- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

عبور سلامت از تونل وحشت با امیر

  امیر روئین تن [1] aks2 (2)1 [2]

  افشین باقری/سرویس منتظران:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

 

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

وضعیت تکان دهنده ی اسیران ایرانی به همین ختم نمی شد .

در حیاط استخبارات قبل از ورود به همان سوله راهرویی به اندازه۳۰متر در ۳متر بود .

موقع ورود و یا خروج از سوله قبل از آن حدود۴۰نفر سرباز بعثی بی رحم ومتبحر در شکنجه که واقعا بتمام معنی قسی القلب بودند وهر کدام باکابل ؛دسته کلنگ ،یا همان گرز خودمان و نبشی بدست منتظراسرا بودن مثلا یک گروه ازدژخیمان باسلاح سرد بصورت زیگزاگ دردوطرف سالن می ایستادندودر واقع دو دیوار انسانی تشکیل میدادند که هر اسیر باید از بین این دو دیوار انسانی مخوف عبور می کرد.

اگر اسیری هنگام عبور ازسمت راست کتک نمی خورد از طرف چپ رو حتما مورد ضرب الشتم قرار میگرفت وتا آخر این تونل انسانی بیشتراز سی شلاق نوش جان می کردی.یک بار که میخواستیم برای بازجویی به حیاط برویم امیر گفت بیا پشت سر من ، اون عزیز می خواست من کمتر شلاق بخورم چون خیلی کوچک وضعیف بودم .

یکدفعه یک نبشی به یکی از مجروحان که لنگ لنگان جلوتر از ما بود خوردوبروی زمین افتاد. چند تا ازآن جلادان هم دوره اش کردند واین شلاقها بود که بر تن آن برادرزخمی عزیز فرود می آمد .یهو دیدم امیر خودشو انداخت رومجروحه تا او کتک نخورد.

 عراقی ها هم با دیدن این صحنه برای زدن امیربه او حمله کردند بقیه هم فرار کردیم توی حیاط .واقعا دل وجرات می خواست چنین فداکاری واز خود گذشتگی.امیر داد می زد یا الله یاالله یا حسین  یا مهدی ادرکنی ،وسیل کتکها و شلاق ها بود که بر بدنش می خورد.یکی از عراقی ها دیوانه وار نعره می کشید :ماکو حسین ؛ماکو مهدی ،ماکو الله !انا الله ودیوانه وارکتک میزدیعنی حسین نیست ،مهدی نیست ،خدا نیست من خدا هستم.

بعد از شکنجه صورت وبدن امیر همچون زغال سیاه وکبود شده بود.

 امیر اوج فداکاری ، گذشت وایثار را از خود نشان دادوبعثی ها از این همه عظمت ، صبر وپایداری در این شرایط مرگ آورمات ومبهوت بودند.البته اسرا از فداکاری ورشادت امیرخوشحال بودند واز او بعنوان یک قهرمان ملی که جان آن برادر مجروحش رو نجات داد تشکر می کردند.

باری برنامه منظم شکنجه ها هرروز ادامه داشت وامیر گرسنه وتشنه با صبر ومقاومت بسیاراهانت وحقارت را تحمل میکرد وضرب وشتم را به جان میخرید.من نمیدانم از چه واژه ای استفاده کنم ووضعیت اسفبار اسرای کشورمان رادر اردوگاههای سراسر کفر وظلم عراق بیان کنم که حق مطلب را ادا کرده باشم.

 آیا در این دوره کسی حاضر است بجای هم وطنش کتک بخورد وزیرپوتین های کثیف خون خواروجلاد له ولورده شودوخود را داوطلب مشت ولگد گرگهای درنده کند. بد ترین حالت زمانی بود که با نبشی آهنی که به اندازه های یک سانتی آن را تعمدا شکل داده بودند ووقتی بر بدن انسان وارد میشد تکه ای از گوشت بدن را با خود می کند.

یک روزما را به محوطه بردند وگفتند خمسه خمسه یعنی پنج نفر پنج نفر بنشینیدوشروع کردند به ثبت نام اسرا :اسم ،نام پدر از چه لشگر وتیپ وگردانی هستی .نکته جالب توجه این بودکه تعدادی عکس در دست افسران اطلاعاتی بود وآنها عکسها را با اسرا مقایسه می کردند .بعدها متوجه شدم که آن عکسها متعلق به فرماندهان جنگ بود که منافقین برای بعثی ها فرستاده بودند.اطلاعات دقیقی از نفرات، مهمات ؛منطقه ای که ایران قراره عملیات انجام بده و… خلاصه بازجویی شروع شد که بیشتر از اسرا (عِده وعُده) یعنی تعداد نفرات ومهمات را می خواستندکه اسرا اصلا اسرار نظامی رو لونمی دادند .

 

 

image-712f3cc17825f463978ff3fe5e29b75caa5cc2d87294e7d699791f04c328acd4-V [3]

نوه دلبند زنده یاد امیر روئین تن

 

 

 

+«+ê+»+à +º+¦+º+¦+¬ [4]

               

 

 

2014-08-06 (8) [5]

 

 

2014-08-06 (14) [6]

 

 

2014-08-06 (10) [7]

 

 

 

 2014-08-06 (19) [8]