- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

رحمانپور، روایتگر زخم و مرهم / دکتر بهروز مهدی زاده

002-copy

 

دکتر بهروز مهدی زاده / پاتوق هنری میرملاس نیوز:د

رحمانپور، روایتگر زخم و مرهم

سرزمینی که رویش ترانه های تلخ و شیرینش چیزی جز روایت مرگ و زندگی نبوده است، همواره مدیون ذهن و زبان صیقل یافته ی فرهیختگانی ست که سالهای سال از خنجر برآمده ازخاطراتشان سرودند؛ هنرمندانی که گاه راوی ِ«گیس بُرانِ» مادران و دخترانی شدند که از پس دلشوره های اتنظار برنیامدند و نعش بالابلندان را در خاک نامهربان و سرد خواباندند، وزمانی ترانه هایی از جنس و جَنَم «بَزَران» را به متن تاریخ باشکوه و فرهنگ سالخورده ی این «وِلات» گره زدند تا هر از گـــاهی سنـد افتخارمان را رو کنیــم و به خویش ببالیــــم که درهم تنیدگی چندین هنرِ این سرزمین، حاصل اشکها و لبخندهایی ست که از متن « شیون و شادی» برآمده اند …ه
در این عرصه ی تاریک و روشن هنر و ادبیات فولکلور، رحمانپور با دوگانه ای از « زخم و مرهم» شاخص ترین فرصت تولید موسیقی اصیل و بومی را از آنِ خود کرده است؛ موسیقی ای که خود با دوگانه ی دیگری به نام «شعر و شعور» پیوندی ناگسستنی داشته و دارد. رحمانپور، کارنامه ی درخشان نسلی ست که زندگی را در اعماق شعور و بیکرانگی ادبیات جستجو می کرده اند و ناگفته پیداست که شعر و هنر ایشان به دور از فراغتِ «برج عاج نشینی» و یا گم شدن در متن موسیقی کلیشه ای و ابتذال آمیزی که عمر برخی تصنیف های آن به کوتاهی یک بار شنیدنشان هم قد نمی دهد همواره درگیر لایه های عمیق شادی و شیون مردمانی ست که برای شنیدن و نوشیدن رحمانپور گوش و دهان استقبال گشوده اند… از سویی، گستره ی هنر و خلاقیت رحمانپور که همواره به نسبت قابل توجهی مدیون شعرآفرینی اوست از لابه لای زخم های پیدا و پنهان ایشان قابل درک است؛ زخمی که گاه سر بر آستان خرابه های «بم» و گلایه از «خشونت زمین بی عاطفه» می گذارد و با فواره ای از دلتنگی بر «مشق های ناتمام» کودکانی که زیر خروارها خاک خوابیده اند، «لال» بودنش را آرزو می کند و زمانی نیز درک تازه ای از اسطوره ی «خون سیاوش» و «تیر دوشاخی» که ناکامی «اسفندیار» را رقم زد، به رگهای خواب گرفته مان تزریق می کند؛ گاه سر از اندوه جانکاه «علیرضا» بر می آرود و طنین مویه هایش را از «سیمره» تا «گل باغی» می گستــراند و زمانی، در پستوی حسرت گذشته ها به دنبـال جان پناهی برای گریز از این همه آشفتگی می گردد؛ گاهی جراحت نعش  سوخته ی دختران انتظار را از بوی «کز» اشعارش درمی یابیم و زمانی شکار لحظات ناب دغدغه های انسانی اش می شویم که هیچ شرح و تفسیری جز سکوت برنمی تابد… قراولان شعر و صدای ایرج، پاسبانان فرهنگ پربار مردمانی هستند که واژه هایشان را از گردنه ی تاراج ها و تهدیدها به سلامت گذرانده اند و از گلوگاه سوختن ها به دشت های فراخ ساختنِ ترانه و تصنیف رسیده اند. آگاهی ستودنی رحمانپور از ادبیات زادبومش نیز به اتفاق ذائقه ی خوش تراش ایشان، تلفیق خودآگاهانه ای ست که نتیجه اش همآغوشی زخم و مرهم در آثار کم نظیری ست که به اذعان خودش جز بازتابانی انباشته های فرهنگی مردمان این مرز و بوم نیست؛ آثاری که تعبیر نجابت و قدرت کلام زنان و مردانی ست که به گواه تعدد کنایات و امثال بی نظیر و بکرشان دارای زبانی بسیار منعطف و لبریز از ظرفیت های ادبی و بلاغی هستند …ل

گذشته از این، کیفیت جسارت و تلاش رحمانپور را از آینه ی بازسازی ترانه های اصیلی  که  گوشه ای از فرهنگ و ادبیات لرستان با نام و عنوانشان پیوند خورده است می توان شناخت و

از آن جا که رحمان پور با اشراف به این نکته که هر از گاهی نوع روایت ترانه ها و موتیف های برجسته ی فولکلور بایستی پوست اندازی کنند و متناسب با کارکرد زبان درادوار مختلف

کسوت تازه ای برای خود دست و پا کنند، همیشه و همواره ملودی های ظاهراً فراموش شده را از بایگانی تاریخ و فرهنگ لرستان بیرون کشیده و با رنگ و لعابی شاعرانه تر و در راستای تحکیم عناصر فرهنگی، آن ها را درپوششی «به از آن» که بوده، نمایانده است …ئ
و اما زبان مشخص و سبک منحصر به فرد رحمانپور، ضمن داشتن پشتوانه ای محکم و مثال زدنی از پیشنه های ادبیات فولکلور و حماسی این سرزمین، چنان ارتباط هم سویه و چفت وبستی با زبان شعر معاصر و فراز و فرودهای غافلگیرکننده ی آن دارد که همواره تیررس ذائقه مخاطبانش را به درستی نشانه رفته است و در بزنگاه هایی دقیق، رخوت را آن چنان از زبان شعر و موسیقی فولکلور زدوده است که ماندگاری آن را تا چندین دهه ی دیگر تضمین کرده است و پر واضح است که این شیوه تأثیرگذاری و جهش تا چه مایه قابل ستایش است.

ل