- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

کدام بستر تعامل؟ / جاوید کاظمی

 

132 [1]

جاوید کاظمی / پاتوق هنری میرملاس نیوز 

کدام بستر تعامل؟


با پا به عرصه نهادن آدمی در این کره ی خاکی، جریانی بر آن حاکم شد، که با وجود دیگر جاندارانش میسر نبود.جریان اندیشه. آری اندیشه های بسیار در زمینه های بسیار. از ابتدا تا به امروز و هزاران تحلیل گاه مغرضانه و گاه بی غرض از تحولات بزرگ و کوچک.اما سه هزار سال پیش، بعد از گذشت تاریخی بس طولانی از حضور آدمی و تفکراتش، اخلاق هم به عرصه ی تحلیل های موشکافانه ی او کشیده شد. در این میان، به دلیل وسعت و ارتباط ساختارهای فکری و گاها جسمانی آدمی، به اجبار به ارتباط اخلاق و تاثیر متقابل آن بر دیگر جوانب زندگانی بشر متمایل شدیم.چنان تمایلی که چندین و چند اندیشه ی متفاوت، چنان در این بستر زائیده و بقاء یافتند که آدمی در پذیرش هر کدامشان عاجزانه سر تسلیم فرود می آورد و به سرگردانی عظیمی دچار خواهد شد.اخلاق، خود به صورت مطلق در چندین تحلیل، چندین چهره بر خود گرفته است. رخساری بر پایه و مبنای تفکر مفسرینش.
حال در این میان آنچه از اهمیت خاصی برخوردار است، رابطه ی اخلاق و هنر و البته ارجح تر آنکه، رابطه ی اخلاق و هنرمند است. در این زمینه مجادلات و گفتمان های بسیاری در طول تاریخ بشر رخ داده است. من بی هیچ پیچیدن نسخه ای به چندین نگاه مختلف که تا به امروز در این زمینه چهره آراسته اند اشاره می کنم(هر چند به صورت کلی می توان گفت هنر یا مرتبط با اخلاق است و یا نه، اما هر کدام از نظریه هایی که در زیر آمده اند با دلایل خاص خود ارائه شده اند . به این دلیل است که می گویم چندین تفسیر!) و از دوستان و مخاطبان عزیز خواستارم که نظر خود را با تحلیلی تا حد ممکن خلاصه برای نتیجه گیری مناسب ارائه نمایند.
گاه حس زیبایی را از اموری میدانند که در پرتو اعتقاد به خدا بر پایه های اخلاق دینی پرورش می یابد. که اینگونه، از زیبایی شناسی در فلسفه ی اخلاق بهره می گیریم. در این رابطه به فعل اخلاقی و تاثیر زیبایی در روح آدمی توجه می شود، یعنی انسان از فعلش، زیبایی کسب می کند و بالعکس. که در این میان احساس لذت می برد. نهایت سخن اینکه اخلاق مربوط به روح زیباست.یعنی امری فطری و ذاتی بشر.فلاسفه ی اسلامی مکارم اخلاقی کریمانه و و بزرگوارانه را زیبایی می دانند. البته گمان هم بر این است که در این اصلاحات از فرد فرد جامعه به بستر کلی آن قدم می گذاریم.
گاه کسانی به پیروی از کانت، میان امر مطبوع، امر خیر و امر زیبا تفاوت قائل می شوند و بدین شیوه میان هنر و اخلاق جدایی می افکنند(اندیشه های اخلاق سکولاری)
گاه منظور از هنر را نیکی می دانند که به اینگونه میان هنر و اخلاق پیوند برقرار می شود.یعنی تنها چیزی، که متضمن خوبی است، می تواند به عنوان زیبا شناخته شود.هدف تمام زندگی بشریت، خوبی حیات اجتماعی است. این خوبی از راه آرا و تدابیر اخلاقی به دست می آید و هنر بایستی تابع این مقصد باشد. و نقش هنری تربیت در جهت برانگیختگی این آراست.
گاه جدایی هنر و اخلاق به این جهت است که هنر فی ذاته هیچ ارتباطی با مفید بودن و یا خوشی و رنج ندارد. به صورتی که اخلاق را کار عملی و هنر را در بستر نظری می پندارند که هیچ ارتباطی نهایتا میان آنها نیست. به طوری که کروچه اراده ی نیکو را شرط هنرمندی نمی داند و لذا قضاوت اخلاقی را درباره ی آن نمی پذیرد.
حال شما به عنوان مخاطب و متفکری تازه اگر مبانی نظری خاصی به غیر از نظریه های بالا رادر ذهن دارید بیان کنید.
اما پرسش اصلی بر این است که آیا اخلاق مطلق است یا نسبی؟