- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خاطره ی حاج حکمت اله امانی از قبل انقلاب

Untitled [1]

حاج حکمت اله امانی / میرملاس نیوز

سلام بر همشهریان عزیز

پیرو وعده قبلی خدمت عزیزان، خاطره ای از شهیدان سرافراز شهرمان، سرداران شهید سید عزیز اله هاشمی و محمد رضا آخوند زاده را به استناد حدیت شریف امام جعفر صادق(ع) که می فرماید: اکتبوا فاّنکم لا تحفظون الاّ بالکتاب. آموخته ها و دانش خود را از راه نوشتن ثبت کنید، در غیر این صورت از حافظه و ذهن شماها فراموش می شود. منبع: کتاب مستدرک الوسایل جلد ۱۷ صفحه ۴۱۳، برای ثبت در تاریخ فعالیت های مذهی قبل از انقلاب در شهر کوهدشت منتشر کرده تا در حافظه تاریخ ماندگار شود. رجاء واثق دارم که همگی مشمول دعای خیر شهدای عزیزمان قرار خواهیم گرفت. انشاءالله

در بهار سال ۱۳۵۶ بود که برای درس خواندن، در سایه سار دلچسب درختان جاده بهشت زهرا سلام الله علیها که با همت بلند شهردار نیکوکار کوهدشت مرحوم دلیجانی کاشته شده و سایه ای خنک داشتند، رفته بودیم. در حین مطالعه و برای رفع خستگی هر چند ده دقیقه ای یکبار برای رفع خستگی دور هم جمع می شدیم. سؤالات و نکات مهمی که از کتاب به ذهن می رسید بین همکلاسی ها طرح و بعضأ پایه های بالاتر توضیحاتی هم میدادند. در یکی از این نشست های مختصر بین شهید آخوندزاده و من، این شهید بزرگوار موضوعی خارج از کتاب را پیش کشیده که بحث جدیدی بود و خبر مهمی برای آن دوران ما به حساب می آمد.

اصل خبر:

شهردار کوهدشت آقای ناصربخت (که به همراه برخی از رؤسای ادارات آن زمان به شراب خواری شهره بوده و ظاهرأ یکی از بستگان نزدیکش هم در ساواک لرستان صاحب منصب بود) قصد دارد در ساختمان در حال احداث مهمانسرای شهرداری کوهدشت بخشی را بعنوان «بار» اختصاص داده تا در آنجا مشروبات الکلی برای مراجعین و میهمانان اداری و …، سرو شود. این ساختمان بعد از میدان توحید و ابتدای جاده بهشت زهرا سلام الله علیها قرار داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بعنوان مقر فرماندهی ژاندارمری کوهدشت مورد استفاده و هم اکنون یکی از مقرهای نیروی انتظامی کوهدشت است.

برای امثال ماهایی که در برهه ی جوانی بودیم و تعصب دینی داشتیم، این خبر و موضوع بسیار مهم بوده و حتمأ بایستی کاری می کردیم. بعد از لحظاتی به این جمع بندی رسیدیم که با توجه به کار زیبا و موفق قبلی مشترکمان با مرحوم شهید سید عزیزالله هاشمی  (فرزند برومند مرحوم حاج سید علیرضا هاشمی) در زمستان سال ۱۳۵۵، موضوع را با ایشان در میان بگذاریم. وی چند سالی از شهید آخوندزاده و بنده بزرگتر بود و وسعت نظرش بیشتر و دارای اطلاعات عمومی به درد بخورتری نسبت به ما بود. لازم به توضیح است که وی بیشتر در خرم آباد به سر می برد. هرگاه هم به کوهدشت می آمد بیشتر به کار هنرمندانه عکاسی در عکاسخانه مهتاب کوهدشت فعال بود. بنابراین کمتر از امثال شهید آخوندزاده و بنده، مورد ظن حکومت واقع می شد. در نخستین روز ورود ایشان بعد از این جلسه به کوهدشت، موضوع را با این شهید عزیز مطرح و ایشان با صلابت هرچه تمام تر گفت:

«منفجرش می کنیم».

حقیتأ کلمه منفجرش می کنیم هنوز هم در پاره ای از اوقات که بحثی از شهید بزرگوار سید عزیزاله هاشمی می شود، در گوشم می پیچد و مرا به خود می آورد که از کجا به کجا رسیده ایم! زیرا در آن روزگاران خفقان ستم شاهی کلمه انفجار آن هم در یک ساختمان دولتی و در شهری کوچک با جمعیتی کمتر از پانزده هزار نفر برای من بسیار سنگین و غیر قابل انجام می نمود. لکن نحوه بیان شهید هاشمی اینقدر محکم، نترس و با شجاعت هرچه تمام تر بود که قدرت و فکر نشدن این پیشنهاد را در ذهن ما منتفی می کرد. آنقدر ثلیث و با طمأنینه بود که انگار لیوان آب خنکی را بایستی سر می کشیدیم. به هرحال برای القاء اهمیت موضوع به خوانندگان گرامی، باید شرایط آن دوران را درک کرده تا اهمیت کلام این شهید در ذهن شما بطور دقیق قابل لمس باشد. بعنوان مثال شایعات مطرح آن دوران بود که گفته می شد ساواک در کوهدشت با آن جمعیت کم، بیش از ده هزار مخبر داشته و همه شهر و افرادش را زیر نظر و کنترل خود دارد! پس از گفتگوی فراوان پیرامون موضوع، قرار گذاشتیم که بیشتر بررسی و تحقیق کنیم. در هفته های بعد که امتحانات خرداد شهید آخوندزاده و من تمام شد، شهید هاشمی به کوهدشت آمد و دور هم جمع شدیم و پیرامون موضوع صحبت کردیم. هر کسی نظرات خود و نتیجه تحقیقات خود را گفت. بحث حفظ اسرار شد و همگی مکلف شدیم اگر کسی لو رفت و یا خدای ناکرده دستگیر شد، در صورت اعتراف، همه مسئولیت کار را بپذیرد و نامی از دیگران بر زبان نیاورد. سپس تهیه مواد منفجره مطرح و با توجه به ارتباط بیشتری که شهید هاشمی و بنده با اقوام خودمان در خرم آباد داشتیم تصمیم بر این شد که دینامیت (از نوع تجاری که دولت آن زمان برای پروژه های در حال اجراء به متولیان این نوع پروژه ها می داد) را شهید هاشمی به بهانه ی ماهیگیری در رودخانه سیمره در منطقه شاهزاده محمد (ع) تهیه کرده و چاشنی و فتیله را هم من با همین پوشش از طریق اقوام خرم آبادی خودم تهیه کنم. شهید محمدرضا آخوندزاده هم مسئول بررسی محلی و وضعیت نگهبانی شب های ساختمان گردید. گفتنی است موضوع نگهبان از دو جهت برایمان مهم بود:

نخست: خون مسلمان بود و حرمت آن که در عملیات باید دیده می شد. چون طبق نص صریح قرآن و روایات؛

«اگر کسی مسلمانی را عمدأ بکشد، بعد از مرگ(خودش)، بلافاصله در آتش جهنم گرفتار شده و هیچ راه نجاتی برایش وجود نداشته و برای همیشه در آتش دوزخ خواهد سوخت»

بنابراین در عملیات بایستی نه تنها خون مسلمان ریخته نمی شد، بلکه هیچ آسیبی هم بر او وارد نشود.

دوم: امنیت کار ایجاب می کرد تا در هنگام عملیات کسی در ساختمان یا نزدیکی آن نباشد. زیرا احتمال لو رفتن پروژه و خودمان به عنوان عوامل اجرای کار و نهایتاً انجام نشدن طرح و برنامه ما و مصیبت های بعدی و فرار و دستگیری ها و فشار توسط ساواک جهنمی و … برای همه ما و حتی خانواده هایمان بسیار متصور بود.

تهیه ی این مواد چند هفته و با رعایت تقدم و تأخر دو سه هفته ای از همدیگر(برای مخفی کاری هرچه بیشتر کار) تهیه شد. شهید سید عزیزاله هاشمی قبلاً با مواد منفجره صید ماهی را دیده و نحوه کار با آن را می دانست. بنابراین به همین دلیل و اینکه شهامت و جسارتش بسیار بیشتر از شهید آخوندزاده و من بود مسئولیت کارگذاری مواد را به عهده گرفت. تعداد اندکی اعلامیه تهیه کردیم که در آن، هدف از انفجار را فساد رژیم و نیت پلید مدیران شهری از راه اندازی این ساختمان معرفی نمودیم. و قرار شد دو سه شب پس از انفجار در چند نقطه مشخص شهر پخش کنیم تا افراد دیگری از آن سوء استفاده نکرده و انگیزه هم برای همگان روشن شود. با توجه به جو روانی آن دوران که رژیم سفاک شاه ایجاد کرده بود، وحشت عجیبی بین مردم وجود داشت. هرگز پدر با فرزند و بالعکس و یا دوستان با هم و یا شاگرد و معلم با هم راحت نبودند و هر کدام از دیگری ترس و یا حداقل اکراه داشت که با همدیگر راجع به مسایل سیاسی روز صحبت کنند. ولی انواع خلافکاری ها از میگساری تا فساد اخلاقی و … به وفور در شهر دیده می شد. بنابراین اعتماد کردن سه نفرِ ما به همدیگر برای چنین کاری، به دلیل سابقه ی مذهبی خانوادگی مان به علاوه سال ها همسایگی، همبازی و دوستی بیش از ده ساله مان بود. علاوه براین ارتباط گرم و بسیار صمیمی ما بیشتر، به دلیل حضورمان در دوره های قرآنی هفتگی بود که شب های جمعه و دوشنبه در منزل افراد مذهبی شاخص در سطح شهر کوهدشت شکل گرفته و در کوچه و خیابان و مدرسه قوام یافته بود.

النهایه زمان عملیات نزدیک شد و شهید آخوندزاده به بهانه خواندن درس تجدیدی برای شهریور هر روز در آن محدوده تردد و گاهی هم برای آبخوری و … بداخل ساختمان سرک می کشید. در منزل مرحوم حاج سید علیرضا هاشمی با استفاده از دستکش، مواد آماده و به هم بسته شده و فقط چاشنی و فتیله روی آن بسته نشد. برای رفع مشکل احتمالی انفجار، شهید سید عزیزاله هاشمی از بنگاهی در خرم آباد (که متعلق به یکی از اقوامش بود و خودش هم در آنجا ماشین خرید و فروش می کرد)، یک دستگاه ماشین سواری آریا آبی رنگ به کوهدشت آورد تا در صورت ضرورت بتوانیم از آن استفاده کنیم. در روز موعود، هر کدام جداگانه خود را به محل رساندیم. شهید هاشمی خودرو را روبروی موتورخانه قبل از میدان جلوی درب منزل آقای کونانی پارک کرد (برای القای این نکته که خودرو متعلق به آقای کونانی است). نگهبان ساختمان هدف، محل نگهبانی خود را به رسم هرشب برای آوردن شام ترک کرد. ما هم کم کم به محل نزدیک شدیم. شهید هاشمی مواد و چاشنی و فتیله را به داخل ساختمان برد. ناگهان زمانی که نگهبان هنوز صد متری دور نشده بود، به داخل ساختمان برگشت. شهید آخوندزاده و من خشکمان زد. شهید هاشمی بعد از دیدن او، خود را پشت ستون ها و مصالح داخل سالن مخفی نمود. اما پس از چند لحظه، نگهبان بسته ای را برداشت و با خود به منزل رفت. گویا آن وسیله یادش رفته بود! شهید هاشمی مواد را با فتیله ای دو سه متری (از نوع کندسوز)کار گذاشته تا دیرتر منفجر شده و او بتواند به راحتی از محل دور شود. سپس فتیله روشن کرده از محل دور شد. ما هم هرکدام به سمتی رفته و از محل دور شدیم. ولی با کمال تأسف مواد کارگذاری شده عمل نکرد و ساختمان منفجر نگردید. و با توجه به عدم آشنایی ما با خنثی سازی جرأت ورود مجدد و بررسی و رفع عیب را هم نداشتیم. روز بعد هم شهید آخوند زاده برای ادامه درس خواندن به همان اطراف رفته بود متوجه افراد نظامی جدیدی شده که علی الظاهر برای خنثی سازی مواد آمده بودند. به هرحال این عملیات هم اینگونه به پایان رسید.

لازم به ذکر است با عنایت به این نوع کار و عملیات صورت گرفته، شایعاتی به گوش می رسید مبنی بر اینکه متصدیان ایجاد ساختمان، از ایجاد بخش بار برای سرو مشروبات الکلی در آن، منصرف شده اند. در نیمه دوم سال ۱۳۵۶ با شروع نهضت امام خمینی رضوان الله علیه، حکومت طاغوت موفق به اتمام ساختمان نشده و بعد از انقلاب هم با توجه به استیجاری بودن ساختمان ژاندارمری کوهدشت، متولیان محلی با دستور جناب آقای کیانی بخشدار متدین قبل از انقلاب کوهدشت که در روزهای نخست انقلاب، سرپرست فرمانداری خرم آباد شده بود، به گروهان ژاندارمری کوهدشت تحویل داده و در آن مستقر شدند.

وفقکم الله.

 

REZA_AKHONDZADEH [2]

شهیدان والامقام سید عزیزاله هاشمی و محمدرضا آخوندزاده