تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
10

بخش دوم/جنگ، چرایی،چیستی و چگونگی

  • کد خبر : 48740
  • 02 اردیبهشت 1393 - 15:36

     دکتر بهداروند/میرملاس نیوز:    شواهدى که بر تحلیل سوم از انقلاب اسلامى وجود دارد عبارتند از:  ۱.تبدیل شدن به پدیده‏اى جهانیایده انقلاب اسلامى که پیش روى بشریت قرار دارد به سرعت از مرزها و جغرافیاى خاص خود عبور نمود و برخلاف میل مخالفین خود به جهان صادر شد و ضمن ریشه دوانیدن طرفدارانى […]

 

17543_794

 

 دکتر بهداروند/میرملاس نیوز:

 

 شواهدى که بر تحلیل سوم از انقلاب اسلامى وجود دارد عبارتند از:

 ۱.تبدیل شدن به پدیده‏اى جهانی
ایده انقلاب اسلامى که پیش روى بشریت قرار دارد به سرعت از مرزها و جغرافیاى خاص خود عبور نمود و برخلاف میل مخالفین خود به جهان صادر شد و ضمن ریشه دوانیدن طرفدارانى پیدا نمود. امروزه هر انقلابى که بر محور انگیزه وطن و خاک و قومیت باشد، هرگز نخواهد توانست در انگیزه‏هاى انسان‏هاى عالم با قومیت‏هاى مختلف و فرهنگ‏هاى متفاوت و جغرافیاى جداگانه مؤثر باشد. بنابراین انقلاب اسلامى به دلیل آن که بر محور دین سازماندهى شد، پیام خود را به درون جبهه دشمن برد و در خاک دشمن با دشمن به واسطه یارى‏گیرى که از آنها کرد درگیر شد. شاهد این ادعا گرایش به اسلام در عمق امریکا تا اروپا تا افریقا و تا آسیا و هر کجا که نظام استکبار سلطه دارد است.
این توسعه سریع، بدین معناست که حقیقت و جوهره و روح این حرکت، حرکتى است که ظرفیت جهانى شدن را دارد و پایگاه در فطرت ملت‏ها دارد. بر این اساس با تلقى جدید و بینش و گرایش جدیدى که انقلاب اسلامى از دین به بشریت و مسلمان‏ها القاء کرده است، دین را به مشکله‏اى بر سر راه یکپارچگى و انسجام مدیریت مادى عالم تبدیل نمود و اینک شاهد هستیم که سد راه نظم نوین جهانى به اذعان خود غربى‏ها، بنیادگرایى اسلامى است.
بنابراین در تحلیل سوم، انقلاب اسلامى داراى عظمتى است که درصدد تغییر مسیر حرکت جهانى است و به دنبال این هدف است که روند گرایش به تمدن مادى و سکولار شدن جامعه جهانى را کنترل و مهار نموده و روند جدیدى براى بشریت به سمت معنویت تعیین نماید. بر این اساس محدوده عملکرد این انقلاب آفاق جهانى داشته و هدفش به دست آوردن مواضع قدرت در جهان و تغییر موازنه قدرت جهانى به نفع مذهب و محدود کردن و درنهایت حذف مدرنیته و تمدن مادى است.

۲. فروپاشى اردوگاه شرق
انقلاب اسلامى با پیروزى خود به سرعت درصدد توسعه ایده‏هاى خود برآمد و عالم‏گیر شد و با ایده جهانى شروع به حرکت نمود که با فتح لانه جاسوسى (اشغال سفارتخانه امریکا در ایران)که از آن تعبیر به انقلاب دوم گردید به سمت ایجاد هویتى جدید در جهان پیش رفت و هویت اسلامى را در بین ملل جهان ایجاد کرد و هویت تمدن اسلامى در حال شکل‏گیرى قرار گرفت. دشمن (شرق و غرب) که مسئله مذهب را در عالم حل شده مى‏پنداشت ناگهان مواجه با پدیده‏اى جدید گردیدند.
رهاورد انقلاب صنعتى (رنسانس) منجر به روند دین‏زدایى و مذهب‏زدایى گردید که روز به روز این سیاست رو به رشد و توسعه بود. آنان مسئله مذهب را در امر اداره جهان مانعى در جریان یکپارچه شدن روند مادى عالم تلقى مى‏کردند. بر این اساس آنان با کنار زدن و منزوى کردن مذهب از جامعه بشرى، اداره و مدیریت بشر را به عهده علم نهاده و کار و مدیریت‏بخشى مذهب را تنها منحصر در تهذیب اخلاق و مسائل روحى در طرح و شکل و مراسم خاصى قرار دادند. البته در این تقسیم کار و مدیریت، امر اداره و تعیین روابط اجتماعى به عهده دین نبود، زیرا کم‏کم علومى تولید و مهندسى گردید (علوم روان‏شناسى، جامعه‏شناسى و اقتصاد و سایر علوم انسانى) که جاى تمام بخش‏هاى واگذار را نیز پر کرد و لذا مذهب به عنوان پدیده‏اى که بتواند و قدرت داشته باشد در امر اداره دخالت کند و الگوى مدیریت ارائه دهد و مدعى تنظیمات جدیدى براى بشر باشد، این نقش را عملاً از دست داد.
اما با وقوع انقلاب اسلامى و ادعاى این که دین بایستى به متن زندگى بشر وارد شود و از معابد و مساجد و کلیساها بیرون آمده، عهده‏دار تنظیم و اداره امور جامعه شود، به خصوص با خون‏هایى که در این راه داده شد، این اعتقاد در جهان شایع و سارى شد که باید روابط اجتماعى براساس مذهب و دین بنا شود و لذا همه حرکت‏هاى اسلامى و جنبش‏هاى اسلامى که در دنیا صورت مى‏گیرد، هدفشان نیل به همین مطلب است. شاهد گویاى این مطلب این است که در قبل از سال ۱۳۵۷ تمامى نهضت‏هاى دنیا (غیر از انقلاب اسلامى) صبغه مارکسیستى داشت، ولى با وقوع انقلاب اسلامى و پس از فتح لانه جاسوسى حتى یک انقلاب مارکسیستى در دنیا وجود نداشت، بلکه همه انقلاب‏ها مذهبى بودند. این پدیده نقطه شروع فروپاشى شوروى بود. یعنى نقطه شروع افول قدرت سیاسى او بود زیرا که اردوگاه شرق از ابتدا قدرت اقتصادى آن‏چنانى را دارا نبود. به عنوان مثال کشور کوبا در سال ۱۳۵۷ در ۱۷ کشور افریقایى لشکر داشت و از مبارزات مارکسیستى دفاع مى‏نمود اما در سال ۱۳۵۸ در هیچ کجا عالم لشکرى را براى امر نداشت. بر این اساس انقلاب اسلامى بر همه جهان سایه افکند و یکى از رقباى جدى خود یعنى سوسیالیزم را شکست داد که بدون تردید مهم‏ترین عامل شکست کمونیزم در عالم، انقلاب اسلامى است ولو ضعف‏هاى درونى و نبود برخى از آزادى‏هاى فردى که غربى‏ها بر آن تأکید مى‏نمودند نیز تأثیر داشت.
به هر تقدیر با ورود انقلاب اسلامى و ایده‏هاى آن به عرصه بین‏المللى و مبارزه برعلیه دو بلوک قدرتمند دنیا، پرچم عدالت‏خواهى به دست اسلام افتاد و موازنه قدرت به نفع آن تغییر کرد و پرچم عدالت‏خواهى که در دست سوسیالیسم‏ها بود کاملاً جابه‏جا شد. بر این اساس یک حرکت و جوشش معنوى در جهان ظهور مجدد پیدا نمود و معنویتى توأم با سیاست و موضع‏گیرى اجتماعى در جهان در حال ظهور و شکل‏گیرى مجدد گردید. طبیعتاً پرچمداران تمدن مادى در جهان که متوجه بودند که احیاى این معنویت با این گرایش (به تعبیر امام خمینى اسلام ناب محمدى‏صلى الله علیه وآله) و رشد آن در جهان به کاهش قدرت آنها منتهى خواهد شد(۴) و حتى در یک شیب تاریخى در یک فاصله زمانى ممکن است به طور کلى به تغییر ساختار سیاسى جهان و به اصطلاح معادله قدرت در جهان ختم شود نسبت به انقلاب اسلامى اظهار دشمنى کردند. پس انقلاب اسلامى پس از شکست جناح اول (اردوگاه شرق)، جناح دوم (لیبرال دمکراسى) را نیز در معرض خطر جدى قرار داد. بر این اساس کاملاً مشهود است که چرا بعد از فروپاشى شرق، برخى نظیر فرکویاما نظریه پایان تاریخ را ادعا مى‏نمایند که پس از پیروزى لیبرال دمکراسى، جهان و تاریخ به مرحله پایانى خود رسیده است.
»امروزه اتفاق نظر قابل توجهى درباره مشروعیت دمکراسى لیبرال پدید آمده و ممکن است دمکراسى لیبرال، نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت و آخرین شکل حکومت بشرى باشد«.(۵)
»پایان تاریخ، باید لحظه غم‏انگیزى باشد. جنگ و نزاع بر سر شناسایى، رضایت و علاقه‏مندى در به خطر انداختن زندگى افراد به خاطر هدفى غیرملى و بى‏مسمّى، جنگ‏هاى جهانى عقیدتى که پیشتر، جرأت، جسارت، تصور و ایده‏آلیسم (اعتقاد به تصور و خیال) نامیده مى‏شد، با محاسبات اقتصادى، یافتن راه‏حل‏هاى بى‏پایان مسائل و مشکلات تکنولوژیکى، نگرانى‏هاى زیست‏محیطى و اجابت تقاضاهاى پیچیده مصرفى جایگزین خواهد شد. در دوره پس از تاریخ، نه از هنر خبرى خواهد بود و نه از فلسفه، بلکه تنها مراقبت دایمى از موزه تاریخ بشر، وجهه همت خواهد بود.(۶)
این نظریه توسط برخى دیگر از نظریه‏پردازان غربى نقض گردید. زیرا ساموئل هانتیگنتون (نظریه‏پرداز شوراى روابط خارجى امریکا) برخلاف فوکو معتقد گردید که این‏چنین نیست بلکه جهان و عالم بشریت وارد فضاى جدیدى شده است. بدین‏معنا که هویت‏هاى تمدنى جدیدى شکل گرفته است. وى که از تئوریسین‏هاى جنگ سرد بود و تمام جنگ‏هاى عالم را منحصر در جنگ مادى بر سر دنیا بین لیبرال دمکراسى و سوسیالیزم مى‏دید، نظریه برخورد و جنگ تمدن‏ها را مطرح و ارائه مى‏دهد. با پایان یافتن جنگ سرد، برخوردهاى قومى تشدید مى‏شود(۷) و رقابت میان ابرقدرت‏ها جاى خود را به رقابت‏هاى تمدنى مى‏دهد.(۸) تمدن‏هاى پویاى پایان تاریخ، هفت تمدن(۹) بزرگ: غربى (امریکا و اروپا)، کنفوسیوسى (چین و همسایگانش)، ژاپنى، اسلامى (کلیه کشورهاى مسلمان(، هندو، اسلام – ارتدوکس )روسیه و بخشى از کشورهاى بلوک شرق( و امریکاى لاتین )کلیه کشورهاى امریکاى جنوبى(، مى‏باشد که درگیرى نهایى بین تمدن غربى با دو تمدن اسلامى(۱۰) و کنفوسیوسى خواهد بود و در این درگیرى خونین تمدن غربى پیروز خواهد شد.(۱۲) (۱۱) هانتیگنتون با اعتقاد راسخ به درگیرى خونین تمدن اسلامى و غربى،(۱۳) عوامل تعیین‏کننده و دلایل این دشمنى را در پدیده‏هایى همچون: توسعه اقتصادى، تحول تکنولوژیکى و تغییر در میزان پاى‏بندى‏هاى مذهبى مى‏شمارد و مؤثرترین عامل در این فرآیند را تغییرات جمعیتى مى‏داند.(۱۴)
برخورد تمدن‏ها در دو سطح کلان یا جهانى، عمده‏ترین برخورد تمدن‏ها میان تمدن غرب و باقى جهان است و در سطح خُرد یا محلى، این برخورد میان اسلام و بقیه روى مى‏دهد.(۱۵) در سطح خرد، گروه‏هاى نزدیک به هم در امتداد خطوط گسل میان تمدن‏ها، غالباً با توسل به خشونت و قدرت نظامى، براى تصاحب خاک و مهار یکدیگر به نزاع مى‏پردازند. و در سطح کلان، دولت‏هاى وابسته به تمدن‏هاى مختلف، براى کسب قدرت نسبى نظامى و اقتصادى، با هم به رقابت برمى‏خیزند، به منظور مهار نهادهاى بین‏المللى و طرف‏هاى ثالث دست به مبارزه مى‏زنند و بر اساس رقابت، ارزش‏هاى خاص سیاسى و مذهبى خویش را ترویج مى‏کنند.(۱۶)
چالش‏هاى اساسى و خطوط گسل در برخورد تمدن‏ها را در حول چهار محور بنیادگرایى اسلامى،(۱۷) لیبرالیسم غربى و چندگانگى فرهنگى،(۱۸) »بنیادگرایى قومى«(۱۹) و خودکامگى کنفوسیوسى(۲۰) مى‏بیند.(۲۱) براساس نظر وى، منبع اصلى برخورد در جهان نوین اساساً نه ایدئولوژیک و نه اقتصادى است، بلکه شکاف‏هاى عمیق میان افراد بشر، شکل فرهنگى و تمدنى خواهد داشت، پس بجاست که کشورها را نه براساس نظم سیاسى و اقتصادى، بلکه براساس فرهنگ و تمدن‏شان تقسیم کنیم.(۲۲)
او بر این باور است که جهان در شرایط جدیدى قرار گرفته است به گونه‏اى که هویت‏هاى تمدنى و هویت بر محور فرهنگ در حال شکل‏گیرى است و از گسل بین این تمدن‏ها، لبه‏هاى خونین عالم در آینده پدید خواهد آمد. وى متوجه گردید که محور چالش‏ها در عالم از محور دنیا بر دنیا به محور دنیا و خدا منتقل مى‏شود و لذا باید براى این تغییرجهت اندیشید.

۳. تغییر موازنه به نفع دین
بنابراین با شکست فاحش اردوگاه شرق اگر این روند ادامه پیدا نماید، قطعاً به تغییر فرهنگ جهانى منجر مى‏شود. زیرا انقلاب اسلامى، تمدن مادى غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. زیرا ظهور یک تمدن به وسیله بروز شعار محورى آن است که به منزله پرچم آن تمدن مى‏باشد. اکنون اصولاً شعار محورى تمدن غرب دیگر در میان جامعه جهانى طرفدار ندارد؛ فوج‏فوج در مغرب‏زمین گرایش به معنویت و اسلام پیدا مى‏شود. دیگر کسى در دنیا احساس ننگ نمى‏کند که بگوید مسلمان است. سیاه‏پوستان امریکا که ضعف نژادى نیز دارند در تجمعات خودشان شعار دینى مى‏دهند. وقتى مغز متفکر هسته‏هاى چریکى کمونیست‏ها دستگیر مى‏گردد و در تلویزیون نشان داده مى‏شود، شعار اللَّه‏اکبر سر مى‏دهد. این معنایش این است که در موازنه جهانى، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است و عجله‏اى در کار نیست. جابه‏جایى تمدن‏ها تمام شده است ولى از دید فلسفه تاریخ بدون شک نقطه سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده است. چون شعار محوریش در حال غروب است. همه سر و صداهایى که به گوش مى‏رسد، سر و صداى تمدن در حال عقب‏نشینى از میدان جامعه جهانى است. بر این اساس اگر این تلقى نسبت به یک حرکت اجتماعى در مقیاس جهانى و بین‏المللى وجود داشته باشد و نگاه رقیب‏هاى بین‏المللى این باشد که انقلاب اسلامى جوششى است که در حال گسترش جهانى است و امواجش مى‏تواند جامعه جهانى را تحت تأثیر قرار داده و معادلات قدرت را در جهان به هم ریزد، قطعاً دشمنان انقلاب اسلامى در مقیاس بین‏المللى خواهد بود )بنا بر تعریف و تحلیل سوم از انقلاب اسلامى(، آنان در دنیاى امروز که دنیاى ارتباطات و برنامه‏ریزى توسعه همه‏جانبه است، تمام توانایى‏ها و ابزارهایشان را براى کنترل این حرکت به کار خواهند گرفت.

………………………………………………………………………………

پاورقی

۴) مرکز مطالعات استراتژى ملى امریکا در گزارشى پیرامون کاهش نفوذ امریکا در منطقه خاورمیانه مى ‏نویسد:
حرمت و اعتبار مانند ظرف چینى است که به آسانى مى‏شکند و این چیزى است که امریکا با پیروزى انقلاب اسلامى در منطقه خلیج‏فارس از دست داده است)مرکز مطالعات استراتژى ملى امریکا و بحران خلیج‏فارس، ترجمه روابط فرماندهى کل سپاه پاسداران، تهران، انتشارات واحد تبلیغات ستاد مرکزى سپاه، ۱۳۶۴، ص ۵)

۵) فرانسیس فوکویاما، فرجام تاریخ و آخرین، ترجمه على‏رضا طیب، سیاست خارجى، ش ۲ و ۱۳۷۲) ۳).

۶) عصر تضاد و تناقض، ص ۳۸۴ – ۳۸۳.
۷) ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ترجمه محمد على حمیدرفیعى، تهران، دفتر پژوهش‏هاى فرهنگى، ۱۳۷۸، ص ۴۰۸.
۸) همان، ص ۳۱.
۹) هنرى کسینجر معتقد است که »نظام بین‏المللى قرن ۲۱، دست‏کم شامل شش قدرت بزرگ است – ایالات متحده، اروپا، چین، ژاپن، روسیه و شاید هند – و در کنار اینها تعداد زیادى کشورهاى متوسط و کوچک دیگر«. )برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ص ۳۱).
۱۰) ریچارد نیکسون نیز در دو کتاب مشهورد خود »فرصت را از دست ندهید« (SEIZETHeMoMeN) و »فراتر از صلح« (BEYONDPEACE) به تأیید نظریه هانتینگتون پرداخته و جهان اسلام را مهم‏ترین خطر براى غرب و امریکا برشمرده است. )خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن‏ها، ص ۱۳۶).
۱۱) برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ص ۵۹ – ۲۷.
۱۲) البته هانتینگتون بعدها ظاهراً از این بى‏مهرى در مورد اسلام تغییر عقیده داده و گفته است: در کتابم به نام برخورد تمدن‏ها گفته بودم بى‏گمان قضیه اسلام یکسره خواهد شد و کار این تمدن به پایان خواهد رسید، اما اکنون پس از مشاهدات و ملموسات دریافتم که نظریه پیشین من در مورد پایان یافتن اسلام و تمدن اسلامى، اشتباه بوده است. من اکنون باور دارم که تمدن اسلامى، تمدنى ماندگار و پایاست. )محسن قانع‏بصرى، »هانتینگتون: تغییر عقیده داده‏ام«، فکر نو، ش ۱، ص ۷).
۱۳) هانتینگتون درگیرى بین اسلام و غرب را یک درگیرى بنیادین مى‏داند و مشکل غرب را نه »بنیادگرایى اسلامى

«، بلکه خود اسلام مى‏داند و مشکل اسلام را هم نه »ساطمان سیا« و…، بلکه خود غرب مى‏داند. )ر.ک: برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ص ۳۴۷ – ۳۳۴).
۱۴) خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن‏ها، ص ۱۳.
۱۵) برخورد تمدن‏ها و بازسازى نظم جهانى، ص ۴۰۸.
۱۶) خطوط گسل در نظریه برخوردتمدن‏ها، ص ۱۳۴.
۷۱) ISLAMIC FUNDAMENTALISM.
۸۱) MULTI CULTURAL.
۹۱) ETHNIC FUNDAMENTALISM.
۰۲) CONFUCIAN AUTHORITARIANISM.
۲۱) خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن‏ها، ص ۱۳۴.
۲۲) گفت‏وگوى تمدن‏ها و برخورد تمدن‏ها، ص ۲۸.

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=48740

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 5در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۵
  1. ” در موازنه جهانى، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است ”
    ایرانِ امروز چه نقشی را در این تغییر موازنه ایفا می کند . ما که وارث یک انقلاب بزرگیم که از ارکان اولیه آن گفتگوست و در سالهای پایانی قرن بیستم ندای گفتگوی تمدن ها را سر دادیم آیا در میان خانواده خودمان ، الفبای اولیه گفتگو جاری است ؟؟؟!!!

    • استاد قبادی سلام علیکم. عملکرد دولتها و افراد ملاک در گفتگو نیست مراد چشم انداز و نقشه راهی است که امام ترسیم کردند. حرف شما را بنحو موجبه جزئیه قبول دارم

    • سلام استاد عزیز؛ متن پر باری بود عجیب آنست که عده ای در داخل ندای این انقلاب شکوهمند را که به فرموده امام انفجار نور بود را درک نکردند_؛ و بزرگان بی بصیرت که خود به جد کم آورده اند ندای سازش سر میدهند؛ چرا اینان به قدر یک شهروند ایرانی و حتی آفریقای به ارزشها و آرمانهای این انقلاب و فادار نیستند؛ اینان حتی جهاد مقدس این ملت را هم نفهمیدند آنجا که جوانان مخلص بسیجی در ۲۴ ساعت از وحشیترین رودخانه دنیا عبور کرده فاتح فاو میشوند؛ و دنیا را به حیرت وا میدارند آنجا که بدانیم شیاطین غرب در جنگ خلیج فارس با آنهمه تجهیزات مدرن پس از چهار روز به این نقطه استراتژیک دست یافتند!!؛ سوال اینجاست اینان با آن تفکرات و عمل منحرفشان تا کی باید به آرمانهای ملت و رهبر خیانت کنند؟؟

  2. باسلام. متن بسیارپرباروپرمحتوای است امیداست به منظور آشنایی بیشترنسل جوان کشورمان ، این مباحث واین سلسله درسها ، تداوم داشته باشد. انشاالله

  3. با سپاس از دکتر بهداروند به خاطر مطالب مفید و زیبایی که در اختیارمون قرار میدن

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.