- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

اندک اندک جمع مستان میرسند

IMG-20140817-WA0002

 

نجف شهبازی/سرویس منتظران :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

 

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

اندک اندک جمع مستان میرسند                          اندک اندک می پرستان میرسند
زورخانه جنگ کارساز نبود،اندیشه راهش را پیدا کرد،خواسته های ناپیدا پیدا نشدند،کژی ها جا ماند ،راه ازدور دیده شد،راستی قد برافراشت،تنها پناه بچشم آمد ، پناهنده ها بر او پناه بردند،گره باز ،راه هموار، رستگاری آغاز شد.
آری اوج شور ازرش های انقلابی ایران بود .شانزده سال بیش نداشتم ،آزاد سازی مناطق مرزی ،روستای و شهری از دست دشمن بعثی عراقی اغاز شده بود، بتازگی مهمترین باهمیت ترین شهر ایران در جنوب آزاد شده بود.من نیز دوره متوسطه تحصیلی ام بپایان رسانده بودم . همزمان بصورت فعال وشبانه روزی در پایگاه مقاومت شهرمان بنام شهید بهشتی فعالیت داشتم ، در دوره های آموزشی ابتدای شرکت می کردم،از نزدیک تمامی وقایع خوب ، بد، پیروزی و نا کامی های جنگ را تعقیب مى کردم ، شور شعف نوجوانی ام با این وقایع همراهی می کرد ، بتازگی خرمشهر آزاد، خوشحالی و غرور از پیروزی دلیرانه رزمندگان آدمی را به پرواز در می آورد ، مصمم شدم به جبهه بروم موضوع را باپدرم در میان گذاشتم ، نپذیرفتند ، باور داشتند که به سن قانونی برای جنگیدن و دفاع از کشور نرسیده ام ، بودنم در جنگ دست و پا گیر و باری را بار نخواهد کرد، اما شور جنگ و حضور دوستان در جبهه ونام نویسی همکلاسی ها برای عملیات در مناطق جنگی قرارم را بیقرار کرده بود ، بسان خیلی از رزمندگان هم سن وسالم خواسته پدر نادیده گرفته شد ،با شور خاص در میان دوستان بازمزمه بلند ؛سوی دیار عاشقان به کربلا میرویم ؛روانه منطقه عملیاتی جنوب شدیم .در تاریخ ١٣۶١/۴/٢۶بعد از گذشت یک ماه در جبهه در مرحله دوم عملیات موسوم به رمضان در منطقه عملیاتی پاسگاه مرزی زید در نزدیکی دریاچه ماهی واقع درشرق بصره به اسارت نیروهای رزمی عراق درآمدم .
تمامی نیروهای عمل کننده در آن عملیات بر این باور بودند که دشمن بسان عملیات های فتح والمبین ، طریق القدس ، بیت المقدس این بار نیز توان ایستادگی در مقابل رزمندگان نخواهد داشت . اما همانگونه که در کتاب خاطرات بسیاری از آزادگان امده است سبب اصلی اسیری شان عدم اقدام نیروهای جناحین به اصطلاح چپ و راست و یا ناتوانیشان در شکستن خط مقدم دشمن بوده است . گویا در عملیات رمضان عدم اقدام بموقع یکی از تیپ های جناحین و گرفتاری در عملیات به اصطلاح ( گاز انبری ) دشمن، دلیل اصلی محاصره نیروهای عمل کننده و شکست عملیات رمضان واسیری ما بود،
سرانجام در بعداز ظهر مورخ ١٣۶١/۴/٢۶ به همراه حداقل هزار نفر از رزمندگان که در طول منطقه عملیاتی اسیر شده بودند به پشت جبهه دشمن انتقال داده شدیم .از همان آغازین روزهای اسارت باوجود نداشتن تجربه کافی ولی از مشاهدات جبهه خودی وملاحظه وضعیت ارتش عراق در حین انتقال به پادگان بصره و وجود ترافیک تجهزات لجستیکی ارتش عراق در اتوبان منتهی به بغداد وگستردگی منطقه عملیات جنگی تداوم جنگ را برای حداقل دو سال دیکر قطعی می دانستم.
با این وجود ما باور داشتیم که رزمندگان بزودی زود در عملیات های بعدی سرزمین های دشمن را درخواهند نوردید وبدست توانای شان آزاد خواهیم شد. واقعیت آن بود که ما اسیر بودیم وبصورت طبیعی هر اسیری ویا زندانی آزادی برایش از نون شب با اهمیت تر است ، روزی در انتظار آزاد شدن بدست رزمندگان ، و روزگاری در تصور شکست سریع دشمن ، یک وقت هم درجستجوی کسب خبر نتیجه مذاکرات بین المللی صلح و حتی دلخوش به خواب بعضی از اسیران ، در این خصوص تا جایی پیش می رفتیم که بعضی احادیث و روایات جعلی که وقوع این جنگ وآزادی اسری را در صدر اسلام پیش بینی کرده بود نقل می کردند. در این بیم وامید و پذیرش سختی تمام عیار مصیبت های اسارت ، یواشکی یک،دو،سه،چهار،پنج،شش،هفت،هشت سال برای من طی شد، بودند کسانیکه که ده سال اسیری را تجربه میکردند . بهنکام تحویل سال نو دست بدعا بر می داشتیم که انشاالله سال آینده در کشور خود در کنار خانواده هایمان باشیم ،اما هر سال دریغ از پارسال، درچند سال پایانی اسارت آرزوی آزادی در حین تحویل سال با اندکی تامل و در گوشی بهم یاد آور می شدیم .
سرانجام در سال ١٣۶٧باپادرمیانی جامعه بین المللی از سوی سازمان ملل قطعنامه معروف ۵٩٨ پایان جنگ بین ایران وعراق صادر شد.موجی از شادی اسری را فرا گرفت حتی سربازان عراقی وفرمانده عراقی اردوگاه بشادی و پایکوبی در وسط اردوگاه پرداختند ، و فرمانده عراقی اردوگاه در حین سرشماری صبحگاهی روزانه پایان جنگ راتبریک و آزادی قریب الوقوع اسری را نوید داد.
اما برخلاف تصورات که بزودی اسیران آزاد خواهند شد، انگار موضوعات اختلافی دو کشور در زمان صلح بیشتر از دوران جنگ بود. مذاکرات دوره ای نمایندگان سیاسی آنان هربار بدون نتیجه پایان میگرفت،این وضعیت بیشترین فشار روحی روانی بر اسری وارد می نمود ،چرا که بصورت طبیعی هر جنگی که پایا ن داده میشود اولویت پس از صلح رهایی اسرای طرفین درگیر آن جنگ است، اما در مذاکرات ژنو نه تنها اولویتی در بین نبود بلکه اصولا پیرامون تمامی موضوعات اختلافی تفاهم وتوافقی بدست نمی آمد،افزون بر ان اپوزوسیون مسلح مستقر در عراق (منافقین) از آب گل الود ماهی گرفته از فشار روحی روانی بر اسری آگاهی داشته و هرچند گاهی به اردوگاه اسری سرک میکشیدند وخواهان پیوستن اسری به آن سازمان مفلوک بودند،تاجاییکه اندکی از اسری به امید خروج از چهار دیواری زندان و امید به فرار به آنها پیوستند ،گویا در مواردی فرارکرده بودند، اما بیشترشان در زمان آزادی اسری به همراه دیگر اسیران به وطن باز گشتند

قطعا دلیل اصلی ماندگاری و مقاومت اسیران در دوران طولانی اسارت،برخورداری از معنویت، عشق به وطن غیرت ملی مذهبی و آرمان های انقلاب و امام راحل بود،موضوعی که نمایندگان جهانی صلیب سرخ بارها به ان اذعان نمودند.
اسری از اهداف وارزش های انقلابی کوتا نمی آمدند ، بر عهد خود با پیر جماران تا آخر ماندند، بر نگهبانی ونگهداری از آموزه های انقلابی واشاعه آن با توانی بیشتر و بیشتر اصرار داشتند،و تنها دلیل فشار بی امان دشمن این پایبندی آرمانی بود والا عراقی هادر اندازه ی حداقلی رعایت مقررات بین المللی مربوط به اسرای جنگی پایبند بودند.
برای نمونه در عملیات جزیره مجنون بسال ١٣۶٣ که در این عملیات عراق بمب شیمیایی بکار برده بود و تعداد زیادی از رزمندگان به اسارت در آمده بودند، همزمان ما را به اردوگاه همجوار انتقال دادند پس از گذر از تونلی که سربازان عراقی کابل دردست در درب ورودی اردوگاه تشکیل داده بودند ، بر اثر اصابت کابل به چشم دو نفر از اسری متاسفانه چشمشان تخلیه شد، فرمانده عراقی از ما خواست که به حضرت امام توهین کنیم اما بر عکس همه یکصدا فریاد بر اوردند ؛الموت الصدام ؛(مرگ بر صدام)وقتی فرمانده عراقی این عکس العمل را دید دستور داد تا تک تک بچه ها را فلک کنند،بعد از کلی اذیت و آزار این باراین فرمانده تحکم کرد که به امام توهین کنیم ،بازبلندتراز گذشته الموت الصدام سر دادیم، ازشدت عصبانی این جمله عربی کفتند والله العظیم انتم ما بشرٌ بلْ حَشرٌ.
داستان حقیقی و تحلیلی است واقعی از چند قطعه آغازین این یاداشت : راستی قد برافراشت ، تنها پناه دیده شد، پناهندگان بر او پناه بردند، راستی ما غفلت کرده بودیم پناه واقعی مان در لابلای شور و هیجان ارزش های انقلابی مان یواشکی فرا مى خواندیم ،بمانند یوسف پیامبر آزادی خود را از زندانبان می طلبیدیم ،تنها چشم انتظار کارزار رزمندکان ،پیروزی آنان ویاشکست دشمن و صلح دو کشور بودیم ،.
ما اوج دوستی، زیبای، غنای اخلاقی راتنها در قالب هنجارها وارزشهای انقلابی برای خود تعریف میکردیم . روابط و رفتار اجتماعی اخلاقی را الزاما در چهارجوب ارزشهای آرمانگرایی وانقلابی بر همدیگر تحمیل کرده بودیم ما ناخواسته همه تعالی های انسانی در قد وقواره ی ارزشهای آرمانی کاهش داده بودیم برای مدت طولانی به ان بسنده کرده بودیم .
تا اینکه در مقطعی بیکباره بمانند پاره شدن بند تسبیح و پراکنده شدن دانه های آن ، ریسمان تجمع ما حول اطلاق ارزشهای اخلاقی اسلامی در محدوده کوچک وامید به آزادی بدست توان ناتوان آدمیان نازک ، پاره و از هم کسیخته شد.
دیگر حول محور انسانی برای رهایی گرد نمی امدیم ، دگر با نگاه آرمانی به راز نیاز با معبود نمی پرداختیم ،عروج وتعالی انسانی را لزوما در ارزشهای تحکم امیز نمىدیدیم ، معنویت را در اختیاری بودن آن یافتیم چیزی نگذشت که یاری یار احساس میشد ، نمی از نمناکی قطره های از دریای رحمتش مزمزه شد ریسمانی نو و محکم تنیده شد ، دنیای کوچک ما آسمان بود، آزادی بسیار کوچک شده بود ،خواب بود اما عمیق بود، فریاد خشن جلاد برآمد که بیدار شوید چرا معطل می کنید ، صلیب سرخ جهانی آمده باید بروید همین الان ! براستی.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم جرس فریاد بر میدارد که بر بندید محملها
این چنین بود که صدای آسمانی ناظری برآمد اندک اندک جمع مستان میرسند

 

 

IMG_۲۰۱۴۰۸۱۷_۰۰۱۳۳۹ [1]

              اولین دیدار با پدر

 

IMG-20140816-WA0028 [2]

            سمت چپ نفر اول نجف شهبازی  دوم میرزاقلی طرهانی

 

IMG_۲۰۱۴۰۸۱۷_۰۰۱۲۰۷ [3]