- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شهدای هفته سوم اردیبهشت ماه / شهید علی اکبر عزیزی

مقام معظم رهبری : ما امروز همه مان بر سر سفره شهدا نشسته ایم. بقای این انقلاب به خاطر خون شهیدان است

 

1 [1]

شهیدان سید احمدبگ میرزایی، حسین ولی نیا، حسن مرادی تکیه، حاجی ولی همتی

2 [2]

شهیدان سید میرزا پیریایی، سید قدرت اله سیفی، سید عباس ابراهیمی، سید حسن مرادزمانی

3 [3]شهیدان صیدرحمت کونانی، شیر محمد رحیمی، علی اکبر عزیزی، شمس اله مرادی

4 [4]شهیدان علی مراد مرادیانی، علی ضرونی، علی جعفر مهرابی، علی بازوند

 

خاطره حاج حسین موحدی فرد ( پاپی زاده ) از شهید علی بازوند :

داشتیم به سمت کوهدشت می آمدیم که پس از قطع شدن چند لحظه ای صحبت هایمان در فکر فرو رفت ، لحظات طولانی تر شدند و سکوت ما به ۲۰ دقیقه طول انجامید، ناگاه شهید بازوند از جا کنده شد و با سر به سقف خودرو برخورد کرد و آهی کشید. از ایشان پرسیدم چه شد ؟ گفتند هیچ. اصرار کردم گفتند: راستش در فکر آتش جهنم فرو رفتم و یک لحظه آتش جهنم را دیدم و همین باعث ترس و از جا کنده شدن بنده شد

 

5 [5]شهیدان ایمانعلی ایمانی، نورمحمد چراغیانی، ملک علی سوری

 

زندگی نامه شهید علی اکبر عزیزی

شهید علی اکبر عزیزی در سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی و از طبقه متوسط به دنیا می آید . پدر شهید علی اکبر در زمان جوانی سال های ۴۳ و ۴۴ با پای پیاده به زیارت کربلا و نجف و کاظمین و سامرا می رود با همان سختی و دشواری زیارت خودش را به جا می آورد و در شهر نجف با یکی از همشهری هایش  که یک روحانی محلی است به نام شیخ محمد محمدی ( معروف به شیخ محم ) برخورد می کند و شیخ محم به پدر شهید علی اکبر می گوید آقا حاضر هستی باهم به دیدار یک مرجع بزرگ ایرانی  که شاه او را به عراق تبعید نموده است برویم . پدر شهید علی اکبر هم می گوید بله حاضرم بریم خیلی هم خوب است .

شیخ محم به همراه پدر شهید علی اکبر به دیدار حضرت امام ( ره ) می روند ، امام با گرمی از آنان پذیرایی می کند و در بین صحبت ها یک روحانی که همیشه همراه امام است از پدر شهید علی اکبر سوال می کند که ایران چطور است و پدر شهید هم جواب می دهد خوب است و باز هم روحانی همراه امام ( ره ) از خیلی چیزها و حال و احوال مردم ایران سوال می کند باز هم پدر شهید جواب می دهد خوب هستند و حضرت امام ( ره ) دو تا از عکس های خودش را به درخواست مرحوم شیخ محم به آنان می دهد ( پدر شهید علی اکبر و شیخ محم ) و عکس ها نزد مرحوم شیخ محم هستند و به پدر شهید علی اکبر می گوید تا زمانی که به ایران رسیدیم عکس سهم شما را تحویلت می دهم  و اما اصل مطلب این است چون که خود حضرت امام ( ره ) فردی خدایی بود و یارانش هم خدایی بودند . پس مانند پیامبران خدا انقلابش هم خدایی بود .

یارانش در زمان مبارزه با طاغوت و یا زمان ۸ سال دفاع مقدس ثابت کردند مثل یاران و اصحاب حضرت امام حسین ( ع) در جنگ سرزمین کربلا گوش به فرمان امام زمان خود هستند و با نثار جان خود از اسلام و از وطن عزیز خود دفاع نمودند و وطن خود را از اشغال کافران جنایت کار بعثی  آزاد کردند .

شهید علی اکبر عزیزی هم از همان اول کودکی چون که بنیانش خدایی بود پس لیاقت سربازی حضرت امام ( ره ) را داشت . شهید علی اکبر تمام حرکاتش ، رفتارش ، چهره اش ، اخلاق و گفتارش و تمام کارهایش خدایی بود . ایشان همیشه خدا را ناظر بر اعمال کارهای خود می دانست و تنها رضایت خداوند متعال به او آرامش می داد .

شخصی فروتن ، صبور و مهربان بود هیچ وقت کسی را از خود ناراحت نمی کرد همیشه با اقوام و دیگران خوش برخورد و مهربان بود به بزرگترها احترام فراوان می گذاشت و کودکان را بسیار دوست داشت او فردی بسیار مهمان دوست و مهمان نواز بود برای پدر و مادر و خانواده اش ارزش فراوان قائل بود و احترام به پدر و مادر را همانند نماز واجب می دانست .

همیشه نماز خود را به موقع می خواند و به نماز جماعت علاقه وافری داشت بسیاری از روزها روزه بود حتی در تابستان با آن گرمای طاقت فرسا روزه می گرفت در فصل درو با زبان روزه به پدرش در کار کشاورزی کمک می نمود . قرآن زیاد می خواند و معتقد بود آرام بخش دل هاست . در کارهایش از ائمه اطهار توسل می جست و به خدا توکل می کرد در مراسم دعا بسیار شرکت می کرد و در مجموع شخصی مومن ،شاد و پرنشاط و با انرژی بود در تمام کارهایش .

در زمان نوجوانیش همراه خانواده اش از روستای ییلاق به روستاهایی در گرمسیر معروف به وره زرد کوچ می کنند و چند سالی در روستاهای گرمسیر زندگی می کنند و بعد به شهرستان کوهدشت هجرت می نمایند مردم روستاهای وره زرد چون که پدر و مادرش و بخصوص شهید علی اکبر انسان هایی خدایی بودند و با ایمان بودند و ایمانی واقعی نه ایمان دورویی .

درستی کردار شهید باعث شده بود تا از حرمت و احترام بخصوص برخوردار باشند و به عنوان انسان نمونه ای از او نام ببرند و آنقدر شهید علی اکبر برای آن روستاها عزیز و دوست داشتنی بود با اینکه خود آن روستا ها چندین شهید داشتند چون شهید علی اکبر برای آنها عزیز بود اسم مجتمع فرهنگی مدرسه آن روستاها را به اسم شهید علی اکبر انتخاب کرده بودند زیرا برای آنها یک انسان نمونه و الگو بود . اکنون نیز هر وقت یکی از افراد خانواده شهید علی اکبر به آنجا گذر می کند با استقبال گرم و حرمت فراوان مردم آن روستا ها روبرو می شوند این همه حرمت به احترام پدر و مادر و بخصوص خود شهید علی اکبر است .

شهید علی اکبر در سن ۱۹ سالگی در سال ۱۳۵۷ با دختر عمه خود ازدواج می کند و الان دارای دو فرزند است و یکی از آنها که پسر است دو ماه بعد از به شهادت رسیدنش به دنیا می آید . شهید علاقه بخصوصی به حضرت امام ( ره) داشتند و با ورود حضرت امام ( ره) به ایران سر از پا نمی شناخت  .

در سال ۵۸ شهید علی اکبر به مدت یک سال در تهران منطقه کن نگهبان خانه مهدی مهدوی یکی از عضو قانون گذاران و شورای نگهبان آن زمان بود نگهبانی می کرد و در آن زمان که انقلاب از درون با منافقین مواجه شده بود و منافقین هر روز بزرگان ما را به شهادت می رساندند منجمله شهید بهشتی و یارانش شهید علی اکبر با آن حال که کسی نبود ایشان را معرفی نماید ولی چون فردی خدایی بود و تشنه خدمت گذاری و مخلص بود مورد اطمینان آن مقام والا قرار گرفته بود و با اطمینان تمام جان خود و خانواده اش را به شهید علی اکبر می سپارد .

شهید علی اکبر به مدت یک سال در سال ۶۰ با سپاه بدر که زیر نظر شهید  آیت الله محمد باقر حکیم و دیگر مبارزان شیعه عراقی که به ایران فرار کرده بودند تشکیل شده بود شهید علی اکبر هم عضو یکی از آن نفرات سپاه بدر بود و در عملیات گوناگون در جبهه جنگ تحمیلی شرکت کرده بود و بعد از مدتی از سپاه جدا شده بود و در نیمه دوم سال ۶۰ به عنوان پاسدار افتخاری و یا بسیج ویژه وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان کوهدشت می شود و در عملیات های زیادی شرکت می کند تا زمان شهادتش منجمله عملیاتهای طریق القدس آزادی شهرستان بوستان و عملیات فتح المبین آزادی زیادی از بخش هایی از خاک پاک میهن مان را بدست می آورند .

در سال ۶۱ در عملیات بیت المقدس در مرحله اول و دوم که به محاصره کامل شهر خرمشهر می انجامد مشارکت دارد و در مرحله دوم عملیات بیت المقدس در شب هفدهم اردیبهشت سال ۶۱ با رمز یا علی ابن ابی طالب در منطقه شلمچه و قبل از آزادی کامل شهر خرمشهر به شهادت می رسد و در آن زمان فقط دارای یک دختر به نام زینب می باشد و همسرش نیز حامله می باشد و بعد از شهادتش صاحب پسری می شود به اسم علی محمد.
یک خاطره کوچک از زبان همرزم شهید علی اکبر،که در شب عملیات بعنوان آرپی چی زن گردان بود و بنده هم بعنوان کمک او همراه ایشان بودم ما در آن شب که تقریباً ساعت ۹ شب بود می خواستیم یک عملیات وسیع در منطقه شلمچه آغاز نماییم قبل از عملیات نیروهای عراقی متوجه نیروهای ما شده بودند ما عملیات را شروع کردیم و نیروهای عراق با تمام امکاناتی که داشتند بر علیه نیروهای ما استفاده نمودند و از راه هوا به زمین و با خمپاره و ضد هوایی به بچه های ما حمله کردند و نیروهای ما مانند برگ درختان بر زمین ریخته شدند اما با این حال نیروهای ما با توان خود و اتکا به خداوند بزرگ توانستند تمام خاکریزهای دشمن را تصرف و یکی پس از دیگری را فتح نمایند با این حالی که آنان در احداث آن خاکریزهای دایره ای شکل که از کارشناسان اسرائیلی استفاده کرده بودند رزمندگان ما آن خاکریزها را به تصخیر خود درآوردند و نیروهای عراقی گروه گروه به اسارت ما در آمدند تا نزدیکی شهر خرمشهر پیشروی کردیم .

در زمانی که تانک های دشمن به عقب نشینی خود را به داخل خرمشهر شروع کرده بودند تمام این منطقه از حرکت تانک ها به لرزه در آمده بود و در تاریکی های صبح بود که شهید علی اکبر در حالی که روی خاکریز رفته بود و با آرپی چی به تانک ها شلیک می کرد در این هنگام یکی از نیروهای بعث عراق که بوسیله هواپیما آسمان را با منورهای خوشه ای کاملاً به شکل روز روشن نموده بود شهید علی اکبر در بالای خاکریز دیده شد با تیر مستقیم، آن شهید را هدف تیر خود قرار دادند و یک دفعه شهید علی اکبر شروع کرد با صدای گرفته یا مهدی یا مهدی گفتند ، وقتی بنده نزدیک او شدم به او گفتم که چه شده است گفت تیر خوردم نا گفته نماند که بنده هم برادرکوچکتر شهید علی اکبر هستم و از لحاظ سنی و جسمی خیلی از ایشان کوچک تر بودم وقتی که دست شهید علی اکبر را گرفته و به پایین خاکریز آوردم با کمک های اولیه ای که به ما تحویل داده بودند با وسائل پانسمان موقتی که در اختیار داشتم موقتاً او را پانسمان کردم این در حالی است که تا شهادت آن شهید ساعاتی بیشتر باقی نمانده بود .

آن شهید در آن زمان کوتاه همیشه ذکر زبانش یاد خدا ، پیامبر ( ص) و ائمه اطهار بود خدا شاهد و گواه است در حالی که می دانست آخرین لحظات عمرش را سپری می کند روحیه ای شاد و خندان داشت و لبخندش را هیچ وقت فراموش نمی کرد و شاد و سرحال بود. یک لحضه مرا صدا زد و گفت برادر می خواهم چیزی را به تو سفارش کنم سعی کن تا می توانی تقوای الهی را پیشه کنید وصیتم این است به شما و پدر و مادرم و خواهرانم و همسر باردارم و کسانی که شما برای آنان صحبت می کنید به تمام مردم مسلمان ایران این است که هیچ وقت دست از دامن محمد ( ص) و آل اش نکشید و هرگز رهبر عزیز و ولایت فقیهی که حضرت فاطمه (س) برای آن صورتش سیلی خورد و پهلویش  شکسته شد و حضرت امام حسن (ع) بخاطر آن ولایت جگرش پاره پاره شد و تابوتش تیرباران شد و امام حسین (ع) و یارانش در آن گرمای سوزان به شهادت رسیدند تنها نگذارید .

به پدر و مادر و همسر حامله ام و خواهرانم و تنها دخترم بگو در آن زمان هایی که پای مراسم سوگواری حضرت امام حسین (ع) می نشستیم و به حال یاران وفادار حضرت امام حسین (ع) گریه می کردیم و می گفتید خوشا به حال یاران حسین (ع) که در رکاب او جانانه شهید شدند والان که من در حال رفتن از این دنیا به دنیای دیگر هستم شماها هم لحظات شهادت امام حسین (ع) و یارانش را به یاد بیاورید که تاریخ دوباره تکرار شده و این جا سرزمین کربلای حسین است که حسین (ع) زمان ما امام خمینی عزیز به یاری و کمک ماها احتیاج دارد و به پدر و مادرم و دوستانم بگو بعد از مردنم برای امام حسین (ع) گریه و عزاداری نمائید و تاب و طاقت دوری مرا تحمل کنید همانا خداوند با صابران است و چه خوب و گوارا و لذت بخش است این امتحان برای صبر کردن بعد از مرگ من .

آن شهید پس از مدتی که بنده همراهش بودم مانند دو رفیق در سر دوراهی عشق جان دادن در راه خدا از هم خداحافظی کردیم و مرا بوسید و شهادتین را گفت و عاشقانه به دیار عشق شتافت . خوشا به سعادت کسانیکه در راه خدا و حق شهید می شوند و کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نیستند بلکه آنها زنده هستند و در نزد خدا روزی می خورند . مرده ما هستیم که وقتی می میریم معلوم نیست چطور مرده ایم و در چه راهی مرده ایم .

در این جا خالی از لطف نیست به نکته کوچکی از وصیت نامه شهید علی اکبر توجه شود . وصیت بنده به برادران بسیجی و مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی این است باید بدانید وظیفه شماها خیلی سنگین است شماها باید هیچ وقت از خدمت کردن به مردم خسته نشوید و خدای نکرده خواب غفلت یک دفعه شماها را فرا نگیرد چون که حفظ نظام از اوجب واجبات است آن وقت است که دشمنان اسلام و مردم بر ضد شماها می شورند و مردم عزیز روی از شماها بر می گردانند و آن وقت ها بلایی که بر سر رژیم طاغوت آوردند بر سر شماها هم می آورند البته امیدوارم به خداوند بزرگ هیچ وقت این گونه نباشد که اینقدر شماها در خواب غفلت روید که دشمنان اسلام و انقلاب از فرصت استفاده کنند و اما برادران بسیجی باید خشم شماها گلوی دشمنان یعنی آمریکا و اسرائیل و صدام یزید را بفشارید و به آنان سزای این حمله وحشیانه به سرزمین مقدس مان را بچشانید انشاالله به امید پیروزی و سربلندی اسلام و مستضعفان عالم در سراسر جهان و خداوند هیچ وقت رحمت خود را از مردم عزیز و مومن جهان بخصوص مردم ایران دور نگرداند .

 

شهید علی اکبر عزیزی1 [6]

شهیدان والامقام اسدمراد بالنگ و علی اکبر عزیزی

 

میرملاس نیوز : از دوستان عزیز خواهشمندیم چنانچه عکس یا خاطره ای از شهید علی اکبر عزیزی دارید در اختیارمون بگذارید بنا به درخواست فرزند شهید