تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
7

کدام بستر تعامل؟ / جاوید کاظمی

  • کد خبر : 53708
  • 02 مرداد 1393 - 22:29

  – جاوید کاظمی / پاتوق هنری میرملاس نیوز  کدام بستر تعامل؟ –با پا به عرصه نهادن آدمی در این کره ی خاکی، جریانی بر آن حاکم شد، که با وجود دیگر جاندارانش میسر نبود.جریان اندیشه. آری اندیشه های بسیار در زمینه های بسیار. از ابتدا تا به امروز و هزاران تحلیل گاه مغرضانه و […]

 

132

جاوید کاظمی / پاتوق هنری میرملاس نیوز 

کدام بستر تعامل؟


با پا به عرصه نهادن آدمی در این کره ی خاکی، جریانی بر آن حاکم شد، که با وجود دیگر جاندارانش میسر نبود.جریان اندیشه. آری اندیشه های بسیار در زمینه های بسیار. از ابتدا تا به امروز و هزاران تحلیل گاه مغرضانه و گاه بی غرض از تحولات بزرگ و کوچک.اما سه هزار سال پیش، بعد از گذشت تاریخی بس طولانی از حضور آدمی و تفکراتش، اخلاق هم به عرصه ی تحلیل های موشکافانه ی او کشیده شد. در این میان، به دلیل وسعت و ارتباط ساختارهای فکری و گاها جسمانی آدمی، به اجبار به ارتباط اخلاق و تاثیر متقابل آن بر دیگر جوانب زندگانی بشر متمایل شدیم.چنان تمایلی که چندین و چند اندیشه ی متفاوت، چنان در این بستر زائیده و بقاء یافتند که آدمی در پذیرش هر کدامشان عاجزانه سر تسلیم فرود می آورد و به سرگردانی عظیمی دچار خواهد شد.اخلاق، خود به صورت مطلق در چندین تحلیل، چندین چهره بر خود گرفته است. رخساری بر پایه و مبنای تفکر مفسرینش.
حال در این میان آنچه از اهمیت خاصی برخوردار است، رابطه ی اخلاق و هنر و البته ارجح تر آنکه، رابطه ی اخلاق و هنرمند است. در این زمینه مجادلات و گفتمان های بسیاری در طول تاریخ بشر رخ داده است. من بی هیچ پیچیدن نسخه ای به چندین نگاه مختلف که تا به امروز در این زمینه چهره آراسته اند اشاره می کنم(هر چند به صورت کلی می توان گفت هنر یا مرتبط با اخلاق است و یا نه، اما هر کدام از نظریه هایی که در زیر آمده اند با دلایل خاص خود ارائه شده اند . به این دلیل است که می گویم چندین تفسیر!) و از دوستان و مخاطبان عزیز خواستارم که نظر خود را با تحلیلی تا حد ممکن خلاصه برای نتیجه گیری مناسب ارائه نمایند.
گاه حس زیبایی را از اموری میدانند که در پرتو اعتقاد به خدا بر پایه های اخلاق دینی پرورش می یابد. که اینگونه، از زیبایی شناسی در فلسفه ی اخلاق بهره می گیریم. در این رابطه به فعل اخلاقی و تاثیر زیبایی در روح آدمی توجه می شود، یعنی انسان از فعلش، زیبایی کسب می کند و بالعکس. که در این میان احساس لذت می برد. نهایت سخن اینکه اخلاق مربوط به روح زیباست.یعنی امری فطری و ذاتی بشر.فلاسفه ی اسلامی مکارم اخلاقی کریمانه و و بزرگوارانه را زیبایی می دانند. البته گمان هم بر این است که در این اصلاحات از فرد فرد جامعه به بستر کلی آن قدم می گذاریم.
گاه کسانی به پیروی از کانت، میان امر مطبوع، امر خیر و امر زیبا تفاوت قائل می شوند و بدین شیوه میان هنر و اخلاق جدایی می افکنند(اندیشه های اخلاق سکولاری)
گاه منظور از هنر را نیکی می دانند که به اینگونه میان هنر و اخلاق پیوند برقرار می شود.یعنی تنها چیزی، که متضمن خوبی است، می تواند به عنوان زیبا شناخته شود.هدف تمام زندگی بشریت، خوبی حیات اجتماعی است. این خوبی از راه آرا و تدابیر اخلاقی به دست می آید و هنر بایستی تابع این مقصد باشد. و نقش هنری تربیت در جهت برانگیختگی این آراست.
گاه جدایی هنر و اخلاق به این جهت است که هنر فی ذاته هیچ ارتباطی با مفید بودن و یا خوشی و رنج ندارد. به صورتی که اخلاق را کار عملی و هنر را در بستر نظری می پندارند که هیچ ارتباطی نهایتا میان آنها نیست. به طوری که کروچه اراده ی نیکو را شرط هنرمندی نمی داند و لذا قضاوت اخلاقی را درباره ی آن نمی پذیرد.
حال شما به عنوان مخاطب و متفکری تازه اگر مبانی نظری خاصی به غیر از نظریه های بالا رادر ذهن دارید بیان کنید.
اما پرسش اصلی بر این است که آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=53708

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 25در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲۵
  1. ادعای متن این است که میخواهد به رابطه ی “اخلاق” و”هنر” بپردازد.اما نگارنده دراینجا مشخص نمیکند”یاشایدنمیداند”که چنین بحثی ازچه سنخی است؟یعنی بحثی است درفلسفه ی اخلاق یافلسفه ی هنر یا…؟درادامه سه نگرش وپاسخی راکه درقبال این پرسش ابراز شده معرفی میکند.اما پیروایراد پیش این معرفی عجولانه وصوری ومختصرونامفیداست به این معنی که اولا مشخص نمیشود که این پاسخ ها مربوط به کدام نحله ومکتب هنری یاادبی است؟وثانیا مبنا ودلایل انها برای چنین پاسخی چیست؟حال باچنین ایراد اعظمی نگارنده درادامه میگویدکه:”حال شما به عنوان مخاطب ومتفکری تازه!اگرمبانی نظری خاصی به غیرازازنظریه های بالارادرذهن دارید بیان کنید.”!!وقتی مخاطب با ان سه نظریه که معلوم نیست سروته شان چیست به شیوه ای بسیارسطحی معرفی شده اند چگونه ازمخاطب بنده خدا انتظار داشتن نظریه ای خاص با مبانی متمایزودرطول ان سه نظریه رادارید؟!این حرف مضحک وخنده داری است.هرکه ندونه فکرمیکنه مخاطب شما دانشجویان داشکده هنر “اسکس”انگلیس اند! نگارنده دراخرمیپرسدکه:”اماپرسش اصلی براین است که ایااخلاق مطلق است یانسبی؟.”خوب این چه ربطی با بحث رابطه دین وهنردارد؟ممکن است بگیدکه اینکه اخلاق رانسبی بدانیم یامطلق نقش وربط مستقیم یاغیرمستقیمی درباب رابطه ی اخلاق وهنردارد.حتا اگرچنین باشد مادام که چنین نقش وربطی راتوضیح نداده باشید طرح این پرسش دراینجا به گمان من بیوجه ونامناسب است. این همه ایراد تومتن به این کوچیکی!

    • سلام خدمت دوست عزیزم.
      بله شما درست می گید. این بحث اونقدر فضا و زمان برای گفتمان میخواد که خلاصه نوشتن اون توسط من شاید یک گناه محسوب بشه.و ایرادات بسیار اون – به قول شما – و تا حدودی درست، دقیقا مشروط به کوتاهی متنه. اما اونجوری که شما می فرمائید که بر همگان واجبه که از دانشگاه و رشته ی فلسفه فارغ بشن که بتونن نظر بدن درست نیست.قرار نیست که اونا هم بسیار کارشناسانه تحلیل ارائه بکنن.شما که خودتون بهتر می دونید که دقیقا این مبحث می تونه به نوعی غیر آکادمیک هم بررسی بشه.هدف من اینه که همه ی ما به نوع خودمون بتونیم به این مسئله ولو با تحلیل های ساده هم که شده فکر کنیم و نتیجه ای رو بسته به قوای فکری و جسمی خودمون بگیریم. من قصد نصیحت و پند رو در اینجا ندارم(نظر هم ارائه ندادم)و سعی کردم که در حد ممکن با درک عموم هم راستا بشم..اتفاقا من مواردی رو که آوردم دلیلشون رو هم ارائه کردم. منتها شما انتظار بیشتر از این رو دارید(که اگر این مطلب رو به قصد دیگه ای می نوشتم، حکم شما قطعا بر من واجب بود).
      اما راجع به سوال اصلی،محمود جان من که مبحث اصلیم راجع به ارتباط دین و هنر نیست.یکی از موارد ارائه شده ارتباط دین و هنره(که البته اونم اخلاق دینی).اتفاقا مربوط به بیشتر حتی اخلاق تا هنر.

      اما نهایتا از شما تمنا دارم به عنوان شخصی آگاه در برون رفت از حداقل نادانی من در این زمینه نظر خودتو ارائه کنی که نه تنها من که همه استفاده ببرن.حتی اگر نظر شما بر اینه که مفصل تر نوشته بشه، اگر دستور بدید باز هم در خدمتم.
      حضور شما در این پست بسیار منو خوشحال کرد و خواهشمندم که تا پایان هم حضور داشته باشید که بتونیم از شما در راستای ارتقا سطوح فکری، حداقل در این زمینه بهره ببریم.
      باز هم ممنونم از حضورتون.

  2. جناب سیفیان با احترام ایشون چندباره دیگه نوشته وامسال بنده کم سواداستفاده کردیم شما که باره علمیتون خیلی فراتر از ایناست وتمسخرتون اینو نشون میده لطف کنیدازکاراتون دراون دانشگاهها بیاریدیااصلاکارایی متناسب باسطح علمیتون بخونید. انتقاد داری از دره دوستی وارد شو نه تخریب
    قطعا ادمای باسواد ادبیات انتقادو خوب میدونن
    ارزوی موفقیت برای جاویدعزیز

    • کامنت شما شگفت انگیزه!باور کنید من ۵مرتبه اون روخوندم تافهمیدم مثلا منظورتون از”امسال” “امثالِ” و”باره” همون “بار”است ومراداز”دره” همون “در” است ونه دره ی کوه وبیابان! ولی دراخر نفهمیدم اون”دانشگاه ها” یعنی کدومشون؟! اگه منظورتون “اسکسِ” که منوچه به اونجا اخه؟ جل الخالق!

    • ممنونم از سهیل عزیز.
      لطف داری برادر.
      هر جند در انتظار نظر شما هم هستیم

  3. نظریه ای که میان هنر و نیکی ارتباط میداند ،برلی من قابل قبول است

  4. جاوید جان سلام
    قبلا هم خدمت شماعرض کردم که البته به نظر من این فضا برای طرح موضوعاتی اینچنین کافی نیست
    به عنوان مثال من شاید چندین صفحه در مورد سئوال شما دارم برا گفتن اما این فضا چنین مجالی را نمیدهد.
    به نظرم بهتر است جلسات پرسش و پاسخ برگزار شود و نتیجه ان و مراحل برگزاریش انعکاس داده شود
    در هرصورت کار شما در راستای مشارکت و اگاهی اجتماعی قابل تقدیر و تشکر است.

    • سلام بهروز جان
      طبیعتا اگر فرصت دیدار مقدور بشه که خوب جای خوشحالی بسیار داره . اما الان هم میشه که بی غرض و دلسوزانه به این مبانی، در این فضای مجازی بپردازیم.و از تو دوست عزیزم درخواست می کنم که نظرت رو ولو به یک جمله هم که شده برای ما ارائه کنی.
      ممنونم

  5. با سلام خدمت تمام دوستان عزیزم
    در مطلب بالا – دوستان – قرار بر این شده که هر کدام مطلب و نظر خودتون رو ارائه کنید و اتفاقا در یکی از بندها هم (که اگر مبانی ارائه شده قبلی رو نمیپذیرید)به این اشاره کردم.من از دوست عزیزم سیفیان تمنا داشتم که نظر خودشون رو ارائه کنن ولی متاسفانه گویا که باب میل نبودن مطلب برای ایشون فرصت دانستن نظر ایشون رو از ما دریغ کرده .کامنت اولیه ی شما رو جناب سیفیان، به دیده ی منت گرفتیم، اما اگر قرار بر اینگونه حضور هست، لطف کنید به امور مهمتر خودتون برسید و از این فضای به قول شما پر از ایراد دوری کنید.و البته باز هم اگر لطف داشته باشید و به ما بیاموزید که در این راستا چه اندیشه ای دارید خوب طبیعتا این مقوله رو سرتا پا به جان میخریم.در ضمن مطلب من انتخاب یکی از مبانی ارتباطی – هنر و اخلاق – هست و من نمی دونم چرا شما اصرار بر این دارید که اونو با دین مرتبط کنید.

    دوستان عزیزم قرار بر پرسش و پاسخ نیست برای کامنت جهت این مطلب. فقط لطف کنید و مبانی ذهنی خودتون رو ارائه بدید.
    حال اگر فرصتی دوباره مقدور بشه قطعا به سراغ پرسش و پاسخ ها هم میریم.
    ممنونم از همه.

    • به عنوان اخرین کامنت خویش-نه تنها دراین صفحه که درکل فضای میرملاس وانهم به دلایلی که اظهر من شمس است- چندنکته رابه استحضارمیرسانم:۱-به نظر اصل موضوع حتابرای نگارنده هم معلوم نیست که چیه؟حجم اعظمی ازاین متن صغیر به روشنی مربوط به رابطه ی اخلاق وهنراست.بعد من پرسیده ام که خوب پس این چه ربطی به سوال واپسین شما دارد؟ایشان میگوید اصلا اصل موضوع اینا نیست وشما”یعنی بنده” چرامیخواید همه چیزرو به دین مربوط کنید!اگر دلالتی برای حرفتان نشان ندهید وصف”دروغ”بر این حرفتان لازم میاید.تعجب وقتی زیاد میشود که کل متن را با عنوان ان”کدام بسترتعامل”! میسنجیم.ایا کسی بین متن وعنوانش نسبتی هرچند دور میتواندببیند؟۲-من کل پیشفضرض حرف شمارا مبنی برخواستن”نظر”از مخاطبان زیرسوال بردم.خوب اگر دلایل من غلط است شما هم با دلیل کذب انها رانشان دهیدوطفره نروید واگردرست است پس این اصرارمذبوحانه برخواستن “نظر”برای چیست؟نتیجه اش راهم که میبینید:دوستان صاحب نظر!انگاردارند که شکم اولشون رو واسه شوهرشون نازمیکنند که مثلا من ازبیفتک خوشم میاد وازاسنک بدم میاد!ازنظریه شماره ۲خوشم میاد ولی شماره ۳با پوست صورتم سازگارنیست!!۳- دراخربه نظر من سایت میرملاس چنان برخود ودیگران تنگ گرفته که جز”اشغال” چیزی دران نمیروید. این رادوستانه عرض کردم وباورکنید که خودم نیزخوشحال خواهم بود اگرحرفم نادرست باشد.ویک پیشنهاد دارم که سایت بخشی را تحت عنوان”معرفی کتاب” تعبیه کند که به گمانم کارخیلی مفیدی است.با ارزوی توفیق وتعالی برای همه.

  6. با سلام مجدد
    شبیه ترین واژه ای که میتوان برای اخلاق نام برد به نظرم کلمه عدل است.به چه معنا؟بدین معنا که اندرون انسان در راستای یک هدف مشترک گام بردارد.یعنی راه کمال.پس عدل میشورد برقراری توازن در قوای روحی انسان و عدالت میشود قرار گرفتن هر چیز در سر جای خود.
    اما اخلاق دستوراتیست در مورد چگونه بودن انسان از نظر صفات روحی و خصلتهای معنویش یعنی چه؟یعنی حاکمیت انسان بر غرایزش بدین صورت که حالت موازنه و تعادل را بین انها برقرار سازد.دوباره یعنی به هر غریزه به اندازه خودش میدان بدهد و انها را تحت اختیار دراورد.ودوباره یعنی تعلیم و تربیت غرایض توسط اخلاق انجام میگیرد.
    دوباره بگوییم عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری انسان استوار است.فرد حق دارد اجتماع هم حق دارد.
    عدالت یعنی اینکه حق هرفردی به او داده شود.اخلاق هم یعنی اینکه حق هر غریزه به او داده شود .البته در این بحثی نیست که انسان مجموعی است از غرایض مختلف؟
    بنابراین عدالت و عدل در هر زمانی یکی بیش نیست.و اینکه میگویند عدالت یک امر نسبی است غلط میباشد با توجه به انچه مختصر گفته شد.
    ما یک سلسله امور داریم که به انها اداب میگویند.واموری دیگر که به انها اخلاق میگویند.اخلاق غیر از اداب است.
    اخلاق مربوط به انسان است یعنی به غرایزش نظم بدهد به این دلیل که عقل به تنهایی قادر نیست که به غرایز سر و سامان بدهد دین با تکلیفهایی که تعین کرده سهم ان غرایز را مشخص کرده که به ان اخلاق میگوییم
    اخلاق نیز مانند عدالت مطلق است.اگر ذات عدالت قابل تغیر است پس اخلاق هم نسبیست.که البته چنین چیزی وجود ندارد.متاسفانه مکاتب غربی با تکیه بر این اصل که عدالت معنایش مساوات است نظریه نسبیت عدالت و متعاقب ان اخلاق را مطرح کردند که این کاملا غلط است.انها در واقع مصادره به مطلوب میکنند به جهت رسیدن به مقاصد خودشان
    با این اندک توضیحات مختصر به نظرم حال به خوبی میتوان به جایگاه اخلاق در هنر پی برد
    امید که این مختصر مقبول طبع قرار گیرد

  7. سلام وعرض ادب خدمت استادکاظمی عزیز …هنرواخلاق از جنبه های شبیه هم هستند هنر، یعنی تناسب، و اخلاق، یعنی رفتار متناسب. از طرفی، کار هنری، یعنی کاربا لذت، وکاراخلاقی، یعنی رفتار با لذت. پس، درزندگی انسان اخلاقی، هیچ کاری بالاجبار واز روی مسؤولیت و وظیفه وجود ندارد. از این رو، القا و آموزش اخلاق با خلق آثارهنری باذات هنر و اخلاق منافات دارد. آقاجاوید انتفادفراوان است دوستانی که منتقد کامنت جنابعالی هستند فکرکنم باهنربیگانه هستند وهنررادشمن اخلاق می دانند …..موفقیت وپیروزی برای حضرتعالی آرزومندم

    • سلام خدمت مهرداد عزیز.
      ممنون از نظرت. بسیار عالی.
      خوشبختانه من در این مطلب هیچگونه نظری از جانب خودم ارائه نکردم و در انتظار نظر دوستانم هستند. حداقل برای افزون شدن شعور و آگاهی خودم. و دوستان همه نظرشون قابل احترام.
      باز هم از همه ی دوستان تمنا می کنم که اگر در مطلب تناقض گفتمانی و مشخص نبودن هدف متن وجود داره اطلاع بدن تا در فکر اصلاح باشم. اما به گمان خودم در عین سادگی و مختصر بودن حق مطلب رو (که ارائه نظر مخاطب هست) ادا کردم.

      شما هم پیروز و مانا باشی.

      • به نظرم در این قبیل بحث ها در اغلب موارد حق با اقای سیفیان است .
        گرچه گاه لحنی گزنده در کامنت های ایشان هست ( و البته این لحن گاه خیلی غلیظ هم می شود ) اما هیچگاه در کامنت های ایشان حرف ناصوابی به میان نمی آید که ایشان توانایی جمع کردن آن را نداشته باشند . به عبارت دیگر پشتوانه ی تئوریک ایشان آنقدر هست که بتواند از گفته های خود دفاع کند . و بر خلاف برخی از دوستان بحث خود را روشن و بدون پیچاندن عامدانه ی مخاطب پیش ببرد .
        دوستان اگر هنرمند هستند در حوزه هنر با زبان هنر گفتمان کنند و نه با زبان سقراط ! رابطه ی اخلاق و هنر هر چه که باشد ، این ربطی به ارزش یک اثر هنری ندارد . اگر با معیار این دوستان در باره ی هنر قضاوت کنیم ، لابد باید مرده ی داوینچی را از گور دربیاوریم که چرا ” مونالیزا” را با سر برهنه کشیده است و عورت مردم را ابزار هنر خود کرده است . نیز باید استخوان های ” رنه مگریت ” را شلاق بزنیم که چرا بی اخلاقی را به اوج خود رسانده و دختران عریان را جلو اینه نقاشی کرده است . لابد باید تمام بازیگران سینمای جهان را شلاق بزنیم که چرا به قول خودمان بی رسمتی می کنند. لابد باید کل موسیقی جهان را تعطیل کرد چرا که از اساس ضاله است . لابد خاکستر تمام فلاسفه ی بعد رنسانس را کلهم اجمعین باید ” هبائآً منثورا ” بر باد داد که چرا اومانیته ، مارکسیسم ، لیبرالیسم ، سکولاریسم ، فیمینیسم و هزار کوفت و زهر مار دیگر را از آستین خود بیرون آوردند .
        در هر حال چه آقای کاظمی ، چه آقای پیری ، چه اقای سیفیان و بنده و دیگران باید کمی با هم مهربانتر باشیم و بحث های خود را در فضایی دوستانه پیش ببریم .

        • با سلام خدمت دوست عزیزم
          از این که دعوت به مهربانی می کنید بسیار ممنونم و خرسند. در توانایی های سیفیان عزیزم شکی نیست، منتها لطفشو از ما دریغ می کنه.
          نمیدونم چرا هر وقت صحبت از اخلاق میشه و ارتباط با هنر بسیاری از دوستان احلاق اسلامی را مد نظر گرفته و به تفسیر می پردازند. نیازی به زنده شدن سقراط و داوینچی نیست لرستانی جان اما همین سقراطی که شما می فرمائید خود در بسیاری از موارد به این گونه تفکر زمان گذرانده است و البته دیگر فلاسفه و هنرمندان به کرات. اتفاقا در بسیاری از تفسیرهای دنیای امروز نه تنها داوینچی، که دیگر هنرمندان را در مقتضیات زمانی خودشون هم در رابطه با همین قضیه به چالش های بزرگی کشوندن “” زبان هنر زبان مختلطی از تمام مفوله های زندگی بشر است و اگر هنرمند به این شاخصه ها توچه نکند بی شک نمیتواند به خلق اثری ماندگار بپردازد””.شما معتقد به جدایی هنر و اخلاق هستید اما با این توضیحی که لطف فرمودید ، خود شما را معتقد به اخلاق سکولار جلوه می کنه.
          و در نهایت خیلی ممنونم از لطف و نظر شما دوست خوبم

  8. درودبر جاوید عزیز.

  9. با سلام
    درک پیوستگی بین مطالب نیازمند اندک تأملی است که از دوستان خواهشمندم قدری تأملشان را بیشتر کنند.
    از دید بنده اخلاق امری مطلق است.(کانت). از میان نظریه های ذکر شده دیدگاهی که میان هنر و نیکی ارتباط میداند برای بنده قابل قبول است.

  10. درود بر جاویدجان

  11. اکثر مردم گوش میدهند،نه برای فهمیدن بلکه گوش میدهند برای جواب دادن…

  12. اکثر مردم گوش میدهند ،نه برای فهمیدن بلکه گوش میدهند برای جواب دادن…

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.