- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شجاعت بی نظیر بسیجیان کوهدشت در عملیات رمضان / حاج مرتضی دیناری

اولین پیام امام خمینی (ره) درباره جنگ در دوم مهر ۱۳۵۹

شما می‌دانید که این جنگ بین ایران و بعثیان عراق جنگ بین اسلام و کفر و قرآن کریم و الحاد است از این جهت بر همه شما و ما مسلمانان جهان لازم است که از اسلام عزیز و قرآن کریم دفاع کنیم و این خیانتکاران را به جهنم بفرستیم. شما برادران ارتشی و غیرارتشی و همه قوای مسلح… از شیطان‌های بزرگ و کوچک نهراسید و برای دفاع از اسلام  و کشورهای اسلامی بپا خیزید. خداوند با شماست.

 

Untitled-1

 

شجاعت بی نظیر بسیجیان کوهدشت در عملیات رمضان / حاج مرتضی دیناری

دوم مرداد ماه سالجاری آقای باقری گزارشی از عملیات رمضان را در آن سایت وزین و پر بیننده میرملاس ارائه کرده بود حیفم آمد شمه ای از دلاوری بسیجیان کوهدشت که در این عملیات شرکت داشتند را بیان نکنم عملیاتی که اگر بزرگترین عملیات خاکی علیه دشمن بعثی نباشد یکی از پیچیده ترین و مهمترین آنهاست .

تیرماه ۱۳۶۱ اینجانب مرتضی دیناری همراه  آقایان جمال الدین دلوچی، الماس الماسیان ، احمد صحرائی ، کریم نورائی و دیگر عزیزان که حدود بیست و چند نفر  بودیم جمعی گردانی از تیپ ۷ ولی عصر( عج ) شدیم . آن زمان کوهدشت دارای گردان عملیاتی مستقل نبود . مراحل آمادگی را در پادگانی تیپ طی رهسپار منطقه و در خطوط دفاعی مستقر شدیم . ظواهر نشان میداد که همه عوامل برای انجام یک حمله بزرگ مهیاست ، عراقی ها نیز مطلع شده و آمادگی کامل دفاعی دارند . آنها انواع و اقسام موانع را ایجاد کرده و در بخشی از خاک هم آب را در دشت رها نموده تا از هر گونه تردد نیروهای زرهی و پیاده ممانعت بعمل آورند . همه نیروهای گردان  که ترکیبی از سپاه  ( بسیج ) و ارتش بودند  بعد از توجیه عملیاتی و تحویل گرفتن مهمات  ، نماز را اقامه و شام مختصری را صرف و با مخابره رمز یا صاحب الزمان ادرکنی از زیر قرآن رد شده و با شروع تاریکی آرام آرام  از خاکریز دفاعی عبور و کمان وار به سمت دشمن حرکت کردیم .

در برخورد با اولین نیروهای عراقی مدتی زمین گیر شدیم اما مقاومت آنها طولی نکشید با عبور از آنها درگیری اصلی آغاز شد دشمن از راست و چپ ما را گلوله باران می کرد. وجب به وجب محور دود بود و آتش ، شلیک مداوم ضد هوائی ها  که در ارتفاع نیم متری زمین قفل شده بودند و دیوانه وار قطاری از گلوله ها را روانه مسیر حرکت می کردند . تانک های تی ۷۲  جولان می دادند  ، منطقه با منورهای زیادی مثل روز روشن شده بود . انفجار مداوم توپ و خمپاره امان را می برید .

گرچه زیر پایمان از شدت و کثرت موج انفجار هر لحظه به لرزه در می آمد و انتظار می رفت یگان متوقف گردد ولی چنین نشد در میان خون و آتش بسیجیانی را می دیدیم که به سوی تانک های تی ۷۲ حمله برده و آنها را منهدم می کردند و سنگرهای تیر بارچی دشمن بود که توسط آنها منفجر می شد . بعد از حدود سی و دو سال هنوز فریاد یا حسین نیروها هنگام یورش بسوی دشمن در گوشم طنین انداز است .

با پشت سر گذاشتن موانع  که یکی از آنها خاکریزهای مثلثی بود ( این استحکامات طوری طراحی شده بودند که اضلاع دیگر آنها نامعلوم بود هنگام رسیدن به این مانع بعلت سردرگمی تعدادی شهید و اسیر دادیم )  نیروهای عراقی در آن عمق از خاک غافلگیر شده بودند آنها تصور نمی کردند نیروهای ایرانی به آنجا برسند تعدادی از عراقیها در محل استقرار توپخانه دشمن را در حالیکه در بیرون سنگرها روی تشک ابری استراحت می کردند اسیر گرفتیم .

  حدود دو ساعت مانده به طلوع فجر متوجه شدیم سایر یگانها موفق به عبور از خط نشده اند و این وضع موقعیت عراقیها را برای قیچی کردن و قطع ارتباط ما با پشتیبانی را آسان می کرد . با وصف عدم تامین متناسب ، منطقه تصرف شده نیز کشش ماندن نداشت با گذشت زمان  ، جر و بحث زیادی بین نیروها شد معاون گردان در این ارتباط با فرماندهی تماس گرفته و کسب تکلیف نمودند و در نهایت مقرر شد عقب نشینی کنیم . در این گیر و دار بعلت فاصله زیاد ارتباط بی سیمی قطع شد و نگرانی را بیشتر نمود بازگشت به خط خودی بدون راهنمایی دقیق ممکن نبود احتمال برخورد با عقبه دشمن و یا میدان مین نیز زیاد بود ،  نیروهای عمل کننده نیز با وجود کیلومترها حرکت و شب نخوابی ، گرمای طاقت فرسای خوزستان  ،  تشنگی زیاد  ، خسته شده بودند .

در چنین محیط پر استرسی ، بی سیم چی آرام و متین ضمن کوشش به برقراری ارتباط با صدای بلند از خداوند نیز کمک می خواست و تلاش وی نتیجه داد . ارتباط مجدد برقرار شده و نیروهای پشتیبانی با شلیک تیرهای هوائی موقعیت خود و مسیر حرکت ما را با راهنمائی دقیق مشخص کردند .

آفتاب گرم خوزستان بالا آمده بود که از شیار خاکریز خط دفاعی میهن گذشتیم در حالی که تعدادی از دوستانمان حضور نداشتند آنها شهید شده و یا به اسارت درآمده بودند .

آنچه بیان شد مختصری بود از آنچه در آن شب دیده شد . چرا که شرح و بسط کامل همه رشادت ها و شجاعت های این عملیات قلمی توانا و فرصتی مناسب می طلبد و امیدوارم یکی از قبیله اهل قلم همه آنچه را که شرکت کنندگان به چشمان خود دیده و یا به گوش خود شنیده اند را به رشته تحریر در آورد و این قصه واقعی چراغی فراسوی آیندگان باشد تا بدانند فرزندان غالبا نوجوان این ملت برای دفاع در برابر متجاوزین چه ها که نکرده اند .

در خاتمه با سلام به روح همه شهدا به روان مطهر دو شهید شرکت کننده در این عملیات ، شهید حسن رضا یوسف زاده و شهید حجت اله سرتیپ نیا درود می فرستم و یاد و خاطره همه جانبازیهای جانبازان ، آزادگان و رزمندگان عزیز شرکت کننده در این عملیات را گرامی میدارم.

 

حجت سرتیب نیا [1]

سرداران شهید حسن رضا یوسف زاده و حجت اله سرتیپ نیا