- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شهدای هفته اول اردیبهشت / خاطره ی دکتر مراد سوری از سردار شهید علیمردان آزادبخت ” به مناسبت سالگرد شهید “

امام خمینی (ره) : ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به شهادت پیش رفت این نهضت.

 

1002522kakc005 [1]

سردار شهید علیمردان آزادبخت

عباسقلی حاتمیان [2]

شهیدعباسقلی حاتمیان

عزیز محمودی [3]

شهید عزیز محمودی

فرامرز علیپور [4]

شهید فرامرز علیپور

محمدابراهیم جعفری [5]

شهید محمدابراهیم جعفری

نصراله بازوند [6]

شهید نصراله بازوند

 

************************************************

 

 

62 [7]

سردار شهید علی مردان آزادبخت ” فرمانده دلاور گردان همیشه پیروز محبین “

 

تاریخ شهادت   ۱۳۶۶/۲/۲

 

خاطره دکتر مراد سوری از سردار شهید علیمردان آزادبخت :

 

کجایند (علی) مردان بی ادعا
به مناسبت سالروز شهادت فرمانده دلاور گردان محبین شهید علیمردان آزادبخت (۲/۲/۱۳۶۶)

 

اوایل سال ۱۳۶۴ بود. تنور جنگ (دفاع مقدس) هر روز شعله ورتر می شد. پدر بزرگوار شهید علیمردان آزادبخت مهمان ما بود. او با پدرم گرم صحبت بودند (ایشان و پدرم سابقه دوستی و آشنایی دیرینه داشتند). آن زمان من دانش آموز دبیرستان بودم و با فضای معنوی رزمندگان آشنا و اخلاص و شهامت و شجاعت آنان را می شناختم. پدر شهید علیمردان در حالی که از فراق و دوری فرزندش ناراحت بودند، فرمودند: من نمی دانم این پسر من در جبهه چه کار می کند، نه حرفی می زند و نه تعریفی می کند و نه می گوید چه کاره است ، من سر از کار او درنمی آورم تا کی می خواهد در جبهه بماند!

آن زمان من فهمیدم که علیمردان از رزمندگان واقعی و با اخلاص هستند. و با توجه به اینکه او را ندیده بودم ولی محبت او در دل و جانم شعله کشید.

سرا پا وسعت دریا گرفتند        همان مردان که در دل جا گرفتند

آری: العمل الخالص الذی لا ترید ان یحمدک الا الله عزّوجل. عمل اخلاص آن است که نخواهی کسی تو را بر آن بستاید غیر از خداوند بلند مرتبه. و او مصداق عینی این روایت بود.
بعد از مدتی همراه چند تن از دوستان بعد از دوره آموزشی کوتاهی به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شدیم بعد از مستقر شدن در بهداری پادگان شفیع خانی که در آن زمان به خاطر وجود پاک و با صفای رزمندگان معنویتی خاص داشت (شرف المکان بالمکین). از دوستان و رزمندگان راجع به فرماندهان گردان هایی که در آنجا مشغول تکمیل آموزش نظامی بسیجیان بودند، پرسیدم :که متوجه شدم فرمانده گردان محبین همان علیمردان است که در نزد پدرش هم گمنام است. دوباره به یاد فرمایشات پدر بزرگوارش افتادم که فرمودند: علیمردان از جبهه هیچ نمی گوید، نمی دانم چه کاره است و چه کار می کند. دانستم که حدسم درست بوده است و اخلاص هیچوقت پوشیده نخواهد ماند.

سراغ او را گرفتم، گفتند که موقع نماز مغرب و عشاء به حسینیه می آید. بی صبرانه به حسینیه رفتم به محض ورود علیمردان از شباهت به پدرش او را شناختم. قیافه ای رعنا و محجوب و تو دل برو داشت:

شیرین تر از آنی به شکر خنده که گویند         ای خسرو خوبان که تو شیرین زبانی

با طمانینه ای خاص در صف نماز جماعت نشست، من فرصت را غنیمت شمردم و سریع کنار او نشستم با تواضع و توجه کامل نماز را خواند:

در نیاید حال پخته هیچ خام        پس سخن کوتاه باشد والسلام

بعد از نماز به او دست دادم ولی شرم حضور مانع از آن شد که خود را معرفی کنم. نماز جماعت تمام شد و هر کدام به مقر خود رفتند:

 

رفتم به مسجد از پی نظاره ی رخش       بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد

خیلی خود را سرزنش کردم که چرا خود را معرفی نکردم و تصمیم گرفتم که روز بعد حتماً باب آشنایی را با او باز کنم. دوباره با نزدیک شدن اذان مغرب به حسینیه رفتم و دم در منتظر شدم تا آن شهید بزرگوار بیاید به محض ورود او سعی کردم که دوباره کنارش بنشینم ولی حسینیه شلوغ بود و من با فاصله در صفی که او حضور داشت نشستم.
بین صلاتین وقتی که سر بلند می کردم و به او نگاه می کردم می دیدم که او هم به من خیره شده و چون من دوباره او را نظاره می کردم ، فوراً سرش را پایین می انداخت .چندین بار این ناز نگاه او تکرار شد ، فهمیدم که او هم مرا شناخته است. بعد از نماز دیدم با لبخندی ملیح به طرف من می آید:

دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست        چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

وقتی به هم رسیدیم ، پرسید اهل کجایی؟ گفتم حدستان درست است و خود را معرفی کردم. با مهربانی و تواضع فراوانی با من مصافحه و معانقه کرد. و مصرانه از من خواست که آن شب مهمان محفل عاشورایی آنان باشم. و اینگونه بود که مهر اخلاص او را که در دل داشتم با دیدن حرکات و سکنات او مضاعف گشت. این ارادت هر روز بیشتر می شد و با دوستان هرازگاهی به دیدار او می رفتیم و شاهد رشادت ها و افتخارآفرینی های او بودیم تا اینکه در بهار سال ۱۳۶۶ همراه بسیجی گمنام و دلاور دکتر مصطفی محمدی در واحد ادوات برای عملیات کربلای ده به ارتفاعات مشرف بر ماووت عراق اعزام شدیم. عملیات با موفقیت شروع شد. درحین عملیات همراه آقای محمدی در حال تردد در منطقه عملیاتی بودیم که در قسمتی که جاده کوهستانی باریک بود خودروی ما با خودروی روبرو نمی توانست راحت از کنار هم بگذرند و متوجه دستی از خودرو مقابل بر شانه ام گردیدم ، و فرمود بسیجی حالت چطوره؟ دیدم که علیمردان است ولی بشاشت همیشه را نداشت و حال و هوای معنوی و روحانی خاصی پیدا کرده بود. که در این حین آقای دکتر مصطفی محمدی اظهار داشتند که روز یا شب قبل به مقر فرماندهی لشکر رفته ام و در خدمت حاج نوری فرمانده دلاور لشکر ۵۷ بوده ایم که دیده ام علیمردان در گوشه ای از سنگر در خواب بوده است و حاج نوری او را بیدار کرده و به او گفته: علیمردان چرا این طوری شده ای، گرفته ای، مزاح نمی کنی، او هم خوابی را برای حاجی و دوستان تعریف کرده بود که متاسفانه الان در خاطر من نیست و آنان اظهار داشته بودند که انشاالله خیر است.

راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست       آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

روز بعد از این ماجرا دیدم بیسیم چی گردان آقای محمدی را صدا زد و بعد از مکالمه او متوجه شدم که وی بسیار محزون و مغموم گشت و دانستم که اتفاقی رخ داده است. او ابتدا از ما پنهان می نمود ولی بعد از اصرار گفتند که علیمردان در ارتفاعات روبرو (ماووت) به شهادت رسیده است. و اینگونه بود که فرماندهی دلاور و مخلص و شجاع و محبوب که دوستان و نیروهایش به او عشق می ورزیدند به خیل شهیدان پیوست. و افتخارآفرینی هایش برای جوانان و مردم دیارمان ماندگار شد.
والسلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعثا حیاً

 

 

 

”  میرملاس نیوز : با تشکر از جناب دکتر مراد سوری که واقعا امشب کلی زحمتشون دادیم با این حال که شیفت بود و بیمار داشت اما با صبر و حوصله خاطره ی زیبا رو در اختیار ما گذاشتند اجرشون با شهدا و سید و سالار شهیدان امام حسین (ع)  “

 

 

1002522kakc001 [8] 

زنده یاد سردار حاج حمید قبادی و سردار شهید علیمردان آزادبخت

94 [9]

ایساده : حاج یونس آزادبخت، شهید والامقام محمود رضایی، حاج یونس قبادی، سرداران شهید داریوش مرادی و علیمردان آزادبخت

نشسته : حاج بهزاد باقری

35 [10]