- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

سرخی یک سینه پر درد / امین جمشیدی

این شعر را که بر اساس صحبت های بین بنده و دایی حمید در یکی از مسافرت های دو نفره سروده شده است

تقدیم می نمایم به تمام شهدای کوهدشت و لشکر ۵۷ ابوالفضل(ع) از لسان سردار فقید و بی ادعا حاج حمید قبادی

 

سرخی یک سینه پر درد / امین جمشیدی

 

دیشب از غم سینه ام را سنگ بود

عشق من با عقل ناقص در جنگ بود

یادم آمد یک شبی در یک کجا

بودمی اندر جوار دایی آن شیر خدا

گفتمش رمزی تو از مردی بگو

هرچه اندازه پر از دردی بگو

آه سردی کرد و حرف آغاز شد

درد دلهایش به نا گه باز شد

گر همی خواهی شنیدن قصه ها

قلب خود اکنده من از غصه ها

گوش من بود و آن لب های نجیب

قصه میگفت قصه هایی بس عجیب

از علیمردان ،محمد ، از اسد یا از مراد

گاه با اشکی می نمود از محمود یاد

از توکل ، داریوش و از علیم

از حمید و از محمد از رحیم

از سعادت از مروت از اسد

زنده بادا نام آنان تا ابد

حجت و فیروز آن شیران یل

دشمنان در پیششان روباه شل

می چکید از دهانش نقل و نبات

لب که نه سر چشمه آب حیات

هر چه می گفت از شهیدان بود و بس

بهرشان همچون اسیران بود و بس

گریه می کرد و با سوز و گداز

ذکرشان می کرد او بعد نماز

با چنان سوز و چنان تاب و تبی

خود شنیدم از دهانش یک شبی

چون علیمردان یلی کمتر کسی

دیده بود اندر شجاعت ای بسی

تو چه می دانی علیمردان که بود

شیرمرد جبهه ها دلفان که بود

تو چه می دانی علیم پاک کیست

رد خون او بروی خاک چیست

تو چه می دانی ز گردان کمیل

خون آنها بر زمین شد خیل خیل

تو چه می دانی که مرگ مرد چیست

سرخی یک سینه پر درد چیست

تو چه میدانی چه غمها خورده ایم

هر یک از ما چند ده باری مرده ایم

من به چشمم دیده ام خون علیم

من به دوشم برده ام نعش رحیم

هیچ میدانی کربلای پنج را

غیرت و مردانگی و رنج را

از شناسایی چه می دانی بگو

از مرادی تو چه می دانی بگو

گاز خردل هیچ میدانی تو چیست

بعد بویش رعشه بر اندام چیست

غرش خمپاره را کی دیده ای

نو گل تن پاره را کی دیده ای

ما به دشمن ها به ایمان تاختیم

ما به سختی ها به ایمان ساختیم

نقشی از هر ترکشی بر جان ما

خود نشانی باشد از ایمان ما

ما به خون خود شناور می شدیم

تا امام عصر را یاور می شدیم

هر یک از ما نقشی از نور خداست

فارغ از این ماجرا بی ماجراست

زیر ما را خاک بود و روی ما را آسمان

چشم ما راعرش بود و نی فرش جهان

دل غمینم خون یارانم چه شد

غنچه نشکفته آن گلعذارانم چه شد

قلب من جای شهیدان است و بس

پر ز مهر مهربانان است و بس

با شهیدان است هر چیزی که هست

با شهیدان رفت هر چیزی که رفت

درد دارم درد هجرانی عجیب

وه چه شهری پر ز مردم من غریب

درد دارم درد یاران شهید

عزم دارم عزم یاران شهید

اینک این ماییم عریان و علیل

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

اینک اما فصل تنها ماندن است

رفتن یوسف ، زلیخا ماندن است

دیگر اما فصل پرواز من است

وصل یاران شوق پرواز من است

لاف مردی بعد از این دیگر مزن

پیش زخمی حرفی از خنجر مزن

 

 Untitled [1]