- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

حدیث عشق و ایثار در عملیات نصر ۴

Untitled9

 

سیروس لرستانی/میرملاس نیوز:

 

تقریبا اوایل خرداد ماه سال ۶۶ بود که از طرف لشکر همیشه پیروز و موفق ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) ماموریتی به ما ابلاغ گردید. می بایست عملیاتی در ماووت عراق انجام گیرد. هدف این عملیات فتح ماووت عراق و قطع جاده سلیمانیه به کرکوک بود. شهر ماووت در یک دره قرار داشت. از طرف شرق و غرب و شمال کوهها آن را احاطه کرده بودند. در جنوب آن هم جاده سلیمانیه به کرکوک قرار داشت.

دو گردان از لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) یعنی گردان های محبین و کمیل مامور انجام این عملیات بودند. گردان محبین در سمت راست و گردان کمیل در سمت چپ می بایست عمل کنند.

طبق ماموریت ابلاغ شده مشغول آماده سازی گردان شدیم. جلسات توجیهی، راهپیمایی های شبانه و روزانه، رزم شبانه و آتش باری و تیراندازی از برنامه های همیشگی ما قبل از هر عملیات بود ولی به تناسب هر عملیات کمیت و کیفیت آن تغییر می کرد.

به هر حال کارها آماده می شد و زمان به سرعت می گذشت تا اینکه وقت عملیات فرا رسید. بعد از یک ماه تمرین وتوجیه، اینک گردان محبین از لحاظ روحی و روانی و جسمی کاملا آماده بود.

۲۹ خرداد ماه بود که از سد بوکان حرکت و بعد از چند ساعت به پای کار رسیدیم.. ظهر پای کوه گلان مستقر شدیم. در آنجا چند ساعتی نیروها به استراحت و تجهیز و آماده سازی مشغول بودند. آقایان پاپی زاده و شهید حمید ابراهیمی ، میرزا محمد جمالی و علی عباس کوشکی هم بودند. آقای صادق عزیزی هم تدارکات بود.

از روز قبل که مستقر شده بودیم، چای نخورده بودیم. پیرمردها اهل چای بودند و چند مرتبه آمدند که چای نیست. به صادق گفتم که چای آماده کند. با یک قابلمه بزرگ و یک آتش بزرگ آب را جوشاندند و چند بسته چای کوپنی هم در آن ریختند و به نیروها دادند.

 

بار دیگر وظایف هر گروهان و دسته از روی کالک توسط بنده شرح داده شد و فرماندهان هر دسته جایگاه خود را بررسی و نقطه نظرات هر کدام بررسی و اشکالات برطرف گردید.

گروهان یکم به فرماندهی حجت بازوند در سمت راست منطقه (تپه) ، گروهان دوم در سمت چپ و گروهان سوم به عنوان احتیاط کمی عقب تر از سایر نیروها مستقر شدند.

منطقه عملیاتی تپه ای بود در طرف راست شهر ماووت عراق. در زیر این تپه جاده ای بود که سلیمانیه را به ماووت عراق وصل می کرد . ماموریت ما این بود که این جاده را گرفته و ارتباط سلیمانیه و ماووت را قطع و نهایتا مواضع خود را تثبیت کنیم و اجازه هیچ گونه تحرکی را به عراقی ها ندهیم.

عراق هم در این منطقه استحکامات فراوانی را به کار گرفته بود: از میدان مین گرفته تا کانال و سنگرهای بتونی، همه و همه را در سر راه نیروهای اسلام قرار داده بود و خود را در میان آنها محصور کرده بود.

همان طور که در ابتدا گفتم در تاریخ ۲۹ خرداد ماه به پای کار رسیدیم. در طرف شمال ماووت ارتفاعات اسپی دار بود که به طرف ماووت دارای شیب نسبتا تندی بود. بعد از استراحت مختصری مقدمات آغاز کار فراهم شد و طبق توجیهات قبلی به طرف منطقه عملیاتی حرکت کردیم. مرحوم حمید قبادی در آن زمان معاونت اطلاعات را عهده دار بودند، ما را اززیر قرآن رد کردند ، همه را بوسید و نیروها را بدرقه کرد .

منطقه شیب تندی داشت و ما از قسمت یالی حرکت می کردیم. بسیار آهسته و آرام قدم بر می داشتیم و مواظب بودیم که سنگی از زیرپایمان غلت نخورد و سر و صدا ایجاد نشود. چون هر گونه سر و صدایی عراقی ها را هوشیار می کرد.

بنده در وسط ستون حرکت می کردم. میرزا پاپی زاده و ابراهیمی عقب و جلوی گردان بودند. در نزدیک میدان مین بودیم یا شاید هم چند نفری از بچه ها در ابتدای ستون میدان از میدان مین گذشته بودند که ناگهان منطقه روشن شد. عراقی ها منور زده بودند و علفهای خشک و خار و خاشاک هم آتش گرفته و منطقه را روشن تر می کرد.

نیروهای جلو پرسیدند که حالا چکار کنیم؟ بدون تامل گفتم از طرف راست حرکت کنید. سمت راست شیاری بود با شیب تند و سنگلاخی که در حال حرکت سنگ های زیادی از زیر پای ستون به پایین می افتاد و سرو صدای زیادی ایجاد می کرد.

از طرف دیگر اگر از این مسیر می رفتیم می بایست از سمت شرق به دشمن حمله کنیم و در واقع دشمن را از جناح می زدیم و نه از روبرو.

با همه این اوضاع و احوال نیروها سریع راه خود را کج و داخل شیار شدیم. شیار شیب تندی داشت ولی چاره ای نبود. گاهی نیروها زمین می خوردند و سر و صدا ایجاد می شد ولی عراقی ها با توجه به تجربایت قبل خودشان راه دیگری را هدف قرار می دادند و به سمت دیگری تیر اندازی می کردند و این یکی از امدادهای غیبی بود که به بچه ها آسیبی نرسید.

به تجربه دریافته بودم که در عملیات می بایست تصمیم قاطع گرفته و محکم به اجرا گذاشته شود. چون تعلل ورزیدن زیانش جبران ناپذیر بود. بالاخره از سمت راست دشمن را دور زدیم. درگیری ها شروع شد. روحیه بالای بچه ها و آمادگی آنها برای هر نوع فداکاری کار را راحت کرده بود. چهره بچه ها صلابت خاصی داشت که فراموش نشدنی بود.

از طرف پایین به بالای منطقه شروع به پاکسازی منطقه کردیم و سنگرهای دشمن یکی پس از دیگری منهدم می شدند. تعداد زیادی از عراقی ها کشته  و تعدادی نیز به اسارت در آمدند.

در وسط تپه یک سنگر بتونی بسیار محکمی قرار داده بودند که به شکل یک اتاقک کوچک بود و یک تیربار در داخل سنگر تعبیه شده بود و اطراف آن دریچه هایی بود که از آنجا نیروهای ما را هدف قرار می دادند،که می بایست برای انهدام این سنگر هم چاره ای اندیشید. شهید علی بازوند و حمید ابراهیمی ماموریت انهدام آن را به عهده گرفتند.

شهید علی بازوند از اهالی روستای بازوند بود. چهره ای معصوم و لاغر اندام داشت. انسانی با تقوا و متواضع ، اهل شب زنده داری و عبادت بود. ابتدای جنگ ما از بیسیم استفاده می کردیم .بعد از مدتی گفتند که برای کارهای حساس بیسیم کارایی ندارد و پیک گردان انتخاب شد. یک پیک باید چابک و زبر و زرنگ و باهوش و دارای حافظه قوی باشد. سریع فرمان را اجرا کند و در عین حال مطلب را بدون کم و کاست انتقال دهد. چون گاهی کوچکترین اشتباه جبرانش غیر ممکن بود. علی بازوند به عنوان پیک گردان فعالیت می کرد.

علی بازوند با نارنجک به داخل سنگر رفت که ضمن از پای در آوردن دشمن خود نیز به درجه رفیع شهادت نائل آمد و حمید ابراهیمی نیز مجروح شد.

پس از انهدام این سنگر به تمام مواضع از پیش تعیین شده دست یافتیم. از جمله جاده سلیمانیه به ماووت گرفته شد. تعدادی از نیروها را در آنجا مستقر کردیم.

اما از طرف شمال شهر ماووت که نیروهای گردان کمیل عمل کرده بودند دچار مشکل شده بودند. معاون گردان شهید و فرمانده گردان کمیل یعنی آقای نورمحمدی مجروح شده بود. در نتیجه گردان احتیاط سریعا وارد عمل شد و مشکل برطرف شد.

از طرف غرب هم سایر تیپ و لشگرها مواضع مربوط به خود را فتح کرده و نهایتا شهر ماووت به طور کامل به دست نیروهای اسلام افتاد.

در پایان تعدادی از دوستان را که در این عملیات شرکت داشتند را تا جایی که حافظه ام یاری می دهد نام می برم:

شهید حمید ابراهیمی، شهید علی بازوند، حجت بازوند،  ولی احمد پور، محمد علی امرائی، خدارحم ملکی، هاشم کوشکی، علی عباس کوشکی، افراسن، سلیم نژاد، حمید آزادبخت، قیصر حسن پور، صادق آزادی، میرزا محمد جمالی، غلام زیدی، میرزا پایی زاده، صادق عزیزی، کرم خدا میرزائی و بسیاری دیگر از دوستان که نامشان را فراموش کرده ام اما اجرشان در نزد پرورگار هیچ گاه فراموش نخواهد شد.

         

 

     

Untitled16

 

                                 

IMG_0570

 

 

IMG_0422

 

 

IMG_0596