- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

ترافیک خودساخته

[1]

مرتضا خدایگان :

ترافیک خودساخته

 کوهدشت شهری ست با جمعیت ماشینی نسبتاً بالا و یک خیابان اصلی. این خیابان که شاهرگ پیر شهر است در سال های نزدیک، انبوه ماشین ها و موانع و قدم ها و چاله ها را بر کهولت خود دیده است و روز به روز بر ناله اش افزوده می شود. خیابانی باریک و بی کس که خیابان های باریک تر فرعی هم سرازیرش می شوند و بر سنگینی اش می افزایند.

در شهر سایه های متحرکِ همواره ثابتی هست که کارشان جابه جایی سایه های ثابتِ همواره متحرک است. سایه هایی که با نام ماشین می شناسیم‌شان. ماشین‌های کوچکی که هر کدام فرسنگ‌ها دویده اند و باز برگشته‌اند سر جای اول و دندانه های چرخشان را تیز می کنند تا دردها و شادی ها و غصه های مردم را از نقطه ای به نقطه ای و “از غربتی به غربتی” ترابری کنند. در چند نقطه ی کلیدی و حساس شهر ، رانندگانی مستقرند که زندگی‌شان را با سوار کردن پیاده ها و پیاده کردن سوارها پیش می برند. رانندگانی که خواسته یا ناخواسته باعث کندی سرعت زندگی شهری و اختلال ترافیکی شده اند.

چه کرده ایم که این گونه شده است و چه کنیم که نباشد؟

در چند محور اساسی شهر ، ایستگاه ها و ترمینال های خودساخته ای ایجاد شده که وضعیت ترافیکی شهر را به گره ای کور بدل کرده است. نقاط حساسی که ضمن تمرکز جمعیتی ، از باریکی مفرطی رنج می برند. برای نمونه و شکافتن این زخم زمخت ، اشاره می کنم به سه نقطه ی مخصوص و دردسرساز.

نقاطی ترمینال مانند که نبودنشان به مراتب راه گشا تر از بودنشان است .

روبروی بانک تجارت ترمینالی متشکل از سواری های حمل مسافر ایجاد شده که تنها دلیل آن راحتی غیر مجاز بانیان آن است. سواری هایی که گاه تعدادشان از انگشت های دو دست تجاوز کرده و صف بلندشان تنها مجال عبور و مرور یک ماشین را می دهد و بس. به شکلی که تاکسی ها و مسافربرهای شهری برای سوار و پیاده کردن مشتریان‌شان ناگزیر باید وسطِ تنها باندِ باقیمانده توقف کرده و با مکثی معمولاً اعصاب خراش، مسافر پیاده یا سوار کنند. این مسئله در دو نقطه ی دیگر هم مصداق دارد و همواره بر اثر این پدیده ، رانندگان دیگر (که البته خود نیز بارها عامل عصبانیت دیگران شده اند) با چهره های برافروخته خستگی کف دستشان را بر پیشانی پیر بوق می فشارند و اعصاب به هم ریخته شان را جیغ می کشند.

کمی بالاتر از چهار راه بسیج، درست مقابل ماموران راهنمایی و رانندگی ، کپی برابر اصل محور قبلی را بارها و بارها دیده ایم.ماشین ها فاصله ی بین دو تابلوی توقف مطلقاً ممنوع (که رویشان تابلوی حمل با جرثقیل نصب شده) را پر کرده اند و ظاهراً امری ناهنجار که در ورطه ی استمرار و تکرار افتاده باشد به هنجار بدل می شود. رانندگان آن‌جا مسافران را به دسته های چهار یا پنج تایی تقسیم می کنند و بر اساس نوبتی که به ندرت رعایت می شود ، آن ها را به بلاد پراکنده در نقاط دور و نزدیک می رسانند. وضعیت مشابهی هم در ابتدای خیابان کم عرض جهاد شمالی مشهود است .در این نقطه ، علاوه بر سواری ها، مینی بوس هایی مستقرند که سن‌شان شاید موازی با همین خیابان باشد. این ترمینال ها قدمت شان از چندین سال تجاوز می کند. البته این سه نقطه تنها نقاط تجمع ماشین های مسافر بر نیستند و در جای جای شهر می توان بر نمونه های گران دیگری انگشت علیل اشاره گذاشت و این در حالی‌ست که شهر، دارای ترمینالی وسیع و جا افتاده در ورودی شهر است. ترمینالی که سال هاست با وجود شکل سنتی و شاید فقر مدیریت امروزی ، زحمت جابجایی جسم های خسته ی روستاها و بخش های اصلی و غالب شهر را به شانه می کشد.

تمرکز توام با تعجب نگارنده این جاست که چرا و چگونه ، با وجود سخت گیری های مضاعف نیروهای ناظر بر این امر و رشد چند برابری جریمه های تخلفات رانندگی و وجود تابلوهای “تابلوی” حمل با جرثقیل ، باز این روند مشکل ساز متوقف و یا حتا کم نشده است؟

جرایمی که بارها برف پاک کن های خسیس همین راننده ها، آن را در مشت خود مچاله دیده اند و جرثقیلی که بارها و بارها در طول روز دست خالی از خیابان پر ترافیک ، چون داروغه ای خسته می گذرد.

خوب است بدانیم ، تنها مشکل این ترمینال های تلخ ، ایجاد ترافیک شهری نیست ، بلکه ضمن ایجاد چهره ای نازیبا و بی نظمی چندش آور ، میزان تصادفات شهری را به اوج رسانده که برای سندیت گفتار می توانیم رجوع کنیم به گاردهای محافظ خیابان اصلی که تعداد سالم های آن رفته رفته دارد از خمیده و له شده و کنده شده ها کمتر می شود. همین تصادف‌ها، خود نیز باعث ترافیک ها و تشنج های مضاعف در میان شهر می شود.

با یک نگاه فرهنگی و آموزشی می توان گفت که لازم است مردم به ویژه افرادی که نقش مسافران این ایستگاه ها را بازی می کنند نیاز است حقوق دیگران را بیشتر رعایت کرده و تنها به فکر راحتی خود نباشند و برای دست یابی به ماشین های مورد نظر ، ترمینال اصلی شهر را مطالبه کنند . رانندگان محترم نیز باید هم به حقوق شهروندان و هم به حقوق دیگر رانندگان احترام بگذارند و به این نکته واقف باشند که حلال بودن رزق آن ها منوط به رضایت دیگران است و اگر به هر دلیلی باعث شوند حقی از کسی پایمال شود باید حساب پس بدهند .

اما حالا سوال این جاست ، که چه کسی و چه سازمانی مسئول سازماندهی و شکل دادن به امور این قشر از شهروندان است؟ کدام ارگان باید بررسی کند که مسافربران فلان بخش یا فلان روستا باید در کدام نقطه مستقر شوند؟ و اگر کسی از این سازماندهی سرپیچید و تمرد کرد حسابش با کجاست؟ اگر فردا با طلوع خورشید در یکی دیگر از معدود نقطه های باقی مانده دیدیم که ترمینالی جدید چون قارچی سمی سر برآورده چه کسی مسئول برچیدن آن است؟

بدیهی ست شهر ما نیازمند یک همت همگانی و محکم است و این مسئله نیز با دخالت تنها یک شخص یا یک نهاد به وضعیت مطلوب باز نخواهد گشت و بی نظمی همچنان در شهر پرسه خواهد زد.