- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

نیمه پنهان تورم

IMG_6874_copy

 

 

 

دکتر محمدرضا عباسی فرد / میرملاس نیوز :

دهخدا در لغتنامه اش می گوید: تورم نام مرغی است که پاهای بلندی دارد و زیستگاه آن در دره نیل است و در جرات و جسارت این پرنده می گوید این مرغ برای سدجوع و سیر نمودن خود ریسک و خطر حمله کردن به دهان تمساح و ربودن لقمه از دهان آن را هم می پذیرد.
اگر بخواهیم با بهره گیری از استعاره و مجاز رشد بی رویه قیمت ها و آثار مخرب اجتماعی آن را با این معنی بسنجیم باید بپذیریم انسان گرسنه همواره در معرض خطر قرار دارد و در مواردی ممکن است همه معیارها و ملاک ها را زیر پا بگذارد و مرتکب اعمال و رفتاری شود که هیچگاه انتظار آن نبوده.
در این موارد این گونه افراد به شدت قابل ترحم هستند و باید از هر راه ممکن به جای ملامت و خشونت برای نجات آنان سعی و تلاش کرد.
دهخدا در ادامه می گوید تورم به معنی ورم کردن و آماسیدن و رشد بی رویه است که این معنی بر تورم مورد نظر ما یعنی گرانی افسارگسیخته و رشد بی رویه قیمت ها منطبق است.
صادقانه بگویم وقتی تورم و بیماری سخت و کشنده گرانی را در لغتنامه دهخدا بررسی می کردم بیماری لاعلاج سرطان برایم تداعی شد.
اجازه بدهید به بیانی ساده که برای همه قابل دریافت باشد مساله را توضیح دهم. اگر سرطان را حاصل ظلم بی حساب و کتاب گروهی از سلول های یاغی علیه سایر سلول های بدن فرض و تصور کنیم در نتیجه سلول های طغیانگر چاق و متورم می شوند و دیگر سلول ها ضعیف و لاغر می شوند و از گرسنگی رو به مرگ و فنا می روند و عجیب است که با خود زمزمه کردم: «عجب سرطانی است این تورم.»
تورم و گرانی موجب خلق و ایجاد آشفته بازاری می شود که در آن توده مردم قدرت خرید نسبت به بخش ضروری زندگی و مایحتاج عمومی را از دست می دهند.
افراد صاحب نظر در بررسی علل و عوامل ناهنجاری های اقتصادی ضمن صحبت از عرضه و تقاضا و ضرورت هماهنگی آن برای تنظیم بازار و سلامت اقتصاد از برنامه ریزی صحیح و کارشناسانه برای تولید و ایجاد امکان برابری یا افزایش آن از مصرف و آمایش سرزمین و شناخت نیازها و تعیین اولویت ها و اعمال صرفه جویی و پرهیز از اسراف و تبذیر نسخه هایی تجویز می کنند و حسب مورد موفقیت هایی هم به دست می آورند.
ولی در کنار این همه به یکی از اصلی ترین علل که نابرابری در برخورداری از شرایط و امکانات و حمایت و پشتیبانی عادلانه از همگان است کمتر می پردازیم.
راستی سرمایه کشور برای همه در گردش است؟
ارزش افزوده به همه بر می گردد؟ بانک ها و نقدینگی برای عموم می چرخد؟ و بالاخره عمده نقدینگی قابل توجه و بخش اعظم چرخه اقتصاد در قالب صادرات و واردات در اختیار و در انحصار چه درصدی از جمعیت کشور است؟
من به عنوان فردی که نظام اسلامی را تنها حکومت مورد عنایت خداوند می شناسد از اینکه بیش از ۷۰ میلیون نفر برای ثبت نام یا دستیافت به یارانه در صف بایستند رنج می برم.
با این حال من قبول دارم که تورم مساله یی است اقتصادی با ابعاد پیچیده و باید کارشناسان صاحبنام و صاحب نظر در مورد آن به بحث و بررسی بپردازند و اینکه افرادی مثل من وارد این مقوله می شوند به علت عریان شدن اقتصاد و سقوط گشت آن از بام است.
هر چند آنچه در این مقام و مقال به آن می پردازم چیزی در حدود مایحتاج عمومی و مربوط به نان و آب جامعه و به تعبیر رایج روز سبد کالای خانواده است و این مقوله را همه خوب می فهمند و آن را با تمام وجود لمس می کنند و تمام زندگی شان تحت تاثیر آن است.
بنابراین در این باب آنان که اقتصاد را در سفره های خود و در هزینه مدرسه و دانشگاه و درمان و ایاب و ذهاب و حمل و نقل و چیزهایی از این دست تحلیل می کنند، به مراتب بهتر از آنان که با عدد و رقم و بر روی کاغذ در شعار و سخنرانی از اقتصاد سخن می رانند، معنی آن را و آثار مخرب مترتب بر آن در طبقات و اقشار ضعیف و کم درآمد یا بی درآمد را می فهمند و درک می کنند و در یک کلمه طرف حساب جامعه و توده مردم اقتصاد کلاسیک نیست.
مردم به جیب خود و قدرت خرید خود و هزینه های افسارگسیخته روزمره نگاه می کنند. در فرهنگ دیانت و در احکام شرع علمای دین می فرمایند فقیر به کسی اطلاق می شود که قدرت تامین هزینه های اولیه و ضروری خود و خانواده و افراد تحت تکفل را برای یک سال آماده و در اختیار ندارد، ولی مسکین آن کسی است که با تامین هزینه جاری روزانه خود با مشکل مواجه است.
من فقیر و مسکین نیستم، ولی در میان آنان زندگی می کنم و با آنان در ارتباطم و صدای ناله و ضجه خود و فرزندان شان را خوب می شنوم و این دل نوشته ادای تکلیفی در انعکاس شمه یی از آن است که فرمودند: «من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم». پنبه در گوش گذاشتن و سر در برف کردن و از کنار آه و ناله مسکین و یتیم و فقیر و اقشار آسیب پذیر و آنان که قدرت خرید داروی نسخه شده را ندارند، ساده گذشتن به حل معما کمک نمی کند و اقتصاد را شکوفا نمی نماید.
توجه داشته باشیم بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی و ناامنی و فساد در حال حاضر قبل از آنکه تحت تاثیر ضعف فرهنگ باشد، معلول زندگی سخت و مشقت باری است که جامعه برای تامین معیشت همه چیز خود را در کوره های داغ و سوزان تورم در آتش می ریزد.
در شرایطی که افرادی برای تامین مایحتاج روزمره ناچار به فروش کلیه می شوند با سخنرانی، مقاله و موعظه نه مشکل ازدواج و تشکیل خانواده به سامان می رسد و نه می توان جلوی بحران طلاق را گرفت.
در فضای اقتصادی حاکم که دانش آموخته دانشگاه از خیر استخدام در سیستم اداری گذشته و امکان استفاده درست از مدرک و معلومات و اندوخته های خود در بخش آزاد هم برایش فراهم نیست و خود را به سرایداری و نگهبانی مجموعه یی دل خوش کرده ولی تحت تاثیر عوامل اقتصادی حاکم بر جامعه و کسادی و عدم رونق کسب و کار یک باره لغو قرارداد و اخراج می شود، چگونه باید در او ایجاد شوق کرده او را به شور و نشاط تشویق کرد که او حق دارد در پاسخ بگوید: «تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.» توجه داشته باشیم نمونه های ملال آوری که بیان شد تنها بخشی از یک روی سکه تورم است و آن روی آشکار تورم است.
یعنی قسمتی که به راحتی قابل شناسایی است. مثلاقیمت نان و آب و گوشت و حبوبات و لبنیات و میوه و تر بار و حامل های انرژی در سال ۱۳۹۳ را با قیمت این کالاها در سال ۱۳۹۲ مقایسه می کنند و ما معمولابه روی پنهان تورم نمی پردازیم و آن خسارتی است که از ناحیه تنزل کیفیت یا کم فروشی بر مصرف کنندگان تحمیل می شود.
باور کنید که افسانه نیست روزی دوستی می خواست در بازار فروش دام و طیور گوسفند زنده یی خریداری کند، بعد از توزین گوسفند به طور زنده و تعیین قیمت آن، کسی در گوش او گفت که حداقل دو یا سه کیلو بیش از وزن واقعی به شما فروخته شده.
پرسید: چرا؟ در پاسخ گفت: صرف نظر از امکان دستکاری وسیله توزین به این گوسفندان قبل از فروش مقادیری آب و نمک خورانده می شود. انگلیسی ها ضرب المثل معروفی دارند تحت این عنوان «به اندازه یی پولدار نیستم که جنس ارزان و دست دوم بخرم».
در باب کم فروشی به میزان شیر، ماست و پنیر و مقدار موجود در ظرف هایی دربسته و با پلمب به مشتری تحویل می شود و مقایسه وزن اسمی و اعلامی با وزن واقعی و تحویلی و نیز دورریزهای مرغ و گوشت که قیمت آن را از مصرف کننده دریافت می کنند روشن می سازد که بخشی از وجه پرداختی غیر عادلانه و فریبکارانه رد و بدل شده است و به قول مردم کوچه و بازار «نم کشیده و آب رفته».
این در حالی است که برای محاسبه نرخ تورم نه تنها شباهتی بین نرخ های اعلامی بانک مرکزی و سایر مراجع ذی ربط با قیمت بازار وجود ندارد که تفاوت فاحش آن در جای جای زندگی مصرف کنندگان موج می زند.
فاجعه بزرگ و دردآور وقتی رخ می نماید که قیمت عدم کیفیت و کم فروشی نیز به تورم آشکار اضافه شود و در یک کلمه در محاسبه نرخ تورم باید فاکتورهای تعیین کننده را تماما شناسایی کرد.
شاید این معادله قدری به شناساندن نرخ واقعی تورم نزدیک تر باشد.