- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

فقط یکی دو قدم مانده تا بهار شدن/محمد سعید میرزایی

index [1]

 

 

درخت منتظر ساعت بهار شدن

 

و غرق ثانیه های شکوفه بار شدن

 

درخت، دست به جیب ایستاده آخر فصل

 

کنار جاده، در اندیشه ی سوار شدن

 

درخت منتظر چیست؟ گاری پاییز؟

 

و یا مسافر گردونه ی بهار شدن ؟

 

و او شبیه به یک کارمند غمگین است

 

درست لحظه ی از کار برکنار شدن

 

گرفته زیر بغل، برگه های باطله را

 

به فکر ارّه شدن، سوختن، غبار شدن

 

درخت، دید به خوابش که پنجره شده است

 

ولی ملول شد از فکر پر غبار شدن

 

و گفت پنجرگی …. آه دوره ی سختی ست

 

بدون ِ پلک زدن، چشم انتظار شدن

 

و دوست داشت که یک صندلی شودمثلاً

 

و جای دار شدن، چوبه مزار شدن

 

درخت،ارّه شد و توی کامیون افتاد

 

فقط یکی دو قدم مانده تا بهار شدن

 

و سر در آورد از کارگاه نجاری

 

پس از بریده شدن، خیس و تابدار شدن

 

ولی درخت ندانست قسمتش این بود

 

برایِ یک زن ِ آوازه خوان، سه تار شدن