- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خاطره ی دکتر مصطفی محمدی از شهید والامقام حسین قلی آزادبخت

خاطره ی دکتر مصطفی محمدی از شهید والامقام حسین قلی آزادبخت

 

Image0002 (2) [1]

 

ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشتند. همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود و یک تسبیح داشتند. اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه می کردند. ما با هم دوست و رفیق بودیم. آخر سال ۶۲ و اوایل سال ۶۳ با هم توی اطلاعات عملیات تیپ ۱۲ حنین بودیم.

فرمانده اطلاعات عملیات و طرح عملیات مراد علی محمدی و معاون آن زنده یاد سردار شهید اسلام حمید قبادی بود. بعضی از شب ها هنگامی که از خط دشمن عبور می کردیم و از پشت می آمدیم نزدیک آن ها وضعیت را بررسی می کردیم. کوچکترین ترسی من در وجود ایشان مشاهده نمی کردم. خیلی برایش عادی بود.

در سال ۶۵ که من در منطقه دربندیجان عراق بودم، آمده بودم مرخصی به همراه یونس آزادبخت و شهید محمد مراد گراوند غروب که ما از منطقه به خانه رسیدیم ، از طریق اخبار مطلع شدیم که همان ساعات اولیه که ما از منطقه خارج شدیم عراق عملیات کرده و خط سقوط کرده. فردای همان شب یونس و شهید علی مردان آزادبخت صبح زود برگشتند به منطقه عملیاتی  و من هم تا ساعت ۱۰ صبح ماندم و ساعت ۱۰ صبح با هماهنگی سپاه کوهدشت ۱۷ نفر از جمله شهید حسین قلی آزادبخت همراه من رفتیم به دربندیجان چند روز آن جا بودیم و بعد عراق به منطقه حاج عمران حمله کرده بود و می خواست پیرانشهر را تصرف کند که لشگر ۵۷ به منطقه حاج عمران اعزام شد. چند شب پشت سرهم روی ارتفاعات ۲۵۱۹ عملیات می شد و ارتفاعات بین ما وعراقی ها دست به دست می شد و بعد لشگر تصمیم گرفت روی تپه های شهید صدر (هارنا) عملیات کند. گردان پیاده متشکل از دانشجوبان مراکز تربیت معلم استان لرستان به فرماندهی برادران شهید سید مصطفی میر شاکی و سید جواد میر شاکی و غلام زربان مامور آن تپه بود و ما گروهان دوشکا بودیم. منتظر دستور و حرکت به سمت تپه های مذکور بودیم نیروهای عراقی متوجه عملیات شده بودند و مرتب آتش تهیه می ریختند چند گلوله توپ کنار ما اصابت کرد و دو تا انبار مهمات (گلوله خمپاره و مینی کاتیوشا) آتش گرفت و ماشین هایی که منتظر انتقال ما روی ارتفاعات بود کنار آن انبار مهمات بودند، ما راننده ها را صدا زدیم تا ماشین ها را جا به جا کنند اما راننده ها حضور نداشتند با توجه احتمال آتش سوزی ماشین ها بود من به حسین قلی گفتم مواظب من باشد تا من بروم ماشین ها را جا به جا کنم. حسین قلی  می خواست با من بیاید ولی گفتم: “شما که رانندگی بلد نیستی همین جا بمان و منتظر من باش اگر مجروح شدم به طریقی من را جا به جا کنید. بعد از جا به جا کردن ماشین ها سردار کشکولی معاون لشگر از طریق بی سیم به من خبر دادند سریع تر حرکت کنیم و خودمان را به ارتفاعات برسانیم. حسین قلی رفت به بقیه بچه ها اعلام کند که حرکت می کنیم ما دیدم بچه ها سوار شدند حسین قلی نیست در همان موقع من دیدم خدا دوست (مصطفی) رضایی گریه می کند. گفتم: “چی شده” گفت: “حسین قلی شهید شده”.

با تشکر از آقایان دکتر مصطفی محمدی، حجت الاسلام حاج هادی قبادی و مجتبی قبادی

 

Image0018 [2]

از چپ دکتر مصطفی محمدی و شهید والامقام حسین قلی آزادبخت