تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
10

منتظران صبور

  • کد خبر : 51053
  • 11 خرداد 1393 - 19:50

    سعید بالنگ/سرویس منتظران: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم   مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا احزاب/ ۲۳   از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از […]

 

15527 copy

 

سعید بالنگ/سرویس منتظران:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

 

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

سلام دوستان

به مناسبت روز جانباز دلنوشته ای از زبان فرزندان جانباز رو تقدیم تون میکنم:

جانباز رو نمیشه توصیف کرد چون با زبان و قلم ما قابل توصیف نیست !

جانباز در جبهه از سلامت جسم و روحش گذشت و بعد از جبهه با مشکلات جسمی و روحی که سوغات جبهه است زندگی میکنه، کی قدرشو بدونه !

در این که مدیون شهدا هستیم شکی نیست اما حداقل بیایم کاری کنیم که باعث زجر و ناراحتی بیشتر جانبازان نشیم !

تا حالا شده از خودمون بپرسیم شهدا برای چه رفتند ؟ شهدا هم مثل من و تو و ما همه آرزو داشتند اما از آرزوهاشون گذشتند و جوونی شون رو فدا کردند تا ما در آسایش زندگی کنیم . وصیت نامه شهدا رو بخونیم تا ببینیم که اکثرا از روی مهربانی و برادری نصیحت کردند، خداییش تا چه حد آرزو و هدفی که شهدا براش رفتند رو تونستیم تحقق بدیم ؟؟!!!

شهدا رفتند اما روح اونها ناظر ماست . جانشینان شهدا، شهدای زنده یعنی جانبازان هم به اعمال ما می نگرند و فردای قیامت برای دوستان شهیدشون بازگو خواهند کرد!

جانبازان وقتی ناملایمات رو می بینند وقتی می بیندد برای اون چیزی که رفتند جنگیدند و الان بعد از این همه سال دارن با درد و زجر ناشی از جبهه روزگار می گذرانند اما به   نصیحت و هشدار شهدا عمل نمیشه و خیلی جاها به خود جانبازان بی احترامی میشه زجر و دردشون مضاعف میشه ! بنده قصد بزرگنمایی ندارم اما واقعیته ! بی احترامی به        جانباز و رزمنده و حتی خانواده شهید در این روزگار چیزی است که همه مون مشاهده کردیم !

کدوم تون میدونید جانباز بودن یعنی چی ؟ خیلی ها فکر میکنند جانباز بودن یعنی خوشی و توی خونه نشستن و خوردن و سرماه حقوق گرفتن !!! ولی نه این نیست جانباز یعنی زجر جانباز یعنی درد، ناراحتی و هزار مشکل دیگر

کدوم تون میدونید جانباز اعصاب و روان یعنی چی ؟ یعنی عذاب روحی ،  یعنی نداشتن آسایش و خواب راحت ، هم برای خود جانباز و هم برای خانواده جانباز.

کدوم تون جانباز اعصاب و روان رو از نزدیک دیدید و درک کردید ؟ مخصوصا وقتی که دچار حملات عصبی میشه ؟

پارسال بود یه جانباز اعصاب و روان رو دیدم و سر صحبت باز شد و از قصه زندگیش گفت: از وقتی گفت که دچار حمله عصبی میشه ! از بچه ی خردسالش گفت و تعریف کرد     وقتی دچار حملات عصبی میشم بچه خردسالم نمیتونه ناراحتیمو تحمل کنه و میاد سمتم تا منو آروم کنه اما من با سیلی میزنمش تا دور شه ! هرچی که میاد و من میزنمش فرزندم      خسته نمیشه و بازم میاد ! میگه بابام ناراحته اما من که پدرشم محبت شو با سیلی جواب میدم ! وقتی حالم بهتر میشه تازه به خودم میام که چکار کردم اما دیگه کار از کار گذشته و من فرزندمو با سیلی زدم !

کدوم مون ناراحتی این پدر رو درک می کنیم ؟ از حمله عصبی که راحت میشه این بار به محبتی ( سیلی ) که در جواب نگرانی و محبت فرزند خردسال نثارش نموده اعصابش    داغون میشه کدوم تون دیدید و درک کردید وقتی که توی خونه آرام و ساکت نشستی یک دفعه پدرت با عصبانیت و ناراحتی شیشه و ظرف و همه چی رو خورد و داغون میکنه و   وقتی حالش بهتر میشه تازه میفهمه چکار کرده  از خونوادش عذرخواهی میکنه ! کدوم تون عذرخواهی اجباری پدر رو دیدید ؟؟!

کدوم تون جانباز قطع نخاعی رو دیدید و درک کردید ؟ برای انسال حتی تصور اینکه ۲۴ ساعت با پشت روی زمین خوابیدن و به سقف اتاق نگاه کردن خیلی سخت و زجر آوره !    اما جانباز قطع نخاعی با گذشت حداقل ۲۷ سال از جبهه همچنان با پشت کف اتاق دراز کشیده و به سقف سفید خونه نگاه میکنه !

کدوم پدری میتونه جانباز قطع نخاعی رو درک کنه که حسرت بغل گرفتن و بوسیدن فرزندشو سال هاست تحمل میکنه ؟

کدوم فرزندی میتونه درک کنه حسرت دویدن و در آغوش گرفتن پدرت وقتی که پدرت نمیتونه دستشو تکون بده ؟!!

کدوم تون میتونید جانباز قطع عضوی رو درک کنید که سال هاست بدون عضوی از بدنش اما همچنان خدا رو شکر میکنه و هیچ ادعایی نداره !!!

جانبازی که یک یا دو دست یا پایش را برای انقلاب و کشور و برای راحتی و آسایش من و تو فدا کرده رو چطور می تونیم جبران کنیم و حقشو ادا کنیم ؟!!

در ظاهر شاید فکر کنیم که نداشتن دست یا پا خیلی مهم نیست و مشکلی به وجود نمیاره برای شخص ! اما اگر تونستیم ۲۴ ساعت از دست یا پاهایمان استفاده نکنیم و اصلا فکر کنیم دست نداریم ! چقدر سخت و زجر آوره ؟! ولی جانباز عزیز ما سال هاست داره با این مشکل قطع عضو زندگی میکنه و هیچ وقت شاکی نیست

 و همیشه شکر خدا رو به جا میاره پس بیاید ما هم شکر خدا به جا بیاریم برای این سرمایه هایی که شهدای زنده هستند در بین ما

کدوم تون جانباز شیمیایی رو دیدید و درک کردید ؟ اصلا می دونید شیمیایی یعنی چی ؟

باید از اون جانبازی پرسید شیمیایی یعنی چی که شیمیایی صمیمی ترین رفیقشه ! رفیق چندین سالشه که حتی یک لحظه ازش جدا نمیشه ! به نظر من رفاقت رو باید از شیمیایی            یاد گرفت که حتی یک ثانیه جانباز رو تنها نمیگذاره !!!

باید از فرزند جانباز شیمیایی پرسید تا براتون بگه شیمیایی یعنی سرفه ها و گریه های شبانه که از خواب بیدارت میکنه و در گوشه ای از خونه همپای اشک های پدر اشک می ریزه !!!

باید از همسران جانباز پرسید ” جانباز ” یعنی چه تا براتون تعریف کنند

در آخر هم بعد جانباز باید از همسر و فرزندان جانباز تشکر کرد و این رو بدونیم که خداوند افتخار خدمت به جانباز رو به هرکسی نمیده و قدر این نعمت یعنی نعمت جانباز رو بدونید     که باعث افتخار در این دنیا و آخرت هستند

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=51053

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 22در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲۲
  1. با سلام خدمت آقا سعیدعزیز دست مریزاد.
    هر عقیده وسلیقه ای که داشته باشیم الحق که اینان سزاوار احترام اند.زیرا ارزش اینان از شهیدان نیز بالاتر است
    چرا که آن هزاران نفر، یک بار شهید شدنداما هر یک ازاینان روزی هزار بار شهید میشوند…
    بیایم اینان را واسطه ی خود قرار دهیم نه بعضی امامزادگانی که شجره نامه ندارند!!!
    گاز شیمیایـی و عشــق هردو می سوزانند!
    یکی پـوست را ، و چشم را ، و جسم را و دیگری دل را و جان را
    هردو سوختن ناله ها دارد و نشانها !
    خوب که نه ، بد هم نگاه کنی نشـانِ هردو سوختن را در او می بینی…
    ولی این سوختن کجا وآن سوختن کجا

  2. برادر بزرگوار جناب سعید جان سلام
    ضمن عرض خسته نباشید به اطلاع می رسانم اینجانب بعنوان مدیر دفتر پلیس *۱۰واقع در میدان توحید ارئه کلیه خدمات را با ۵۰%تخفیف در روز جانباز به کلیه جانبازان عزیز ارائه مینمایم تا شاید بتوانم خدمت کوچکی به این عزیزان کرده باشم کرده باشم لطفا اطلاع رسانی بفرمایید

  3. با سلام و احترام و سپاس از جناب‌ آقای بالنگ به‌خاطر موضوع مهم و جالبی که برای نوشتن انتخاب کرده‌اند.
    چند نکته را به‌عنوان پیشنهاد مطرح می‌کنم، امیدوارم مفید باشد.

    یک) اگر دوستان تلاش کنند در نوشتن مطالب به‌ویژه مطالب مرتبط با شهدا و جانبازان، از زبان نوشتاری استفاده کنند و ادبیات محاوره‌ای را به‌کار نبرند، نوشته‌های آن‌ها بسیار زیباتر و اثرگذارتر خواهد شد. این پیشنهاد بر این مبنا استوار است که حوزه‌ی کاربرد زبان محاوره‌ای از زبان نوشتاری جداست و نمی‌توان و نباید این دو را با هم درآمیخت یا یکی را جایگزین دیگری کرد. هم‌چنان‌که معتقد نیستیم در خانه و کوچه و بازار از زبان نوشتاری استفاده شود.
    جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزی به‌جای خویش نیکوست.
    روش برخی رسانه‌ها از جمله صداوسیما که به‌غلط در برخی بخش‌های خبری خود ملغمه‌ای از زبان محاوره‌ای و نوشتاری را به‌کار می‌برد، نمی‌تواند توجیه‌کننده‌ی این موضوع باشد چرا که این روش صداوسیما مانند بسیاری دیگر از برنامه‌های آن، از نگاه کارشناسی نیازمند نقد و ارزیابی جدی است.

    دو) بهتر است نوشته‌ها را پیش از انتشار در سایت، دست‌کم یک یا دو بار مورد بازبینی قرار دهیم و ویرایش کنیم تا درصد پختگی و صحت متن افزایش و خطاهای احتمالی آن به‌حداقل کاهش یابد. برای نمونه نویسنده در بخشی از مطلب گفته‌اند: شهدا فداکاری کردند تا ما در آسایش زندگی کنیم.
    این جمله با ادامه‌ی متن که به‌صورت کلی از اهداف و آرمان‌های شهدا سخن گفته هم‌خوانی ندارد و آرمان شهیدان را تا حد آسایش در زندگی تقلیل داده است.

    سه) لحن برخی جملات متن آمیخته با خطاب و عتاب است و اثر مناسب و مثبتی بر مخاطب ندارد. برای نمونه:
    تا حالا شده از خودمون بپرسیم شهدا برای چی رفتند؟‌
    کدوم‌تون می‌دونید جانباز بودن یعنی چی؟
    اصلاً می‌دونید شیمیایی یعنی چی؟
    فرقی نمی‌کند مخاطب این جملات نسلی است که جنگ را دیده یا نسل بعد از جنگ، مهم این است که با مخاطب نمی‌توان و نباید با این لحن سخن گفت.

    چهار) نویسنده خود به‌صراحت گفته است که قصد بزرگ‌نمایی ندارد اما عملاً این متن به‌صورت یک‌بعدی به جانبازان پرداخته و از ابعاد گوناگون دیگر غفلت کرده است. برای نمونه آیا می‌توان عنصر معنویت و ارتباط با خدا را که انگیزه‌ی اصلی و مؤلفه‌ی اساسی در شکل‌گیری شخصیت یک جانباز است، نادیده گرفت و از آن سخن نگفت؟

    پنج) وجود برخی جملات در متن ضرورت ندارد و حذف آن نه تنها باعث ناقص شدن متن نمی‌شود بلکه به زیبایی و دقت آن می‌افزاید. برای نمونه:
    در ظاهر شاید فکر کنیم که نداشتن دست یا پا خیلی مهم نیست و مشکلی به‌وجود نمیاره.

    شش) نشانه‌های سوال و تعجب(؟!) هرگاه کنار هم می‌آیند ممکن است مفهوم تمسخر را القا کنند و بهتر است این نشانه‌ها را با هم استفاده نکنید.

    در پایان ضمن پوزش تأکید می‌کنم که این چند نکته را صرفاً با هدف ارتقای سطح کیفی مطالب مرتبط با شهدا و جانبازان نوشتم.

    • سلام خدمت جانباز عزیزدکتر کورش هادیان :
      از اینکه به دیار منتظران آمدید بسیار مسرورم:
      انشاالله بتوانیم از مباحث ارزنده حضرتعالی استفاده نمایم .
      درضمن از تذکرات شما سپاسگزارم

    • نقد جناب هادیان می تواند به کیفیت محتوایی وادبی نوشته های عزیزان کمک کند من هم موافق نقدایشان هستم !

    • با تشکر از برادر بالنگ به خاطر درج این مطلب ونیز تشکر از جناب استادهادیان به خاطر نقد مطلب .
      دوستان عزیز، نقد وبررسی همواره سودمند است . تمام سخنان دکتر هادیان بجا ودرست است ؛با اینکه در بعضی جاها سخن محاوره ای بسیار تأثیر گذارتر است بخصوص ذکرخاطرات، امادرمطالب دیگر زبان معیار ترجیح داده می شود
      اگر قصد داریم مطلبی را درج کنیم بهتر است از آیین نگارش فارسی واصول آن استفاده نماییم مثلاً به جای اینکه به دیگران دستور دهیم باید خود را با آنها همراه سازیم به جای کدامتان بهتر بود کدام از ما نوشته شود یعنی به جای ضمیر دوم شخص جمع از اول شخص جمع استفاده می شد .
      شأن ومنزلت جانباز بسیار بالاست ونباید صرفاً ارزش آنان را در دردهای ظاهریشان بدانیم ،بی دست وپا بودن سخت است اما در چه راهی آن را داده باشیم مهم است .شیمیایی بودن خیلی سخت است اما درکجا شیمیایی شدن ودر چه راهی مهم است .
      برادر عزیزم همین که جانباز ۷۵درصدی ما می گوید من برای مردم کاری نکرده ام بسیار مهم است.
      اینکه بسیاری از مردم شهید وجانباز واسیر ومفقود شدند وظیفه بوده است واحساس تکلیف واینکه امروز اگر خیلی از مؤلفه های زمان جنگ کم رنگ شده است نباید همه ی مردم را متهم کنیم وحکم فراموشی برای همه صادر نماییم ،این مملکت صاحبی داردوآن اماعصر(عج)است .
      جانباز وشهید وآزاده هیچ منتی بر مردم ندارند وخود را فدای اهداف مقدس خود نموده اند وراهشان هرگز بی رهرو نخواهد بود .

  4. سلام آقای دکتر
    اول از حضورتون در بخش منتظران میرملاس بسیار خوشحالیم
    نکاتی رو هم ذکر فرمودین و تذکر دادید ممنونیم و انشاالله سعی خواهیم کرد که در مطالب بعدی استفاده کنیم

  5. باسلام
    آقای دکتر همچنان که قبلا هم خدمت شما عرض کردم تذکرات شما همیشه برای ما نکات آموزنده فراوانی به همراه داشته است. شاید گاهی به رسم جوانی و ناپختگی بعضی از توصیه های شما را نادیده گرفته و بعدا انگشت حسرت گزیده ایم که چرا توجه کافی به این موضوع نداشته ایم.
    به هر حال از شما بابت نظرات عمیق و دقیقتان بینهایت متشکرم.
    منتظر پیشنهادات شما در آینده نیز هستیم
    التماس دعا

  6. گرامی باد روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز.
    آقای بالنگ عزیز ، گویند : هرآنچه از دل برآید ، لاجرم بر دل نشیند. جنابعالی که فرزند یک جانباز سرافراز هستی ، تمامی مطالبی که بیان فرمودی چون از عمق وجودت بود وتمامی این دردها را چشیده ای . بدون شک بردل تمامی مخاطبین نشست ومطمئناً اثرگذار خواهد بود.
    تنها چیزی که میتوان گفت یعنی از دستمان برمی آید اینست که : خداوند به تمامی جانبازان سرافراز وخانواده محترمشان صبر عنایت فرماید .

  7. سلام خدمت تمام جانبازان عزیز و گرامی، یادگاران سالهای جنگ و خون و آتش
    این روز رو به همه شما عزیزان تبریک عرض می کنم، یه تبریک خشک و خالی همراه با شرمندگی

    حقیقت اینه که تا به دردی گرفتار نشیم نمی تونیم درکش کنیم حتی اگر نزدیکترین شخص به ما از آن درد رنج ببره.
    تا سرما می خوریم و یه خورده گلو درد می گیریم سریع میریم دکتر تا زودتر گلو درد ما خوب بشه و سرفه نزنیم اما جانباز عزیزی که با سرفه زندگی می کنه و جزئی از زندگیش شده چطور می تونه تحمل می کنه؟

    ان شاءالله جانبازان عزیز حقی که به گردن ما دارند رو حلالمون کنند

    یا علی

  8. این متن را در جایی دیگر استفاده کرده بودم ، در حقیقت سرگذشت یک جانباز است که لحظه به لحظه در مسیر سیر الی الله اعضاء بدن خود را تقدیم پیشگاه الهی می کند .
    *************************************
    مرحله ی دوم «عملیات الی بیت المقدس»، «حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر یه خط بزنیم».
    بین راه، به یک نفربر PM برخوردیم که در آتش می سوخت و چند نفر بسیجی هم، عرق ریزان و مضطرب، سعی می کردند با خاک و آب، شعله ها را مهر کنند.
    حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیم چه خبره».
    هرم آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود.
    از داخل شعله ها، سر و صدایی می آمد.
    فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد.
    من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
    گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش. جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدرِ همه ی ما را درآورده بود.
    بلند بلند فریاد می زد: «خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور ثابت قدمم کنی.
    خدایا! الان سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. .
    خدایا! الان دستهام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم،
    نمی خوام دست هام گناه کار باشه.
    خدایا! صورتم داره می سوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.»
    اگر به چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، چنین حرف هایی بزند.
    انگار خواب می دیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم چه کسی بود، همان طور که ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد می زد.
    آتش که به سرش رسید، گفت: «خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم.
    لااله الا الله، لا اله الا الله.
    خدایا! خودت شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم»
    به این جا که رسید، سرش با صدای تقی ترکید و تمام.
    آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم. بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
    یکی با کف دست به پیشانی اش می زد، یکی زانو زده و توی سرش می زد،
    یکی با صدای بلند گریه می کرد.
    سوختن آن بسیجی، همه ما را سوزاند.
    حالِ حسین آقا از همه بدتر بود.
    دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
    «خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ اینا کجا؟ما کجا!!

    • شهدا شرمنده ایم
      اصلا تصورش هم برای آدم سخت و زجر آوره که زنده زنده توی آتیش بسوزی و ناله نکنی
      شهدا دست مون رو بگیرید که از آزمون دنیا سربلند بشیم

    • من که هیچ حرفی ندارم و نمی تونم بزنم

  9. سلام آقای بالنگ

    باز هم تبریک عرض میکنم به شما که با اینکه تخصصاً نویسنده نبودید اما این شهامت را دارید که در مورد شهید مینویسید و در تنها روز مربوط به جانباز که بنده و خیلیها اکثراً یا در بی خبری یا با بی تفاوتی از کنار آن میگذریم خالصانه در مورد جانبازان و دردهای روزانه شان مینویسید.

    دلنوشته ساد و خوبی بود و فکر میکنم مطالب در مورد ایثارگران اتفاقاً هر چقدر ساده تر باشد دلنشین تر است هماطوری که وصیت نامه های رزمندگان اکثراً در نهایت ساده گی نوشته شده بودند و اتفاقا آن سادگیها تاثیر بیشتری هم در بین جوانان داشته و دارد.
    قصدم البته پاسخ به نظر دوستان محترم نیست چون مطمعنم همه تذکرات درست و دوستانه باعث تشویق و دقت بیشتر نویسنده خواهد شد. اما واقعاً فکر میکنم خطاب وعتابی در متن نیست و فقط سوال پرسیده شده و هیچ اشکالی ندارد اگر من از دوستانم بپرسم آیا شما زجر کشیدن یک جانباز شمیایی یا جانباز … را از نزدیک دیده اید؟؟؟
    اتفاقا مشاهده کرده ام این گونه پرسشها از میان این نسل در بین خودشان تاثیر بیشتری داشته چون پرسش ها از زبان یکی از خود همسن و سالهای نسل امروز است و برایشان قابل حضم تر میباشد. البته مطمعن نیستم اگر این جمله ها به این صورت از زبان یک فرمانده سپاه یا یک روحانی در بین نسل جدید گفته شود در آن حد تاثیرگذار باشد و انشالاه که باشد.

    نویسنده متن به جانبازان قطع عضو اشاره نمودند بنده هم از جانبازانی که در این راه چشمان خودشان را از دست دادند یا دچار جراحت چشم شدند یاد مینمایم و با آرزوی سلامتی و سعادت برای همه جانبازان این روز را به همه آنها تبریک عرض میکنم.

    با تشکر از همه شما.

  10. نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود .
    اکران فیلم شروع شد ……
    شروع فیلم ، تصویری از سقف یک اتاق بود ،
    دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق !!!!!
    سه ، چهار، پنج ، … هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!!!
    صدای همه در امد ، اغلب حاضران سینما را ترک کردند.
    ناگهان دوربین حرکت کرد و امد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید!!!
    زیرنویس: این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید.
    سلامتی همه جانبازان یک حمد شفا با صلوات
    ازسرویس منتظران واقای بالنگ سپاسگزارم

  11. سلام براساتیدصبرواستقامت جانبازان سرافراز،اگر چه زندگی‌ روزمره فکر ، روح و روان ما را در خود فرو برده

    ولی‌ یاد بزرگانی را زنده می‌کنیم که هشت سال بی‌ ادعا جنگیدن

    تا ما و نسل‌های بعد ، ایرانی باشند ، کسانی‌ که اگر نبودند

    شاید امروز ما به همین زبان فارسی هم صحبت نمی‌کردیم

    یاد تمام شهیدان و جانبازان “خالص” جنگ جاودانه باد.

    ارزش این دلاورمردان ازشهیدان نیزبالاتراست چراکه آن هزاران نفر،بکبارشهیدشدنداماهریک ازاینان روزی هزاربارشهیدمی شوند.تشکرفراوان ازسعیدعزیز

  12. جایی که گفتین:
    جانباز اعصاب و روان یعنی چی ؟ یعنی عذاب روحی ، یعنی نداشتن آسایش و خواب راحت ، هم برای خود جانباز و هم برای خانواده جانباز

    من باد این شعر افتادم:

    با رو کردن دوره/بچه‌های محله
    بابا یه هو دوید /و زد تو دیوار با کله

    هی تند و تند سرش رو/بابا می‌زد تو دیوار
    قسم می‌داد حاجی رو/حاجی گوشی رو بردار

    نعره‌های بابا جون/پیچید یه هو تو گوشم
    الو الو کربلا/جواب بده به گوشم

    مامان دوید و از پشت /گرفت سر بابا رو
    بابا با گریه می‌گفت/کشتند بچه‌هارو

    بعد مامانو هلش داد/خودش خوابید رو زمین
    گفت که مواظب باشین/خمپاره زد، بخوابین

    الو الو کربلا/پس نخودا چی شدن؟
    کمک می‌خوایم حاجی جون/بچه‌ها قیچی شدن

    تو سینه و سرش زد/هی سرشو تکون داد
    رو به تماشاچیا/چشاشو بست و جون داد

    بعضی تماشا کردن/بعضی فقط خندیدن
    اونایی که از بابام/فقط امروزو دیدن

    سوی بابا دویدم/بالا سرش رسیدم
    از درد غربت اون /هی به خودم پیچیدم

    درد غربت بابا/غنیمت نبرده
    شرافت و خون دل/نشونه‌های مرده

    ای اونایی که امروز/دارین بهش می‌خندین
    برای خنده‌هاتون/دردشو می‌پسندین

    امروزشو نبینین/بابام یه قهرمونه
    یه‌روز به هم می‌رسیم/بازی داره زمونه

    موج بابام کلیده/قفل در بهشته
    درو کنه هر کسی/هر چیزی رو که کشته

    یه روز پشیمون می‌شین/که دیگه خیلی دیره
    گریه‌های مادرم/یقه تونو می‌گیره

    بالا رفتیم ماسته/پایین اومدیم دروغه
    مرگ و معاد و عقبی/کی میگه که دروغه؟

    شاعر» ابوالفضل سپهر

  13. جانبازان تمثال وفاداری وایثارند توصیف جانبازان، مردان روزهای جهاد وایثار نیاز به درک عمیق وعشق به راه واهداف این عزیزان در روزهای سخت جبهه وجنگ دارد یادکردن از یادگاران دفاع مقدس مرام می خواهد،معرفت می طلبد،شعور واحساس می خواهد وهر کس از این عزیزان می نوسد ویاد میکند اوهم ایثار میکند حالا باهرزبانی که می گوید نیکو است،نیکوست چون از نیکان جهادو جنگ می گوید نیکوست چون این روزها نیکان به فراموشی سپرده شده انداگر بی مزد ومنت بنویسیم وبگوییم از حق مردان بی ادعای دیروز دفاع کنیم شجاعت به خرج داده ایم .جانبازان وایثارگران وشهدای ما چه از وصف آنها بگوییم یانگوییم آنها اولئک هم الفائزون هستند فضل الله المجاهدین علی القائفرازدین در وصف آنهاست .اجر عظیم برای آنهاست.این اغراق نیست وعده خداوند است ! گذشت زمان آنها را از رده خارج نمی کندارزش آنها دائمی است اما شرط می خواهد،حفظ این جایگاه نیاز به بینش درست دارد،زرق وبرق دنیافریبنده است!یک طرف خودمان هستیم طرف دیگر دیگران. باید مواظب بود این روزها همه چیز تغییرکرده است گنجشکها قناری شده اند!چفیه های رزمندگان دفاع مقدس تزیینی نبود!چفیه هامدال شجاعت واعلان شهادت بود. جانبازان وایثارگران اگرچه از قافله شهدا جا مانده اند اما اجر شهدا را دارندبه شرطها وشروطها!جانباز وایثارگر زمان را خوب درک کرده است می داند روزگار از آنها چه میخواهد!راه امام قابل تشخیص است ،جانباز حرمت می خواهد بازیچه نمی تواند باشد.سینه هایشان پر از درد است امادرد خجل زده از مقاومت آنهاست!زمان میگذرد ،فرسوده می شود اما سر تعظیم در مقابل جانبازان ما فرودمی آورد.جانبازان بیرق به دستان انقلابندبیچاره آنان که فکر میکنندجانبازان نیازمند آنهاهستند،اگرسندی هست بنام جانبازان وایثارگران هست!بی ادعایی دلیل فقدان نیست،مرام آنها از اول این بوده هست.خسران و زیان از آن کسی است که طلباکارانه با چشم ترحم به جانبازان نگاه میکند.اگر کسی طلب دارد اینهاهستند حجب وحیا وگمنامی از ارزش این عزیزان نخواهد کاست!باآرزوی سلامتی برای این عزیزان.

  14. درود بر آقا سعید عزیز
    از اینکه شما وسردار باقری عزیز این بستر مقدس (منتظران)را حمایت وهدایت میکنید ؛سپاسگزارم ؛ویاد سردار بزرگ اسلام اسدمراد بالنگ گرامی باد

  15. سعید جان خدا گواه همه روحیات رزمندگان زمان دفاع مقدس رابه ارث بردی خداوند حافظ شما باشد

  16. درود خدا بر شما برادر عزیز و دوست داشتنی اقای سعید بالنگ دست گلتان درد نکند خداوند منان شما را دراین راه یاری فرمایید انشااله

  17. سلام اقاسعید
    از شما به خاطر به تصویر کشیدن گوشه ای از دردهایی که جانبازان متحمل می شوند، سپاسگزارم.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.