- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خاطره ی دکتر ایرج سرتیپ نیا از عملیات حاج عمران

بخش اول

گردان محبین ، قرارگاه شهید شفیع خانی مقر نیروهای عملیاتی لشگر  ۵۷ ابوالفضل ، حدود یک ماه پس از تک پیروزمند بعد از والفجر ۹ نیروهای گردان رزم های شبانه و مانورهای آمادگی برای عملیات را تا حدودی پشت سر نهاده  و آرام آرام خود را برای نبردی دیگر آماده میکنند ، چند ماهیست که از تصرف شاخ شمیران و دربندی خان توسط نیروهای بعثی عراق گذشته است، یعنی دومین عملیات عراق در قالب “دفاع متخرک” که توسط اربابان جنایتکار غربی صدام به او توصیه شده . زمزمه هایی بگوش میرسد که نیروهای ما در تدارک باز پس گیری آن ارتفاعات بلند و استراتژیک است.

در عملیات قبلی ( تک بعد از والفجر ۹) فرمانده گروهانمان سردار شهید حشمت الله قلی در مقابل چشمانمان پس از تصرف ارتفاعات  شرقی ناصر ۱ آسمانی شد و سیروس تیموری دوست دوران دبستان و مدرسه و دبیرستان شهید شده است و پیکرش بر آن ارتفاعات برفی کاتو و ناصر ۱ غریبانه بر جای مانده است ، گرچه  همچنان دلخوش و امیدوار به اسارتش بودیم ،چرا که خبری قاطع از او در دست نبود یا که ما خود را به آن راه میزنیم چرا که باورش حقیقتا سخت بود و…

شهید علی محمد کوشکی به گروهان ما ( گروهان یک) می پیوندد و جانشین شهید قلی میشود، و این بار همچون عملیات قبلی  بیسیم چی او میشوم. چند صباحی بیش ازاستقرار رزمندگان قهرمان محبین در قرارگاه شهید شفیع خانی ( و حدود یک ماه بعد از عملیات قبلی یعنی تک بعد از والفجر ۹) نگذشته است که باز زمزمه های رفتن در بین بچه های گردان می پیچید و چون همیشه شور و اشتیاق رفتن همه را به وجد می آورد.

فصل بهار است و زمین جنوب که چندان میانه ای با سبزی و طراوت ندارد اما بسیار دلپذیر و پر نشاط  می نمود چرا که کبوتران مهاجرش باز بوی بهار داشتند و طراوت  شکفتن .  ساعاتی بعد اتو بوس ها محوطه گردان را پر میکند . شور و حالی عجیب فضای گردان را پر کرده است و همه در تب و تاب رفتن سر از پا نمیشناسند  حمایلها بسته و مهمات در بین دلاوران گردان محبین تقسیم میشود، و اتوبوس ها کاروان رزمندگان محبین را به سمت نقطه ای نامعلوم می برد ، تا چند روز قبل از حرکت، تصور نیروها عزیمت به شاخ شمیران و تصرف آن ارتفاع استراتژیک است اما در این مدت کوتاه حوادث  جدیدی در صحنه نبرد رخ داده  و دشمن بعثی در قالب همان تحرک جدید یعنی “دفاع متحرک” این بار پس از تصرف شاخ شمیران و تک در منطقه کاتو و ناصر ۱ ( منطقه عملیاتی والفجر ۹) که قصد تصرف نقاط عمقی تر در غرب مریوان را داشت و در عملیات قبلی توسط (۹/۱/۶۵) نیروهای لشگر ۵۷ و بویژه گردان محبین و تیپ ویژه شهدا ( به فرماندهی سردار شهید محمود کاوه) در هم شکسته  شد (که خاطراتش در قسمتهای قبلی سایت گردان کمیل آمده است)

این بار از سمت ارتفاعات حاج عمران در غرب پیرانشهر با همراهی گروهک های کومله و دموکرات تحرکی جدید آغاز نموده  و هدف آن علاوه بر تصرف ارتفاعات مرزی مشرف بر پیرانشهر قصد تصرف این شهر مهم را در سر دارد ( و طبق شنیده ها تقدیم آن به گروهکها ) لذا نیروهای لشگر از جمله گردان ما “محبین ” به جبهه شمال غرب ( حاج عمران) عزیمت میکند.

گردان  “محبین” در یکی از آن شب های به یاد ماندنی در زیر باران انواع آتش بارهای دشمن که حقیقتا بی سابقه است ،از جاده ای طولانی و پر پیچ خم  بر دامنه کوه های برفی و سر به فلک کشیده حاج عمران  عبور کرده به خط مقدم خودی که نیروهای ارتش بر آن مسقرند می رسد ،آتش پر حجم دشمن وجب به وجب آن تپه کم وسعت را زیر آتش دارد بچه های گردان در سنگرها مستقر می شوند ،تا قرص ماه در پشت ارتفاعاتی که در دست عراق  است غروب کند ،با حرکت آرام ماه در آسمان هر لحظه به زمان حرکت و شروع عملیات نزدیک ترمی شویم، کمی آنسوتر یک قبضه مینو کاتیوشای خودی هست که بشدت و بی امان به سمت مواضع دشمن شلیک می کند و پس از چند شلیک پیاپی انوع گلوله های دشمن وحشی به سمتش روانه می شود و لحظاتی کاتیوشای خودی ساکت می ماند در آن لحظات آنچنان آتش دشمن پر حجم است که همه فکر می کنند قبضه با خدمه اش تکه تکه شده اند اما به یک باره مینوکاتیوشا با خدمه شجاعش و با آن صدای زوزه خنده دارش شروع بکار می کند و همین بچه ها را غرق در خنده می کند. تبادل آتش سخت و نابرابریست. قرص ماه آرام آرم می رفت که خود را در پس کوه های بلند حاج عمران پنهان کند و گردان هر لحظه به انتظار حرکت از نقطه رهایی،عملیات حاج عمران است و به انتظار غروب ماه در آن شب به یاد ماندنی اردیبهشت ماه ۱۳۶۵
قرص ماه کماکان بر بلندای ارتفاع مقابل تکیه داده و تابانست و منتظر پنهان شدنش نشده و ستون نیروهای قهرمان گردان محبین پس از خداحافظی با نیروهای ارتشی مستقر روی ارتفاع از خط خودی عبور کرده بر جاده ای شنی که سمت چپ آن خاکریزیست ( ترکش گیر) و بعد پرتگاهی عمیق و سمت راست صخره و ارتفاعی بلند، رو به قرص کامل ماه که همچنان انوار نورانیش را بر صورت بچه ها می تاباند و در سکوتی سنگین رو به جلو در حرکت است در میانه های راه به جمعی از بچه های بسیجی می رسیم که پیکرهای مطهرشان پاره پاره بر خاک افتاده کمی توقف می کنیم ، یکی می گوید اینها اجساد عراقی اند ولی در زیر نور کم رنگ ماه دقت که می کنیم چفیه های گردن و صورت و محاسن خون آلودشان نشان از بی نشانی شهدای بسیجی دارد و خودی اند . پس از چند دقیقه ای توقف ستون نیروها بر جاده شنی به راه می افتد . بر دامنه ارتفاعی بلند در فاصله یکی دو کیلومتر که گاه در زیر نور منورها نمایان می شود درگیری شدیدی در جریان است و تیربارچی و کمین عراقی دامنه ارتفاع و مقابلش را با تیرهای رسام (آتشی) به آتش کشیده ، ستون گردان بصورت افقی و تقریبا در پهلوی کمین قرار دارد ولی فاصله دور است گروهان یک هستیم و نوک ستون به علی محمد فرمانده گروهان که بیسیم چیش هستم می گویم میشود کمی رو به بالای ارتفاع رفته و از پشت به کمین که در دامنه ارتفاع است نزدیک شد و او زیر نور کم رنگ ماه لبخندی می زند ،کمی جلوتر رفته و در عین غافلگیری از فاصله بیست یا سی متری زیر آتش تیربار کمین عراقی قرار می گیریم و در همان لحظه اول تعدادی از بچه ها مجروح می شوند گردان در سینه خاکریز سمت چپ پهلو می گیرد و درگیری با چند کمین عراقی که کمتر از سی متر فاصله دارد آغاز می شود سمت راست سینه سنگی و صخره ای کوه است در چپ خاکریزی که به پرتگاه می رسد ، تیربارچی گروهان جلو آمده روی خاکریز مستقر شده تبادل آتش آغاز می شود چند آرپی جی شلیک می شود و کمین برای دقایقی خاموش می شود حرکت آغاز می شود ولی تیربار عراقی به نظر جایگزینش از راه می رسد و آتش کمین مجدد روی بچه آغاز می شود و باز مجروحین ،با دستور علی محمد ،شهید خنجری و علی امرایی (علاو) آرپی جی زن و کمکی گروهان از خاکریز جدا شده تا به آن سوی جاده شنی رفته و پشت به سینه سنگی کوه با تسلط بیشتری به کمین که در مقابل و مسلط به ستون نیروهاست شلیک کنند. به سرعت از خاکریز جدا شده و به وسط جاده شنی می رسند و نور قرص  ماه که در مقابلست آن دو را در معرض دید کامل کمین قرار می دهد و عین فیلم ها در زیر گرد و خاک تیربار عراقی گم می شوند، به آن سو که می رسند خنجری شهید می شود و علاو از ناحیه پا مجروح ،و او با پای مجروح و درد و آه چند آرپی جی شلیک می کند . ولی گویی کمین در سنگری بتونیست یا به قول خودمانی موقعیتش “کووس” است علاو آن رزمنده دلیر گردان محبین با تشرهای علی محمد هرچه آرپی جی همراه دارد بر سر کمین های عراقی خالی می کند و افسوس که کاری نیست تیربارچی گروهان بی امان بر سر کمین آوار می شود و حتی تیربارچی را می کشد و دقایقی سکوتش همه را خوشحال می کند و آماده هجوم می شویم ولی باز جایگزینش از راه میرسد آمار مجروحین و شهدا هر لحظه بالا می رود گوشی بیسیم را به علی محمد می دهم و او شرایط را به فرمانده و معاون گردان حاج مرادعلی و شهید فیروز انتقال می دهد .
هجوم تیرهای تیربار گرینوف هر لحظه بیشتر و بیشتر می شود بدلیل فاصله نزدیک و نور ماه و تسلط کمین شرایط هر لحظه سخت تر می شود در یک لحظه کمکم از ناحیه پای راست مجروح می شود بیسیم را بر زمین می نهم و چفیه ای از گردن پشت سری باز کرده و بر پای مجروحش می بندم ، و به عقب برده می شود ،و تبادل آتش بین ما و دو یا سه کمین سمج عراقی و نیروهایشان که حال تجمع کرده اند همچنان ادامه دارد علیمحمد هم بی امان آرپی جی شلیک می کند بیسیم را به پشت حمایل می کنم اسلحه ام با کلاش کرمعلی سلگی مو نمی زند و به اشتباه کلاش سلگی را بر میدارم که معترض می شود اسلحه را از میان خاک های خاکریز پیدا می کنم وقتی بیسیم را حمایل می کنم گوشی بیسیم بین پشت و بیسیم گیر می کند با دست راست گوشی را می کشم و دستم رها شده در یک آن از ناحیه انگشتان دست احساس برق گرفتگی می کنم تیری به دست اصابت کرده در آن تاریکی با لمس، سوراخ های انگشتان را چک می کنم و دستم را مچاله کرده و علیمحمد آن را می پیچد و درگیری کمین و گردان کماکان ادامه دارد، ابراهیم حاتمی که پیک گردان است و در وسط ستون کمی عقب تر با فرماندهان گردان است جلو می آید و بیسیم را از من میگیرد علاو امرایی هم که از ناحیه پا مجروح شده آن سوی جاده است بنده خدا گیر افتاده بود و نه راه پیش داشت و نه راه پس . کمی عقب رفته به شهید فیروز و حاج مراعلی میرسم . نیروهای عراقی که در سمت راست و پهلوی ستون بالای ارتفاع و بالای سر مستقرند برای به اشتباه انداختن و شناسایی ادامه ستون گردان و محل استقرارمان، جالبست که سوت می زنند و لحظه ای فیروز میخواهد پاسخ دهد که محمدی می گویند اینها عراقاند پاسخی نده . سردار شهید علی محمد کوشکی آن جلو هرچه تلاش کرد نشد که نشد خمپاره ای به زمین میخورد و کوشکی موج انفجار مختصری میگیرد نزد ما آمده و با مرادعلی و فیروز مشورت های آخر را انجام میدهند فرمانده لشگر تماس میگیرد و محمدی گزارش میدهد زمان به سرعت میگذرد و به صبح و روشنایی نزدیک میشویم مجروحین زیادند حاج نوری فرمانده لشگر دستورات لازم را میدهد….  ادامه دارد .

سوم یا چهارم بهمن ماه ۱۳۶۵ شلمچه ،ساحل اروند صغیر و انتهای خاکریز ساحلی ، شهید مروت ،شهید علی محمد کوشکی و چند نفر از فرماندهان گردان کمیل

 حجت و فیروز ( بیخبر از سرنوشت فیروز و دلخوش به مجروحیتش )شهید شده اند و علی محمد از تشیع جنازه مظلومانه آن شهدا  و محمد علیم میگوید که شهر به دلیل بمباران های پیاپی از مردم خالی و تشیع خلوت و غریبانه بود ،  میگوید تشیع جنازه حجت و فیروز و با شنیدن نام فیروز جا میخورم  و او میگوید اشتباه شد و از دهانم پرید و خلاصه به هر زبانی بود از ذهنم پاک نموده قانعم میکند که اشتباه شده….

شب آخر حضور در جزیره بوارین است گردان قهرمان محبین جایگزین گردان متلاشی شده کمیل که اکثر فرماندهان و نیروهایش شهید و زخمی شده اند میشود و آخرین دیدار سردار شهید مروت طرهانی ،دوربین مادون قرمز را میخواهد و بهانه می آورم ولی تقدیمش میکنم و در آغوشش گرفته خداحافظی میکنیم گردان کمیل همان شب به خرمشهر و بیمارستان نیمه ویرانش میرسد و فردایش خبر شهادت آن دو سردار پر افتخار را می آورند محل شهادت دقیقا همان سنگر محل شهادت حجت و فیروز و همان شب اول استقرار
شادی ارواح پاک و مطهرشان فاتحه مع الصلوات

 

16362297kakc0011 [1]

 از چپ شهید حمیدرضا محمدی (مرصاد) ، شهید علی محمد کوشکی فرمانده گردان محبین( شلمچه)، شهید آزاد قبادی( مرصاد) شهید سید مرتضی حسینی

1486324KAKA017 [2]

 از چپ شهید علی مروت طرهانی جانشین گردان محبین ( شلمچه) ،حاج مرادعلی محمدی ( فرمانده گردان محبین در عملیات حاج عمران)، حاج مرادعلی مرادی

Picture 044 [3]

 نقده، مسجد امام حسین اردیبهشت ماه ۶۵ مقر گردان محبین در عملیات حاج عمران  چند روزی قبل از عملیات، شهید احمد عمله امرایی (شهادت همان عملیات حاج عمران ) شهید حجت الله سرتیپ نیا . ایرج سرتیپ نیا. حمید غضنفری . محمد حیاتبینی. کریم نورایی

 

18349268018613649854 [4]

دانشجوی شهید خنجری که پیکر مطهرش در عملیات حاج عمران سال ها بر دامنه آن ارتفاعات  برفی حاج عمران غریبانه بر جای ماند

 

با تشکر از دکتر ایرج سرتیپ نیا