- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

زایش اسطوره ” گذری بر ایرج رحمانپور” / میرسلیم خدایگان

 13-2--93

میرسلیم خدایگان  /  پاتوق هنری میرملاس نیوز :

زایش اسطوره 
“گذری به ایرج رحمانپور” 


سرآغاز یا نقطه ی عطف چیزی بودن، از مولفه های یک شخصیت هنری مولف است.دیدگاه این متن بر آن است تا با برجسته سازی مشخصه های موسیقی و هنر رحمانپور، موسیقی لرستان را به دو بخش “تا رحمانپور” و ” بعد از رحمانپور” تقسیم کند.تا از این راه مولف بودن رحمانپور به اثبات برسد. 
موسیقی لرستان تا قبل از رحمانپور، با ادبیات هزاره ای شفاهی و ادبیات سده ای کتبی آن بیگانه است. اگر هم به واسطه ی حافظه ی تاریخی مشترک و ناخودآگاه جمعی، کاملا با آن بیگانه نباشد، دست کم می توان گفت که گفتگویی آگاهانه ندارند.

“ساز و دهل” به عنوان موسیقی سنتی سرزمین لرستان ،خود حکایتی است که توسط دو ساز ساده ی سرنا ودهل ، عمیق ترین احساسات غم و شادی را در “چمری” “سحری” “سور”و “دسگیرانی” در انسان شنونده اش بر می انگیزد. چمری، اشکت را از سراپرده ی جان بر گونه ها می غلتاند و “دو پا” و “سه پایش” آن شور نهفته ی وجودی را چنان بر جانت می شوراند که به رقص و پایکوبی می کشاندت. اما گفت و گوی آشکاری با ادبیات و اسطوره های ما ندارد.در ساحت موسیقی باکلام نیز، “بیتها” با کمانچه و تنبک بر گرد سر و رو سری و لب و خال سیه چشمان می گشت. 
ایرج رحمانپور به عنوان یک انسان مدرن که دغدغه ها و مسائل روز خودش را دارد ، در پی یافتن جواب یا سوال یا آرامشی برای روح سرگشته ی جامعه ای در حال گذاراست که نه می تواند دل از هرچه در گذشته دارد بکند و نه می تواند هر چه از عصر مدرن و مدرنیته به او می رسد چشم بسته و دربست به جان در بر کشد. 
او بیش از سی سال است که در ادبیات، فرهنگ، اسطوره و تاریخ اقوام لرستان و منطقه به کنکاش و واکاوی مشغول است. تا قبل از او ، موسیقی و ادبیات ما ارتباط آگاهانه ای با مفرغ و اسطوره های هزاره ای غارهای کهنسال همیان و میر ملاس و نقش و نگاره های به جای مانده از انسانهای غارنشین دوازده هزار سال پیش نداشت. این همه در کنار مطالعاتش در حوزه ی فلسفه،مردم شناسی، ادبیات و نقد ادبی و اجتماعی معاصر او را آنچنان سرشار کرده است که جان مایه ی تاریخش را در رگ کلمات و در شاهرگ موسیقی ریخته است. رحمانپور چون میخ پرچی مطمئن در گره گاه موسیقی و ادبیات نو و کهن بومی نشسته است. هر چند نباید تجربه های موفق هنرمندانی چون رضا سقایی و علیرضا حسین خانی را نادیده گرفت، اما از نظر ساختارشکنی در مضمون و شکل ترانه ها و موسیقی آنها و جذب مخاطب قابل قیاس با ایرج رحمانپور نیستند.  
رحمانپور که در زبان فارسی شعر سپید خوب می گوید، توانسته است سپیدخوانی شعرهای فارسی اش را به ترانه هایش نیز بسط دهد. این ترانه ها بر آمده از تنهایی خودش،تنهایی انسان و تنهایی اسطوره ها و مفرغ هاست.  
“کلیمه ها” یا تک بیت های موسوم به”چل سروها” در زبان لکی از آن چنان غنایی و روایتی و صلابت ساختاری ای برخوردارند که بسیاری شاعران و نویسندگان بومی آنها را همپای ترانه های “فدریکو گارسیا لورکا” در زبان اسپانیایی و “هایکوها” در زبان ژاپنی می دانند. گفت و گویی که بین کلمات و واژه های این تک بیت هاست آن چنان در هم تنیده اند که به معنی اخص کلمه “روایتی شعری” به دست می دهند که فارغ از زمان و مکان در زبان لکی شناورند. سیطره ی آنها بر زبان لکی و بر خاطره ی جمعی ما آن اندازه است که هیچ نویسنده ای در لرستان نمی تواند در حیطه ی ادبیات بومی کار کند، مگر آن که موضع خود را در برابر آنها روشن کند. شعروموسیقی رحمانپور ارتباط جان به جانی با این کلیمه ها دارد. او برای اولین بارتوانست “مور” را که آوای باستانی مختص به غرب کشور است و بدون ساز بیان می شود، به شکلی ماهرانه و موفق در کنار صدای سازها اجرا کند. که این خود نشان از خلاقیت، تبحر و جسارت او در خلق دنیاهای جدید در موسیقی محلی دارد. 
چینش زبردستانه ی کلمات از منظر معنایی، ساختاری ، موسیقایی و آوایی توسط رحمانپور در ترانه هایش باعث شده است که ترانه ها از ساختاری محکم و بی حشو و زوائد برخوردار باشند. علاوه بر اینها ، نو آوری رحمانپور در ترانه سرایی نیز قابل تامل است. به عنوان مثال در ترانه ی “تونه می نویسم” از آلبوم “سفر امید” توانسته است با جسارت و توانایی بالا، شعری آزاد در زبان لری بسرایدو آنرا به ترانه درآورد. شاید این شعر اولین شعر سپیدی است که در زبان لری به شکل جدی ارائه شده است. در ترانه های بسیار دیگری از او، اندازه ی مصرعها در بخشهای مختلف، متفاوت است.  
در شعر کلاسیک معاصر در زبان فارسی تحت تاثیر آموزه ی نیما مبنی بر عدم لزوم تساوی طولی مصرعها و لزوم آزاد کردن شعر از قالب و رهانیدن آن به سمت وزن طبیعی زبان ، تلاشهایی در ایجاد نوعی تنوع در درون قالبهای شعری کلاسیک شکل گرفت که موجب پیدایش غزل نو، غزل-مثنوی و… شد. هر چند ترانه سراها دست آزادتری در تغییر طول مصرعها دارند، اما رحمانپور هم آن و هم این را می داند. 
بافت کلمات و مصرعها در شعر رحمانپور علاوه بر سطح و رو ساخت اثر، در عمق و فضاهای بینامتنی آن نیز دارای شاکله ای منسجم است. نمی توان این آثار را به عنوان ترانه به مثابه اثری که غالبا ساختی سفارشی و کوششی دارد در نظر گرفت. بی انصافی است که ترانه هایی نظیر “وری بیا”، “نووه دارون”، “پرچین خار”، “سرزمینم” و … را چیزی غیر از شعر دانست و آنها را به سطح ترانه فروکاهش داد.هر چند در اکثر کارهای رحمانپور روایت داستانی بر روایت شعری چیره می شود و گاه این روایت داستانی به خود موسیقی هم کشیده می شود و آنرا نیز تحت تاثیر قرار می دهد، اما این روایت داستانی ، کارهای او را زمان مند نمی کند. در این ترانه ها مسائل روز و پیرامونی مولف با باز تعریف گذشته اش اجرا می شود.که این خود یکی از رویکردهای پست مدرنیستی به فرهنگ و ادبیات است؛ باز تعریف گذشته در قالبی نوین.  
رحمانپور در خلق تصاویر شاعرانه، چیره دست است: 
“دس و دسمال تو هرده چل گره چل نیم گره 
هر گره ای بی و چش ِ چش و ره مسافره”  
بعضی ترانه ها، مشخصا اقتباسی است از آیین و رسوم محلی، که تا قبل از او کسی این کار ها را در حوزه ی موسیقی انجام نداده است. افسانه ها و اسطوره هایی که شرایط تاریخی- اجتماعی باعث زایش آنها شده است.در گیری های اولیه انسان با محیط پیرامونش در فصلی دورتر از تاریخ: وقتی در خشکسالی باران از مزارع قهر کرده است، معصوم ترین کودک ایل مامور می شود تا دل به باد بسپارد تا او را به سرِ زمین ها بیاورد.تا ابرها همراه او بیایند. تا باران چشم انتظار مردمان بر خاک نشسته را به نمی از اندوه، تر کند. کودکی که تنها، چون تنهایی انسان بر خاک، در سکوتی رازآلود سوت می زند تا باد او را به نجوا بخواند. تا امروز خواب را از چشم کلمات من و حنجره ی اساطیری ایرج بپراند. 
ایرج، امروز خود آن کودک تنهاست؛ که صدای” ترکه میر” را که در “سرکلاوان” سرگردان مانده بود به گوش “کله باد” برساند. درهم ریزش حماسه ی کله باد، حماسه ی ساز وموسیقی و حماسه ی سرنا در حماسه ی حنجره ی زخمی زاگرس” باد را غنج می زند” . ” بهارباد” به رهبری حماسه ی کمانچه ی “علی اکبر شکارچی” ، به حافظه ی تاریخی لرستان، بختیاری، کرمانشاهان، قسمتهای بزرگی از کردستان، خوزستان، مرکزی و به طور کلی ایران پهناور هبه شده است. صدای ایرج رحمانپور، چون عشقی قدیمی، تکه های این سرزمین فراموش شده را به هم دوخته است. بهار باد شاهکار موسیقی بومی ماست. 
آلبوم تاریخی-اسطوره ای- افسانه ای بهار باد زیباترین و محکم ترین کار در حوزه ی موسیقی بومی است که با بهره گیری از عناصر بومی موسیقی، چه در نوع آلات موسیقی چه انتخاب متن اشعار، با دانش روز توانسته است نسخه ای توانمند از موسیقی، ادبیات و فرهنگ لرستان را به دنیا عرضه کند. رویه ی”بهارباد”ش روایتی است از بهار یخ پوش. گل ها ،آبها و شاعر در بند سرما اسیرند. اما در تخته بند این زمهریر، مردمان و گل ها، تلاش و تکاپویی انقلابی دارند برای فراخوانی کله باد، که در فرهنگ لرستان بادی است که طلیعه ی بهار و نوروز است. روایت این آلبوم، حرکتی است از تیرگی به روشنی، از نا امیدی به امید، از زمهریر به بهار. تمام ارکان آن از جمله موسیقی متن و صدای خواننده و ارکستر همراه، به همراه کمانچه ی جادویی استاد علی اکبر شکارچی و سرنا ای که از اعماق اسطوره می آید، در یک کار گروهی باشکوه و غرورآمیز، در کار رهانیدن زمین از بند یخ و رسیدن بهار و پیچش سبزینه ی پیچکها در مذاق خار و خارا سنگ اند. همه در خدمت یک کل، یک ساختار منسجم. ساختارهایی محکم در درون همدیگر و در گفت و گویی بی وقفه و زایان با همدیگر. شعر های “ترکه میرآزادبخت” و “ملاحقعلی سیاهپوش” به درستی و در چینشی هنرمندانه در کنار هم قرار گرفته اند و به نوعی گفت و گوی درون متنی و بینا متنی ، هم در متن ادبیات و فرهنگ و هم در موسیقی رسیده اند. سلام و جواب، صدای در دره، بازگشت صدا.قطعه ی موسیقی پایانی ، سوسن ها را بر قله ها می نشاند تا ارتش شقایقها را در آن جا پاسبانی کنند.  
تسلط رحمانپور بر ادبیات و موسیقی بومی – محلی منطقه باعث شده است که در بعضی جاها از موسیقی دیگر اقوام بهره بگیرد. به عنوان مثال، او مشخصا قطعه هایی در موسیقی کردی دارد. و در برخی قطعه هایش نیز آگاهانه یا ناخودآگاه از موسیقی کردی،بختیاری و حتی فارسی تاثیر پذیرفته است. اما آن چه مسلم است قطعه هایی که شعر و آهنگش را خودش ساخته است، دارای چفت و بست نا گسستنی هستندو رحمانپور توانسته است چکیده ای از ادبیات شفاهی و کتبی ،موسیقی و فرهنگ اقوام لر و لک را که معتقد است بازماندگان قوم ماداند، به خوبی به زبان موسیقی ترجمه کند. اتفاقی که باید در حوزه ی دیگر هنر ها هم بیافتد، اما هنوز، “رحمانپورش” پیدا نشده است. از دیدگاه این متن، اسطوره در برهه های نادری از دوران، زایشی دوباره دارد. در دوره ی ما حنجره ی ایرج، زایش اسطوره است.