- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خاطره آزاده سرافراز عباس شمس اله زاده / بخش اول

با نام و یاد خداوند و با درود و سلام بر تمامی شهدای عزیز اسلام و انقلاب و جنگ تحمیلی

قسمت اول خاطرات اسارت :

 

scan0002 [1]

 

در مورخه ۶۴/۵/۲۴ مقرر گردید بنا به دستور فرماندهی سه تپه ی مهم استراتژیک و حساس بنام, ۱۴۵ ,۱۴۶ , ۱۴۷ واقع در منطقه ی مهران چنگوله از دشمن بعثی به تصرف نیروهای اسلام این رزمندگان دلیر و شجاع درآید . نظر به اصل غافلگیری در شب هنگام به سمت دشمن حرکت کردیم . در ساعت دو بامداد همان روز به پشت سنگرهای دشمن رسیدیم . با توجه به اینکه زودتر از نیروهای دیگر در محل مورد نظر استقرار پیدا کردیم تا رسیدن نیروی گردان های دیگر به انتظار نشستیم. در ساعت دو و سی دقیقه کلیه گردان ها و تیپ و لشگرهای جناحین {راست و چپ } از جمله لشگر شجاع علی ابن ابی الطالب قم و تیپ زرهی ۷۲ محرم خوزستان به محل مورد نظر رسیدند با رسیدن کلیه نیروها دستور تک به دشمن از سوی فرماندهی قرارگاه صادر گردید. گردان ما که گردان ویژه ی امام حسین(ع) نام داشت و جزء لشکر ۷ ولی عصر (عج ) بود به فرماندهی سردار شهید میریان ماموریت داشت مهمترین تپه ی حساس واستراتژیک ۱۴۷ را تصرف و تامین نماید. به حول قوه ی الهی در این عملیات که عاشورای ۲ نام داشت فقط با یک نفر نیروی زخمی که از ناحیه ی دست مجروح شده بود توانست بدون هیچ گونه تلفاتی هدف مورد نظر را تصرف و تامین نماید در این گردان فرماندهان شجاعی همچون آزاده جانباز حسین یازع (فرمانده ی اطلاعات تیپ )، سردارشهید شاهرخ (مسئول اطلاعات)، سردار عزیز جانباز، آزاده سهراب کاوسوار (فرمانده ی آموزش تیپ)، آزاده عزیز شجاع عبدالحسین شاهین (فرمانده ی گروهان )، آزاده عزیز جانباز جمعه ی عبادی ( مسئول تخریب) سردار دلاور شهید جمشید عشایری و فرمانده شجاع گردان شهید قائد رحمتی از دلاورمردان درودو دیگر عزیزان فرمانده که نامشان را فراموش کرده ام حضور داشتند از انجایی که منطقه متصرفی بسیارحساس بود مقارن ساعت ۱۱همان روز پاتک های سنگین دشمن شروع شد که پاتک اول و دوم دشمن توسط دلاورمردان سپاه اسلام دفع گردید و در این راستا تعدادی از رزمندگان از جمله شهیدان احمدی قبادی، نورالهی ، برادران ادینه وند، خسرو راستگو، سام قرعلیوند و دیگر دوستان عزیز و همرزم به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که نحوه شهادت آنها بسیار زیبا و در جای خود بازگو خواهم کرد. درساعت ۲ بعد از ظهر همان روز تک بعدی دشمن که بسیار هم سنگین بود جهت باز پس گیری منطقه شروع شد آنچه را که دشمن در توان داشت پای کار اورده بود از زمین و هوا هجوم سنگین خود را شروع کرد با تلفات بسیار سنگینی که دشمن از خود به جای گذاشت تا جایی که شیارهای منطقه پر از جنازه ی نیروهای عراقی شده بود منطقه را ادوات منهدم شده دشمن پر کرده بود از آنجایی که استعداد دشمن کم شده بود و توان مقابله با نیروهای اسلام را نداشت به ناچار عقب نشینی نمود که در این حین تعدادی دیگر از رزمندگان عزیز به خیل شهدا پیوسته بودند و استعداد گردان ما هم به کمتر از گروهان رسیده بود اما جنگ جنگ غیرت شهامت و شجاعت و مردانگی بود باید مقاومت میکرد یا شهادت یا پیروزی که هر دو در نزد رزمندگان شیرین و گوارا بود با فاصله یک ساعت از شکست قبلی دشمن مجددا شروع به تک نمود در این راستا دشمن توانسته بود جناحین ما را تصرف وما را در محاصره خود در آورد ناگهان از هر سمت به طرف ما تیر اندازی می شد و نیروهای گردان ما که استعداد آن به دسته کشیده شده بود به شهادت می رسیدند منطقه از زمین وهوا مورد هجوم قرار می گرفت نیروی کمکی نمی توانست به اندازه تک دشمن از ما پشتیبانی کند گرمای شدید منطقه، گرد وغبار، نبود گلوله، نبود اب و اذوقه، آه و ناله مجروحین بالاخره همه و همه چیز باعث شد دشمن بتواند با تلفات بسیار سنگینی که داده بود منطقه را باز پس بگیرد در زمانی که دشمن مسلط بر منطقه شده بود به همراه چند تن از دوستان در داخل شیاری به همراه برادران عزیز فرمانده از جمله شاهین، حسین، مکی، جمشید، سهراب با دشمن درگیر بودیم که ناگهان خمپاره ای از خمپاره های دشمن در موقعیت ما منفجر شد تنی چند از دوستان شهید و حقیر را مجروح نمود همچنان گلوله های دشمن در اطراف ما شلیک و منفجر می شد که باعث موج گرفتگی و بیهوشی حقیر گردید زمانی که به هوش آمدم از ناحیه دو پا زخمی شده بودم خود را در میان انبوه جنازه نیروهای عراقی ( شب تک توسط رزمندگان به هلاکت رسیده بودند) دیدم در میان کشته های عراقی راه میرفتم که ناگهان یکی از آنان از میان کشته ها برخواست و خود را اسیر من کرد او را مشایعت کردم و همراه او فرمانده عزیزم شاهین را یافتم. از اینکه زنده مانده بودم و یک نفر عراقی را با خود اسیر کرده بودم شاهین و دوستان دیگر متحیر ماندند. سرانجام بعد از رشادت های رزمندگان اسلام دشمن بر منطقه مسلط شد با توجه به این که دشمن فشار زیادی میاورد اسیر عراقی شروع به فرار کرد به دستور شاهین او را به رگبار بستم بعد از ساعت ها جنگ و درگیری تعدادی از دوستان به صورت انفرادی و با تن مجروح توسط نیروهای تکاور لشگر مخصوص عراق اسیر شده بودند بنده نیز یکی از آن اسرا بودم …………….ادامه دارد

 

 scan0005 [2]

 

scan0009 [3]