دکتر بهداروند/میرملاس نیوز:
شواهدى که بر تحلیل سوم از انقلاب اسلامى وجود دارد عبارتند از:
۱.تبدیل شدن به پدیدهاى جهانی
ایده انقلاب اسلامى که پیش روى بشریت قرار دارد به سرعت از مرزها و جغرافیاى خاص خود عبور نمود و برخلاف میل مخالفین خود به جهان صادر شد و ضمن ریشه دوانیدن طرفدارانى پیدا نمود. امروزه هر انقلابى که بر محور انگیزه وطن و خاک و قومیت باشد، هرگز نخواهد توانست در انگیزههاى انسانهاى عالم با قومیتهاى مختلف و فرهنگهاى متفاوت و جغرافیاى جداگانه مؤثر باشد. بنابراین انقلاب اسلامى به دلیل آن که بر محور دین سازماندهى شد، پیام خود را به درون جبهه دشمن برد و در خاک دشمن با دشمن به واسطه یارىگیرى که از آنها کرد درگیر شد. شاهد این ادعا گرایش به اسلام در عمق امریکا تا اروپا تا افریقا و تا آسیا و هر کجا که نظام استکبار سلطه دارد است.
این توسعه سریع، بدین معناست که حقیقت و جوهره و روح این حرکت، حرکتى است که ظرفیت جهانى شدن را دارد و پایگاه در فطرت ملتها دارد. بر این اساس با تلقى جدید و بینش و گرایش جدیدى که انقلاب اسلامى از دین به بشریت و مسلمانها القاء کرده است، دین را به مشکلهاى بر سر راه یکپارچگى و انسجام مدیریت مادى عالم تبدیل نمود و اینک شاهد هستیم که سد راه نظم نوین جهانى به اذعان خود غربىها، بنیادگرایى اسلامى است.
بنابراین در تحلیل سوم، انقلاب اسلامى داراى عظمتى است که درصدد تغییر مسیر حرکت جهانى است و به دنبال این هدف است که روند گرایش به تمدن مادى و سکولار شدن جامعه جهانى را کنترل و مهار نموده و روند جدیدى براى بشریت به سمت معنویت تعیین نماید. بر این اساس محدوده عملکرد این انقلاب آفاق جهانى داشته و هدفش به دست آوردن مواضع قدرت در جهان و تغییر موازنه قدرت جهانى به نفع مذهب و محدود کردن و درنهایت حذف مدرنیته و تمدن مادى است.
۲. فروپاشى اردوگاه شرق
انقلاب اسلامى با پیروزى خود به سرعت درصدد توسعه ایدههاى خود برآمد و عالمگیر شد و با ایده جهانى شروع به حرکت نمود که با فتح لانه جاسوسى (اشغال سفارتخانه امریکا در ایران)که از آن تعبیر به انقلاب دوم گردید به سمت ایجاد هویتى جدید در جهان پیش رفت و هویت اسلامى را در بین ملل جهان ایجاد کرد و هویت تمدن اسلامى در حال شکلگیرى قرار گرفت. دشمن (شرق و غرب) که مسئله مذهب را در عالم حل شده مىپنداشت ناگهان مواجه با پدیدهاى جدید گردیدند.
رهاورد انقلاب صنعتى (رنسانس) منجر به روند دینزدایى و مذهبزدایى گردید که روز به روز این سیاست رو به رشد و توسعه بود. آنان مسئله مذهب را در امر اداره جهان مانعى در جریان یکپارچه شدن روند مادى عالم تلقى مىکردند. بر این اساس آنان با کنار زدن و منزوى کردن مذهب از جامعه بشرى، اداره و مدیریت بشر را به عهده علم نهاده و کار و مدیریتبخشى مذهب را تنها منحصر در تهذیب اخلاق و مسائل روحى در طرح و شکل و مراسم خاصى قرار دادند. البته در این تقسیم کار و مدیریت، امر اداره و تعیین روابط اجتماعى به عهده دین نبود، زیرا کمکم علومى تولید و مهندسى گردید (علوم روانشناسى، جامعهشناسى و اقتصاد و سایر علوم انسانى) که جاى تمام بخشهاى واگذار را نیز پر کرد و لذا مذهب به عنوان پدیدهاى که بتواند و قدرت داشته باشد در امر اداره دخالت کند و الگوى مدیریت ارائه دهد و مدعى تنظیمات جدیدى براى بشر باشد، این نقش را عملاً از دست داد.
اما با وقوع انقلاب اسلامى و ادعاى این که دین بایستى به متن زندگى بشر وارد شود و از معابد و مساجد و کلیساها بیرون آمده، عهدهدار تنظیم و اداره امور جامعه شود، به خصوص با خونهایى که در این راه داده شد، این اعتقاد در جهان شایع و سارى شد که باید روابط اجتماعى براساس مذهب و دین بنا شود و لذا همه حرکتهاى اسلامى و جنبشهاى اسلامى که در دنیا صورت مىگیرد، هدفشان نیل به همین مطلب است. شاهد گویاى این مطلب این است که در قبل از سال ۱۳۵۷ تمامى نهضتهاى دنیا (غیر از انقلاب اسلامى) صبغه مارکسیستى داشت، ولى با وقوع انقلاب اسلامى و پس از فتح لانه جاسوسى حتى یک انقلاب مارکسیستى در دنیا وجود نداشت، بلکه همه انقلابها مذهبى بودند. این پدیده نقطه شروع فروپاشى شوروى بود. یعنى نقطه شروع افول قدرت سیاسى او بود زیرا که اردوگاه شرق از ابتدا قدرت اقتصادى آنچنانى را دارا نبود. به عنوان مثال کشور کوبا در سال ۱۳۵۷ در ۱۷ کشور افریقایى لشکر داشت و از مبارزات مارکسیستى دفاع مىنمود اما در سال ۱۳۵۸ در هیچ کجا عالم لشکرى را براى امر نداشت. بر این اساس انقلاب اسلامى بر همه جهان سایه افکند و یکى از رقباى جدى خود یعنى سوسیالیزم را شکست داد که بدون تردید مهمترین عامل شکست کمونیزم در عالم، انقلاب اسلامى است ولو ضعفهاى درونى و نبود برخى از آزادىهاى فردى که غربىها بر آن تأکید مىنمودند نیز تأثیر داشت.
به هر تقدیر با ورود انقلاب اسلامى و ایدههاى آن به عرصه بینالمللى و مبارزه برعلیه دو بلوک قدرتمند دنیا، پرچم عدالتخواهى به دست اسلام افتاد و موازنه قدرت به نفع آن تغییر کرد و پرچم عدالتخواهى که در دست سوسیالیسمها بود کاملاً جابهجا شد. بر این اساس یک حرکت و جوشش معنوى در جهان ظهور مجدد پیدا نمود و معنویتى توأم با سیاست و موضعگیرى اجتماعى در جهان در حال ظهور و شکلگیرى مجدد گردید. طبیعتاً پرچمداران تمدن مادى در جهان که متوجه بودند که احیاى این معنویت با این گرایش (به تعبیر امام خمینى اسلام ناب محمدىصلى الله علیه وآله) و رشد آن در جهان به کاهش قدرت آنها منتهى خواهد شد(۴) و حتى در یک شیب تاریخى در یک فاصله زمانى ممکن است به طور کلى به تغییر ساختار سیاسى جهان و به اصطلاح معادله قدرت در جهان ختم شود نسبت به انقلاب اسلامى اظهار دشمنى کردند. پس انقلاب اسلامى پس از شکست جناح اول (اردوگاه شرق)، جناح دوم (لیبرال دمکراسى) را نیز در معرض خطر جدى قرار داد. بر این اساس کاملاً مشهود است که چرا بعد از فروپاشى شرق، برخى نظیر فرکویاما نظریه پایان تاریخ را ادعا مىنمایند که پس از پیروزى لیبرال دمکراسى، جهان و تاریخ به مرحله پایانى خود رسیده است.
»امروزه اتفاق نظر قابل توجهى درباره مشروعیت دمکراسى لیبرال پدید آمده و ممکن است دمکراسى لیبرال، نقطه پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت و آخرین شکل حکومت بشرى باشد«.(۵)
»پایان تاریخ، باید لحظه غمانگیزى باشد. جنگ و نزاع بر سر شناسایى، رضایت و علاقهمندى در به خطر انداختن زندگى افراد به خاطر هدفى غیرملى و بىمسمّى، جنگهاى جهانى عقیدتى که پیشتر، جرأت، جسارت، تصور و ایدهآلیسم (اعتقاد به تصور و خیال) نامیده مىشد، با محاسبات اقتصادى، یافتن راهحلهاى بىپایان مسائل و مشکلات تکنولوژیکى، نگرانىهاى زیستمحیطى و اجابت تقاضاهاى پیچیده مصرفى جایگزین خواهد شد. در دوره پس از تاریخ، نه از هنر خبرى خواهد بود و نه از فلسفه، بلکه تنها مراقبت دایمى از موزه تاریخ بشر، وجهه همت خواهد بود.(۶)
این نظریه توسط برخى دیگر از نظریهپردازان غربى نقض گردید. زیرا ساموئل هانتیگنتون (نظریهپرداز شوراى روابط خارجى امریکا) برخلاف فوکو معتقد گردید که اینچنین نیست بلکه جهان و عالم بشریت وارد فضاى جدیدى شده است. بدینمعنا که هویتهاى تمدنى جدیدى شکل گرفته است. وى که از تئوریسینهاى جنگ سرد بود و تمام جنگهاى عالم را منحصر در جنگ مادى بر سر دنیا بین لیبرال دمکراسى و سوسیالیزم مىدید، نظریه برخورد و جنگ تمدنها را مطرح و ارائه مىدهد. با پایان یافتن جنگ سرد، برخوردهاى قومى تشدید مىشود(۷) و رقابت میان ابرقدرتها جاى خود را به رقابتهاى تمدنى مىدهد.(۸) تمدنهاى پویاى پایان تاریخ، هفت تمدن(۹) بزرگ: غربى (امریکا و اروپا)، کنفوسیوسى (چین و همسایگانش)، ژاپنى، اسلامى (کلیه کشورهاى مسلمان(، هندو، اسلام – ارتدوکس )روسیه و بخشى از کشورهاى بلوک شرق( و امریکاى لاتین )کلیه کشورهاى امریکاى جنوبى(، مىباشد که درگیرى نهایى بین تمدن غربى با دو تمدن اسلامى(۱۰) و کنفوسیوسى خواهد بود و در این درگیرى خونین تمدن غربى پیروز خواهد شد.(۱۲) (۱۱) هانتیگنتون با اعتقاد راسخ به درگیرى خونین تمدن اسلامى و غربى،(۱۳) عوامل تعیینکننده و دلایل این دشمنى را در پدیدههایى همچون: توسعه اقتصادى، تحول تکنولوژیکى و تغییر در میزان پاىبندىهاى مذهبى مىشمارد و مؤثرترین عامل در این فرآیند را تغییرات جمعیتى مىداند.(۱۴)
برخورد تمدنها در دو سطح کلان یا جهانى، عمدهترین برخورد تمدنها میان تمدن غرب و باقى جهان است و در سطح خُرد یا محلى، این برخورد میان اسلام و بقیه روى مىدهد.(۱۵) در سطح خرد، گروههاى نزدیک به هم در امتداد خطوط گسل میان تمدنها، غالباً با توسل به خشونت و قدرت نظامى، براى تصاحب خاک و مهار یکدیگر به نزاع مىپردازند. و در سطح کلان، دولتهاى وابسته به تمدنهاى مختلف، براى کسب قدرت نسبى نظامى و اقتصادى، با هم به رقابت برمىخیزند، به منظور مهار نهادهاى بینالمللى و طرفهاى ثالث دست به مبارزه مىزنند و بر اساس رقابت، ارزشهاى خاص سیاسى و مذهبى خویش را ترویج مىکنند.(۱۶)
چالشهاى اساسى و خطوط گسل در برخورد تمدنها را در حول چهار محور بنیادگرایى اسلامى،(۱۷) لیبرالیسم غربى و چندگانگى فرهنگى،(۱۸) »بنیادگرایى قومى«(۱۹) و خودکامگى کنفوسیوسى(۲۰) مىبیند.(۲۱) براساس نظر وى، منبع اصلى برخورد در جهان نوین اساساً نه ایدئولوژیک و نه اقتصادى است، بلکه شکافهاى عمیق میان افراد بشر، شکل فرهنگى و تمدنى خواهد داشت، پس بجاست که کشورها را نه براساس نظم سیاسى و اقتصادى، بلکه براساس فرهنگ و تمدنشان تقسیم کنیم.(۲۲)
او بر این باور است که جهان در شرایط جدیدى قرار گرفته است به گونهاى که هویتهاى تمدنى و هویت بر محور فرهنگ در حال شکلگیرى است و از گسل بین این تمدنها، لبههاى خونین عالم در آینده پدید خواهد آمد. وى متوجه گردید که محور چالشها در عالم از محور دنیا بر دنیا به محور دنیا و خدا منتقل مىشود و لذا باید براى این تغییرجهت اندیشید.
۳. تغییر موازنه به نفع دین
بنابراین با شکست فاحش اردوگاه شرق اگر این روند ادامه پیدا نماید، قطعاً به تغییر فرهنگ جهانى منجر مىشود. زیرا انقلاب اسلامى، تمدن مادى غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. زیرا ظهور یک تمدن به وسیله بروز شعار محورى آن است که به منزله پرچم آن تمدن مىباشد. اکنون اصولاً شعار محورى تمدن غرب دیگر در میان جامعه جهانى طرفدار ندارد؛ فوجفوج در مغربزمین گرایش به معنویت و اسلام پیدا مىشود. دیگر کسى در دنیا احساس ننگ نمىکند که بگوید مسلمان است. سیاهپوستان امریکا که ضعف نژادى نیز دارند در تجمعات خودشان شعار دینى مىدهند. وقتى مغز متفکر هستههاى چریکى کمونیستها دستگیر مىگردد و در تلویزیون نشان داده مىشود، شعار اللَّهاکبر سر مىدهد. این معنایش این است که در موازنه جهانى، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است و عجلهاى در کار نیست. جابهجایى تمدنها تمام شده است ولى از دید فلسفه تاریخ بدون شک نقطه سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده است. چون شعار محوریش در حال غروب است. همه سر و صداهایى که به گوش مىرسد، سر و صداى تمدن در حال عقبنشینى از میدان جامعه جهانى است. بر این اساس اگر این تلقى نسبت به یک حرکت اجتماعى در مقیاس جهانى و بینالمللى وجود داشته باشد و نگاه رقیبهاى بینالمللى این باشد که انقلاب اسلامى جوششى است که در حال گسترش جهانى است و امواجش مىتواند جامعه جهانى را تحت تأثیر قرار داده و معادلات قدرت را در جهان به هم ریزد، قطعاً دشمنان انقلاب اسلامى در مقیاس بینالمللى خواهد بود )بنا بر تعریف و تحلیل سوم از انقلاب اسلامى(، آنان در دنیاى امروز که دنیاى ارتباطات و برنامهریزى توسعه همهجانبه است، تمام توانایىها و ابزارهایشان را براى کنترل این حرکت به کار خواهند گرفت.
………………………………………………………………………………
پاورقی
۴) مرکز مطالعات استراتژى ملى امریکا در گزارشى پیرامون کاهش نفوذ امریکا در منطقه خاورمیانه مى نویسد:
حرمت و اعتبار مانند ظرف چینى است که به آسانى مىشکند و این چیزى است که امریکا با پیروزى انقلاب اسلامى در منطقه خلیجفارس از دست داده است)مرکز مطالعات استراتژى ملى امریکا و بحران خلیجفارس، ترجمه روابط فرماندهى کل سپاه پاسداران، تهران، انتشارات واحد تبلیغات ستاد مرکزى سپاه، ۱۳۶۴، ص ۵)
۵) فرانسیس فوکویاما، فرجام تاریخ و آخرین، ترجمه علىرضا طیب، سیاست خارجى، ش ۲ و ۱۳۷۲) ۳).
۶) عصر تضاد و تناقض، ص ۳۸۴ – ۳۸۳.
۷) ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ترجمه محمد على حمیدرفیعى، تهران، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، ۱۳۷۸، ص ۴۰۸.
۸) همان، ص ۳۱.
۹) هنرى کسینجر معتقد است که »نظام بینالمللى قرن ۲۱، دستکم شامل شش قدرت بزرگ است – ایالات متحده، اروپا، چین، ژاپن، روسیه و شاید هند – و در کنار اینها تعداد زیادى کشورهاى متوسط و کوچک دیگر«. )برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ص ۳۱).
۱۰) ریچارد نیکسون نیز در دو کتاب مشهورد خود »فرصت را از دست ندهید« (SEIZETHeMoMeN) و »فراتر از صلح« (BEYONDPEACE) به تأیید نظریه هانتینگتون پرداخته و جهان اسلام را مهمترین خطر براى غرب و امریکا برشمرده است. )خطوط گسل در نظریه برخورد تمدنها، ص ۱۳۶).
۱۱) برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ص ۵۹ – ۲۷.
۱۲) البته هانتینگتون بعدها ظاهراً از این بىمهرى در مورد اسلام تغییر عقیده داده و گفته است: در کتابم به نام برخورد تمدنها گفته بودم بىگمان قضیه اسلام یکسره خواهد شد و کار این تمدن به پایان خواهد رسید، اما اکنون پس از مشاهدات و ملموسات دریافتم که نظریه پیشین من در مورد پایان یافتن اسلام و تمدن اسلامى، اشتباه بوده است. من اکنون باور دارم که تمدن اسلامى، تمدنى ماندگار و پایاست. )محسن قانعبصرى، »هانتینگتون: تغییر عقیده دادهام«، فکر نو، ش ۱، ص ۷).
۱۳) هانتینگتون درگیرى بین اسلام و غرب را یک درگیرى بنیادین مىداند و مشکل غرب را نه »بنیادگرایى اسلامى
«، بلکه خود اسلام مىداند و مشکل اسلام را هم نه »ساطمان سیا« و…، بلکه خود غرب مىداند. )ر.ک: برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ص ۳۴۷ – ۳۳۴).
۱۴) خطوط گسل در نظریه برخورد تمدنها، ص ۱۳.
۱۵) برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ص ۴۰۸.
۱۶) خطوط گسل در نظریه برخوردتمدنها، ص ۱۳۴.
۷۱) ISLAMIC FUNDAMENTALISM.
۸۱) MULTI CULTURAL.
۹۱) ETHNIC FUNDAMENTALISM.
۰۲) CONFUCIAN AUTHORITARIANISM.
۲۱) خطوط گسل در نظریه برخورد تمدنها، ص ۱۳۴.
۲۲) گفتوگوى تمدنها و برخورد تمدنها، ص ۲۸.
” در موازنه جهانى، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر است ”
ایرانِ امروز چه نقشی را در این تغییر موازنه ایفا می کند . ما که وارث یک انقلاب بزرگیم که از ارکان اولیه آن گفتگوست و در سالهای پایانی قرن بیستم ندای گفتگوی تمدن ها را سر دادیم آیا در میان خانواده خودمان ، الفبای اولیه گفتگو جاری است ؟؟؟!!!
استاد قبادی سلام علیکم. عملکرد دولتها و افراد ملاک در گفتگو نیست مراد چشم انداز و نقشه راهی است که امام ترسیم کردند. حرف شما را بنحو موجبه جزئیه قبول دارم
سلام استاد عزیز؛ متن پر باری بود عجیب آنست که عده ای در داخل ندای این انقلاب شکوهمند را که به فرموده امام انفجار نور بود را درک نکردند_؛ و بزرگان بی بصیرت که خود به جد کم آورده اند ندای سازش سر میدهند؛ چرا اینان به قدر یک شهروند ایرانی و حتی آفریقای به ارزشها و آرمانهای این انقلاب و فادار نیستند؛ اینان حتی جهاد مقدس این ملت را هم نفهمیدند آنجا که جوانان مخلص بسیجی در ۲۴ ساعت از وحشیترین رودخانه دنیا عبور کرده فاتح فاو میشوند؛ و دنیا را به حیرت وا میدارند آنجا که بدانیم شیاطین غرب در جنگ خلیج فارس با آنهمه تجهیزات مدرن پس از چهار روز به این نقطه استراتژیک دست یافتند!!؛ سوال اینجاست اینان با آن تفکرات و عمل منحرفشان تا کی باید به آرمانهای ملت و رهبر خیانت کنند؟؟
باسلام. متن بسیارپرباروپرمحتوای است امیداست به منظور آشنایی بیشترنسل جوان کشورمان ، این مباحث واین سلسله درسها ، تداوم داشته باشد. انشاالله
با سپاس از دکتر بهداروند به خاطر مطالب مفید و زیبایی که در اختیارمون قرار میدن