- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

موسی قاسمی فتح خرمشهر

 

 

 

IMG_2583 [1]

 

موسی قاسمی/سرویس منتظران:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

 

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

اردیبهشت ماه سال ۶۱ از پادگان امام حسین(ع) سازماندهی شدیم و به اسم تیپ بدر خرمشهر به فرماندهی برادر علی محمد سوری از پاسداران کوهدشت به آبادان اعزام و در هتل آبادان مستقر شدیم در زمان استقرار ما آن منطقه زیر آتش شدید دشمن قرار گرفته بود تعدادی از برادران به شهادت رسیدند و تعدادی هم مجروح شدند از فرماندهی دستور آمد که آنجا را ترک کنید و به دارخوین برگردید و ما به آنجا رفتیم چند روزی در دارخوین ماندیم و از کنار رود کارون حرکت کردیم و شبانه مرحله سوم به فرماندهی فردی به نام ربیعی که از بومی های آن منطقه بود عملیات را شروع کردیم . برادر علی رضا قهرمانی برای ما نوحه میخواند واین بیت نوحه را به یاد دارم که می گفت  ( ای شهید دوران  مهدی را صدا کن بر گو به مهدی چرا نیایی )   تعداد زیادی از برادران پاسدار لرستان نیز حضور داشتن ما در قالب گروهانی که فرمانده آن گروهان حسین هزاوه نام داشت عملیات را با رمز یا علی ابن ابیطالب(ع)  شروع کردیم وبه سمت دشمن هجوم بردیم صدای تیرها و الله اکبر بچه ها در فضا طنین انداز شده بود. و در این میان تعدادی از بچه ها به شهادت رسیدند یا زخمی شدند من وقتی به جلو می رفتم پایم به جنازه ها میخورد اما فرصت ایستادن نداشتم فرمانده گروهان ما از ناحیه دست زخمی شده بود ما به سنگر عراقی ها رسیدیم عراقی ها به عقب می رفتند و تیراندازی می کردند عراقی ها در حال فرار بودند تعدادی از برادران پاسدار را دیدم به شهادت رسیدند و تعدادی مجروح شدند. از جمله شهدا برادر درویش علی محمدی وبرادر پاسدار کاکا جان عالی نژاد و برادر پاسدار شیر شمس بیرانوند به شهادت رسیدند . برادر علیرضا ابراهیمی وبرادر مصطفی آشنا هر دو آنان دستشان  قطع  شد . برادری را دیدم وبه نزدیکی او رفتم لباس سبز بر تن داشت گفت من سوری هستم که از ناحیه شکم زخمی شده بود . وبه برادران امدادگر گفتم اورا نجات دهید . در گیری ادامه داشت ’عراقی ها مقاومت می کردند ما در حال پیش روی بودیم . فرمانده عراقی ها غافل از آن بود که ما سنگرها را تصرف کرده ایم . برادر شهید زیودار و مرحوم کاظم سعادتی که پدر دو شهید بود از روحیه بسیار بالایی بر خوردار بودند به سنگری رسیدم که داخل آن خیلی بزرگ و روشن بود . تیمسار بعثی و دو نفری که همراهش بودند با ما درگیر شدند و ما  آن دو را به هلاکت رساندیم . تیمسار در حالی که زخمی بود به ما عربی گفت: که من فرمانده این منطقه هستم من را نجات بدهید . در گیری ادامه داشت . ۱۸نفر را در یک سنگر اسیر کردیم . در حالی که آ ن ها را اسیر کرده بودیم . یکی از آن ها فرار کرد. در حال فرارمن به او شلیک کردم و در این حین از دیدم پنهان شد . در گیری همچنان ادامه داشت . عراقی ها مقاومت می کردند . در بعضی از قسمت ها به ما حمله ور می شدند جهت پس گرفتن خاکریزها. تعداد نیروهای ما کم شده بود .  فرماندهان در خواست کمک کردند اما برای ما مشکل بود . عراقی ها ما را دور زده بودند و پشت سر ما بسته شده بود . جهت راهنمای نیروی کمک بنده ویک برادر دیگر داوطلب شدیم نزدیک ساعت ۲ شب بود . ما دو نفر به عقب برگشتیم همدیگر را گم کردیم به احتمال زیاد برادر دیگر اسیر بعثی ها شده بود. من به داخل عراقی ها رفتم فهمیدم که عراقی هستند و آنها در حال ترمیم سنگرهای خود بودند. و داشتن با هم حرف می زدند. من از صحبت کردن آنها فهمیدم که عراقی هستند.من  از اسارت خیلی می ترسیدم  بدون اینکه صحبتی کنم در داخل آنها به این طرف و آن طرف می رفتم سعی می کردم به بعثی ها زیاد نزدیک نشوم که به من شک نکنند . راه برگشت را گم کرده بودم برایم این لحظات بسیار سخت بود . به چند طرف حرکت کردم و بعد صدای بچه های خودی را شنیدم. برگشتم و داخل نیروهای خودی شدم خدا را شکر می کردم وبه برادر ربیعی رسیدم و به او گفتم پشت سر ما بسته  شده است و برای او ودیگر برادران توضیح دادم . ما همچنان در حال جنگ بودیم نزدیکیهای صبح بود که محاصره شکسته شد. عملیات ما در منطقه کوشک بود . برادرم محمد میرزا قاسمی  همان  شب با تیرمستقیم کلانش به  شهادت رسید . ومن اطلاع از شهادت وی نداشتم از بچه های الشتر که به یاد دارم که در آن عملیات حضور داشتند برادر ملک علی پور شیخی و رحیم امیری و حمید نوری و شهید درویش علی محمدی . وبعد از پایان عملیات ما به موقعیت اولیه برگشتیم . تعدادخیلی کمی از بچه ها سالم بودن از ۷۰۰ نفر نیروهای اعزامی ۱۰۳نفر سالم برگشته بودن و بقیه به شهادت رسیدن و یا زخمی شدن ودر این عملیات خرمشهر آزاد شد و امام (ره )فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد وا قعا”که خدا آزاد کرد. وبعد از فتح خرمشهر به لرستان برگشتم و برای اینکه پاسدار شوم به آموزش رفتم.

 

 

از راست؛ شهید محمدمیرزا قاسمی - شهید داوود علی پناهی - موسی قاسمی----------- [2]

 

شهید محمد میرزا قاسمی ،شهید داود علی پناهی ،موسی قاسمی

 

موسی قاسمی شهریور ماه سال 65 1حرکت جهت شرکت در عملیات کربلا 2 منطقه حاج ع� [3]

موسی قاسمی :هنگام اعزام نیرو