیم تابه علی محمد رسیدیم کلاه مرابالازد گفت:( کورخوه کیی)تیربارچی دسته ما اسدالله سهراب وند شجاع ،وآرپی جی زن دسته شهید والا مقام کریم صفایی نترس بودند…هنگام تیراندازی با تیر بار سهرابوندیروی خاک ریز شهید کوشکی (باآرپی جی شهید خنجری )ازپشت سر م شلیکی انجام داد که بقول خودش نزدیک بود سرم رابه عراق بفرسته…وقتی علی محمد راموج گرفت برای بردن نوار تیر بار کمی از سنگر عقب آمدم منوری منطقه راروشن کرد!!!دیدم فقطماچند نفر(مرحوم علی کوشکی -احمدعلی گراوند-صیداحمد طاهری -حسین دهقان -حسن آزادی و…) داریم مقاومت می کنیم ودستور عقب نشینی صادر شده…دربرگشت بعداز پدافندی باشهید فیروز دلاورمعاون گردان صحبت کردیم وشهید احمد امرایی راکه ازناحیه پامجروح شده بودتاپای ماشین بردیم ..در مسیر برگشت شهید حجت سرتیب نیا خودروی سی مرغی که سویج روی آن بودراآورد….روحشان شادباد….برادرم هنوز بدنهای تکه پاره شده دوستان حاج عمرانی خود رافرموش نکرده ام خداخیرتان دهد که امروز منو دوباره به آن منطقه وخاطرات تلخ وشیرنش کشاندی.خاطرات آماده باش دوباره در مسجدپیرانشهر هم گفتنی است بالای مسجد رفتم ویک وصیت نامه جدیدوجدی نوشتم که باسایر وصیت نامه های زمان جنگم تفاوت دارد.

    • سپاس از حضورتون آقای نصیری
      منون میشیم اگر این خاطرات و تصاویر ارزشمند رو در اختیارمون بگذارید

    • سلام برادر عزبزم ممنون از لطفتان انشالله توفیقی باشد و خدمت برسیم و خاطرات نا گفته آن شب و روز به یادماندنی و روزهای بعد در آن مسجد را مرور کنیم و صفایی ببریم و حتی میشود با دوستان آن شب سلگی گراوند آزادبخت و …”علاو”که نمیدانم کجا افتاد یادمه کارخانه گچ کار میکرد، و انشالله اینگونه کمی خاطره ها تازه شود ورزشگاه پیرانشهر هم خاطرات زیادی دارد یاد شهید نظرپور هم به خیر که با حجت هرکدام راهنمای اطلاعات گردانهای عمل کننده دیگر بودند و غلامرضا در آن جا آسمانی شد و حجت زخمی سخت برداشت چند سال پیش توفیقی حاصل شد و با یکی از برادران به نقده رفتیم و آن مسجد به یاد ماندنی را پیدا کردیم و اگرچه حیاتش کمی دست کاری شده بود ولی شبستان آن همان بود که بود کاش میشد حتی آن نقطه رزمها و شهادتها را پببینیم اگر چه به نظرم خاک عراق بود یاد باد آن روزگاران .راستی شهید صفایی آنجا به شهادت رسید؟
      مشتاق دیدارم ، شاید استانها و شهرهای دیگر این مجلس انس خاطرات را دارند انشالله که در شهر ما هم چنین برنامه هایی محقق شود . موفق باشید و التماس دعای خیر

  20. شهید خنجرنژاد یکی از شهدای رشید ودلاور شهرستان کوهدشت است که البته قدری ناشناخته مانده است وبهتر است درباره ایشان افزونتر

    صحبت گردد – واما واقعیت این است که جان بالاترین سرمایه مادی ومعنوی هر فرد است وجوانان این کشور به سبب احساس تکلیف وانجام وظیفه این سرمایه را در راه باورهای دینی وملی تقدیم کرده اند ولذا نبایداز پاسداشت انها وهدف انها غفلت گردد البته همه ما

    • سلام آقای قبادی
      ممنون از حضورتون
      اگر بهمون کمک کنید و تصاویر و خاطراتی از شهید والامقام خنجرنژاد در اختیارمون بگذارید ممنون میشیم

    • سلام میشود دوستان شهید خنجر نژاد در آن عملیات را جستجویی کرد تا بیشتر و بیشتر این گوهرهای ناب واکاوی شوند.

  21. ماکه سنمون به زمان جنگ وشهادت طلبی عزیزانمان قد نمیدهد اما به کمک میرملاس واقای بالنگ به رشادت های کوهدشتی های عزیز پی بردیم انشاالله که همیشه پیروز وموفق باشید

    • ممنون از حضورت موسی جان
      اگر مایل باشی و افتخار بدی باهامون همکاری کنی و مدیریت وبلاگ یک شهید مظلوم کوهدشت رو بر عهده بگیری قطعا اجر و پاداشش رو از شهدا میگیری

  22. درود و سلام خداوند بر همه ی شهدای سرفراز بخصوص شهیدان عزیز فیروز و حجت سرتیپ نیا
    سلام دکتر… مطلب بسیار جالبی بود. برای لحظاتی خودم رو در جبهه تصور کردم چون هم عملیات پیروزمندانه والفجر ۹ رو بیاد دارم هم تک نفوذی بعد از عید ۶۵ رو. عملیات کربلای ۵ هم حضور داشتم.

  23. تصاویری از شهید خنجری و گردان محبین بصورت جمعی در آن عملیات در ورزشگاه پیرانشهر قبل از حرکت برای عملیات هست که بصورت نگاتیو اسلاید است( پرژکتور) و انشالله که چاپ شود .

  24. خوشا روزی که گرم جنگ بودیم…
    میان رنگها بی رنگ بودیم….
    دل هر کس شهادت را طلب داشت….
    خوشا تنهایی شبهای سنگر….
    که دل بودو تمنا بودو دلبر….
    سلام ایرج جان دل نوشته ات بسیار جالب ,روان و جذاب بود .چنانکه مخاطب را ناخودآگاه جذب خود میکند ..راستی چگونه میشود این نسل تشنه حالات آن زمان را درک کنند .این جوانان که فقط نامی از فیروز را شنیده اند. و عکسی از حجت را دیده اند نه این است که باید بگوییم از شجاعت .جسارت.وبی باکی این عزیزان. پس لازم است هر آنچه در سینه داریم به ثبت برسانیم تا بماند یادگار برای همه نسلها

    • سلام آقا بهزاد عزیز شما لطف دارید امیدوارم انشاالله خدا توفیق دهد همه ما و شما دوستان عزیز هرچه در دل داریم بریزیم رو کاغذ آنگونه که رضای خدا و شهدا در آن است

  25. برادر عزیز وارجمندم ایرج سرتیپ نیا،من وبعضی از دوستانم با هماهنگی معاون گردان محبین شهید علی محمد کوشکی از کوهدشت به مقر گردان محبین در زمان حمله کربلای۵ یعنی بیمارستان مخروبه خرمشهر آمدیم در آن شرایط نیروهای زیادی آماده حمله بودند وبدلیل تراکم نیرو زمان حمله گردان محبین نرسده بود در آن شرایط گردان کمیل در خطوط مقدم بود ،وخبر رسید که فرماندهان دلاور ،شجاع وشایسته آن یعنی اخوان بزرگ شما شهید شده اند وهمه رزمند گان حقیقتا” ناراحت بودند در آن شرایط اگر یادتان باشد من شما را در مقر گردان محبین دیدم و به شما شهادت حجت وفیروز را تسلیت گفتم وغافل از اینکه شما در جریان شهادت فیروز نبودید وگفتید زخمی شده است ،آنچه برای من ودوستانم مهم بود روحیه بسیار قوی شما وآرامشتان در آن وضعیت بحرانی بودواین نشان از اعتقاد وسترگی بن مایه های معنوی شماست،یاد وخاطره شان برای همیشه تاریخ جاوید باد،در تک بعداز والفجر ۹ خاطرات زیادی دارم ،در فرصتی دیگر خواهم نوشت،در آن تک فر مانده مان شهید فیروز بوددر آن شب حمله خدا میداند اوج شجاعت ورشادت را به معنی واقعی کلمه در رزم فیروز دیدم ، از بیان خاطرات بسیار خوبتان هم تشکر میکنم

    • سلام برادر عزیز آقای ابراهیمی همین خاطره را خدمت شما عرض کنم یادت هست در برگشت از تک بعد از والفجر ۹ به چادرهایمان که بر دامنه همان ارتفاعات شیلر بود بر گشتیم ، و عزیزانی داشتیم که دیگر بظاهر در بینمان نبودند شهید فرزاد ،سیروس و شهید غریب حشمت قلی ، رویین تن …شهید فرزاد قبل از عملیات چادر شما بود، و بچهه های چادرتان از جمله شما، شهید میرزایی(که بعدها شهیدشد) و حسن افراسی(امینی) و دیگر عزیزانیکه در خاطرم نیست ، حسن کمی از معصمومیت فرزاد گفت و نقل قول هایی از آن شهید و به یکباره تمام بچه های چادر زدیم زیز گریه گریه ای از ته دل و …

  26. باسلام درود بر تمام شهدا وجامعه ایثارگران که در راه اعتلای نظام جمهوری اسلامی از هیچ کوششی دریغ نورزیدن و باسلام به دوست عزیز جناب دکتر سرتیپ نیا و همکار دوران بنیاد جانبازان که با بیان این خاطره زیبا یشان خاطرات ان دوران در ذهنم تداعی شدهم زمانی که در منطقه شفیع خانی بودیم که خدا رحمت کنه رفاقت شما و شهید سیروس تیموری که بیشتراوقات با هم بودین و بعد عملیات والفجر۹ شهادت محمود رضایی و جانبازی بهزاد باقری و مجروح شدن شهید علی مردان ازادبخت همچنین پاتک عملیات والفجر۹ سردار محمدی فرمانده بود وشهید فیروز معاون ایشان بودو همچنین بیاد شب بعد از عملیات که درحضور سردار بی ادعا زنده یاد حمید قبادی (در واقع ابوترابی شهرمان)افتادم که جهت انتقال شهدا به منطقه عملیات برگشتیم ولی موفق به انتقال شهدا نشدیم وتا جای که ذهنم یاری مکنه از جمله شهید ان عملیات (شهید ابراهیم عبدولی ،شمشیری عبدولی،بهزاد قبادی،احمد میزایی ،حشمت ازادبخت،حشمت الله قلی محمد قباد )وبیادرزمندگان ان زمان که الان در بیین ما نیستن زنده یاد نعمت کونانی ،عزیز مراد امرایی ،پیری بگ آزادبخت،ابوالحسن باقری،میرزا بهرامی، روحشان شاد باسپاس

    • سپاس از حضورتون آقای ابراهیمی

    • سلام آقا کورش عزیز خاطرات ما همه بهم گره خورده است و تکرار نشدنی برای شما دوست عزیز و جانباز سرافراز آرزوی سلامتی دارم

  27. باسلام خدمت پسردایی عزیزازحضورتان لطفااگه عکس وخاطراتی ازشهید حمیدرضا محمدی وشهیدان والامقام حجت وفیروزداریدارسال فرماییدممنون میشوم

    • سلام همایون شهید حمید یکی از شهدای شجاع نترس بسیار مظلوم و گمنام است که باید خاطره ها در موردش نوشت و حقیر در وسع خود اگر توفیق باشد و مشغله ها ی دنیایی اجازه دهد انشاالله کوتاهی نخواهد شد حتی تصاویرش هم که در وبلاگها و سایت منتشر است خاطره ها دارد و….

  28. با سلام به همه دوستان که در سرویس ایثار وشهادت فعالیت می کنند باعر ض پوز ش ااز اینکه اسم شهید فرزاد را بهزاد نوشتم وخدا رحمت کند زند ه یاد ابوالحسن باقری وحاج حمید قبادی واز مهندس ابراهیمی برادر رزمنده حاج منصور قاسمی استدعا داریم که از خاطرا ت ان دوران دوستان را بی نصیب نگزارن مرو رخاطرها بسیار شیرین میباشدو از جناب بالنگ و جناب ازادبخت کمال تشکر و امتنان ابراز میگردد

    • سلام بر شهید زنده حاج کورش ابراهیمی
      ممنون از حضورتون و براتون آرزوی سلامتی دارم

  29. ای شهید ! صبر در صلابت تو می ماند
    صدا در سکوت تو می میرد
    نگاه در چشمان تو می روید
    تبسم بر لبهای تو می شکفد
    خستگی در قامت تو خسته می شود
    وخاطرات دهه فجر و جنگ و دفاع مقدس در تصویر تو جان می گیرد .

    روحشان شاد و یادشان گرامی

  30. سلام ایرج جان هرچندهیچ نوشتاری قادربه بیان آن لحظات نیست اما با قلم شیوایت این حقیر را به آن دوران بردی متشکرم و یادهمه ی آن سرفرازان بخیر درضمن پیکی که دستور فرمانده را آورد ابراهیم نبود محمودحاتمی بود وتعدادی از عکسهای یادگاری از آن دوران دارم که برایت می فرستم
    روز وصل دوستداران یادیاد – یادبادآن روزگاران یادباد

    • سپاس از حضورتون آقای امرایی
      ممنون میشیم اگر تصاویر و خاطرات ارزشمندتون رو در اختیارمون بگذارید

    • سلام آقا محمدحسین ممنون از لطفتون برادر عزیز شما دوست دوران مدرسه و همکلاسی شهید سیروس تیموری بودیم یاد آن دوران میز و دفتر و جبهه و اسلحه هایمان بخیر . آن برادر عزیز که بیسیم را از من گرفت و نزد علی محمد ماند و من کمی عقبتر از نوک ستون به شهید فیروز و محمدی رسیدم دقیقا یادم هست ابراهیم حاتمی بود .
      در هر صورت یاد آن عملیات و شهدایش و آنهاییکه بعدها شهید شدند بخیر و خدا ما و شما دوست عزیزم را به آنها برساند.
      یادت هست در برگشت و بعد از عبور از خط پدافندی ارتش همانجا که نقطه رهاییمان بود و جلو رفتیم و در طول آن جاده پر پیچ و خم برفی که به عقبه میرسید دشمن تا دندان مسلح چه گلوله بارانی از انواع خمپاره ها برا ه انداخته بود و حقیر و شما دوست عزیز با هم و با بچهه های گردان به عقبه می آمدیم و البته مجروحیت باعث شد اسحه ام را به شما دادم و گفتم تحویل تسلیحات بده و شهید حجت با یک تویوتا از عقب رسید و منو با آن به عقب و بهداری فرستاد و …..
      و البته شهید حجت هم چند شب بعد راهنمای اطلاعات و عملیات یکی از گردانها، بود و نیروها را به پشت عراقیها رسانده و جنگید و جنگید و تیری هم بر کمرش نشست …. و بماند باقی خاطرات نا نوشته تا وقت دگر…….. اگر توفیقی بود انشالله خاطره های بسیاری منو شما برادر عزیز و دیگر رزمندگان داریم که باید بنگاریم و بگوییم باشد که آنگونه باشد که رضای خدا و شهدایمان در آن باشد…………………………
      خیلی مشتاق دیدار م به امید دیدار و التماس دعا

  31. استفاده کردم . به نوبه خودم از آقای دکتر سرتیپ نیا و کلیه دست اندر کاران سایت میر ملاس به خاطر تلاش ارزنده برای زنده نگهداشتن یاد شهدا و دوران طلایی جنگ ممنون و سپاسگزارم .

  32. سلام آقای سرتیب نیا.باتشکر.میخوام از دوستان شهیدم (سیروس تیموری و صیداحمدخنجری) که هم تیم بودیم ،بیشتربدانم که چگونه به شهادت رسیدند.

  33. باسلام وعرض ادب خدمت شهیدزنده،جناب آقای کورش ابراهیمی.عزیزجان ارادت همچنان باقی

  34. سلام، عالی بود، با شناختی که بنده از دکتر سرتیپ نیا و خاطراتشون دارم مدیریت سایت می تونن بیشتر از دیگاههای ایشون استفاده کنن.

  35. برادر سرتیب نیا سلام راجع به این موضوع در آغاز سال ۹۳ فیلمی سینمایی در استان لرستان توسط فرهاد پاک نیا به نام دلاوران زاگرس در دست تهیه است بهتر است این شواهد و خاطرات با تهیه کننده این فیلم مطرح شود . ارادتمند م.ع

  36. باسلام خدمت آقای دکترعزیز

    نظردادن درمورد عملیات حاج عمران کارساده ای نیست ولی به این قلم شیوای حضرتعالی باید احسنت گفت

    خواهشمندم راهتان راپرقوت ادامه بدهید سه وبلاگ مزین به نام وتصاویرشهدا راه اندازی کرده ام اگر وقت کردید

    خوشحال میشم تشریف بیارید برادر عزیزم شهیدحسن ریاحی یکی ازشهدایی است که درعملیات حاج عمران

    آسمانی شد ایشان جزو گردان ویژه شهدابود. وبلاگ های دیگرمن آدرسشان درقسمت پیوندهای همین وبلاگ

    که دربالا نوشته شده ………..

    موفق باشی دلاور

    • سلام آقا رضا
      خدا قوت
      آدرس وبلاگهایتان را برامون بذارید
      اجرتون با شهدا

  37. سلام دکتر عزیز زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا با این قلم شیوا و توانا و انتقال ان همه فدا گاری و ایثار به نسل جدید در حال حاضر کمتر از فداکاریهایتان در ان دوران نیست .خداقوت بسیجی .ارادتمند شما پسر دایتان بهزاد رشیدیان

  38. دکتر درود بر شما و برادران شهید و مطهرتان.این بیت تقدیمتان

    ای آفتاب حسن برون آ دمی زابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.