مقام معظم رهبری: هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است.
شهید والامقام سعید امرایی
علی امرایی برادر شهید سعید امرایی
من برادر کوچکی داشتم به نام سعید. کم سن و سال بود. به همین دلیل ما اجازه نمی دادیم که وارد بحث جبهه و جنگ بشود. دو سه مرتبه پنهانی و بدون اجازه ی ما به منطقه ی جنگی رفت. گاهی می شنیدیم که زیر صندلی مینی بوس پنهان شده و در خارج از شهر سوار ماشین های اعزامی شده است. در نهایت ما اجازه دادیم که برود. تصور ما این بود که می رود جنگ را از نزدیک می بیند می ترسد و برمی گردد.اما اینطور نشد.
آخرین بار به شلمچه رفت. دقیقا یادم نیست کدام عملیات بود. من تازه از منطقه برگشته بودم. در جبهه کارهای فرهنگی انجام میدادم. تصویر بردار جنگ نیز بودم. سردرد شدیدی داشتم و در منزل مشغول استراحت بودم. مادرم به منزل من آمد. سرم را روی دامنش گرفت. پیشانی ام را ماساژ می داد و مرا می بوسید. گفت: دیشب خواب دیدم که سعید در منطقه شهید شده است. امروز که سردرد تو را دیدم فهمیدم که تعبیر خواب من سردرد تو بوده است نه شهادت سعید.
عصر یکی از بچه های سپاه آمد و گفت سعید زخمی شده است و در بیمارستان اهواز است برو و او را ببین. من موضوع را به خانمم گفتم اما اجازه ندادم کس دیگری از خانواده متوجه این موضوع بشود. از طریق تلفن با اهواز تماس گرفتم و پرس و جو کردم. فهمیدم که سعید به تهران اعزام شده است و حالش بد بوده. بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری.
به تهران رفتم. بیمارستان را پیدا کردم. ساعت حدود سه نیمه شب بود. بیمارستان سوت و کور و درها بسته بود. خیلی التماس کردم . گفتم: مجروح دارم. ملاقات ممنوع بود. خلاصه لیست مجروحین را پیدا کردم. اسمش توی لیست نبود. اجازه ندادند شهدا را ببینم. بعد از نماز رفتم سردخانه تهران. دنبال سعید، کشوها را یکی یکی می گشتم. به طور اتفاقی همان شخص را که دیشب در بیمارستان با او صحبت کرده بودم دیدم. پرسیدم: شهدای لرستان کجا هستند؟ گفت:شهدا را به خرم آباد انتقال داده اند.
سریع ماشین گرفتم و به سمت خرم آباد راه افتادم. هنوز هیچ کس از خانواده را از این موضوع باخبر نکرده بودم. به بیمارستان شهدا رفتم. شهدا را برای تشییع برده بودند. می ترسیدم که سعید را هم اشتباهی تشییع کنند. سریع به قبرستان خضر رفتم. گفتم: یک شهید کوهدشتی داخل شهدا بوده کجاست؟
یک آمبولانس در یک گوشه پارک شده بود. رفتم و دیدم پیکر سعید داخل آمبولانس بود. آن شب در خرم آباد ماندیم. صبح به بچه های رادیو گفتم که طی یک اعلامیه اعلام کنند که تشییع پیکر شهید امرایی ساعت ۹ در شهرستان کوهدشت انجام خواهد شد. به بچه های سپاه کوهدشت هم خبرشهادت سعید را گفتم. یک پیراهن مشکی خریدم و با آمبولانس به طرف کوهدشت راه افتادم.
غسالخانه آماده بود. وقتی به در غسالخانه رسیدم مادرم را دیدم. به من گفت دیدی خوابم تعبیر شد تو میدانستی که سعید شهید شده ولی به من چیزی نگفتی.
بعدها نحوه ی شهادت سعید را برای ما توضیح دادند. در یک کانال در شلمچه سعید و یکی دو نفر دیگر از بچه های کم سن و سال برای رزمنده ها مهمات می بردند. ناگهان هواپیماهای دشمن شروع کردند به زدن کانال و خیلی از بچه ها از جمله سعید در آتش می سوزند.
زندگینامه شهید :
شهید در سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مومن و متوسط در شهرستان کوهدشت پا به عرصه گیتی نهاد تحصیلات خود را تا اول راهنمایی ادامه داد . فعالیت چشمگیری با هلال احمر روابط عمومی سپاه پاسداران و بسیج دانش آموزی مدرسه جهت جمع آوری کمک های مردمی در صحنه های سیاسی انقلابی و مذهبی شرکت می کرد و تحت فرمان آن رهبر فرزانه در اواین فرصت درس را رها کرده و از خاک وطن اسلامی خویش دفاع کرد و در تاریخ ۶۱/۴/۲۴ در منطقه پاسگاه حمیدیه به سختی مجروح شده و پس از سه روز با جسمی لاله گون در بستری از خون و گلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد . روحش شاد و یادش گرامی باد
وصیت نامه شهید :
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایا مرا از سپاهیانت قرار ده که براستی سپاه تو پیروز است و مرا در حزب خود قرار ده که همانا حزب تو همیشه رستگار است و مرا از دوستانت قرار ده که همانا دوستان تون هیچ ترس و غم و اندوهی ندارند. خدایا دینم را اصلاح کن که دین نگهدار کار من است و آخرتم را اصلاح کن که خانه دائمی من است به سوی تو از مجاورت یئیمان گریزگاه من است و زندگی مرا مایه فزونی در هر چیزی و مرگ را وسیله آسایش من از هر شری قرار ده بار الها بر محمد و آلش درود فرست . از صیفه سجادیه
پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم خوش و خرم باشید حال من خیلی خوب است هر بدی از من دیده اید مرا حلال کنید پدر و مادر جان برای من ناراحت نباشید من اینجا با دوستان خیلی خوب هستم پدر عزیز باید افتخار کنی که پسرت به جبهه رفته است و همچنین مادر جان اگر از من بدی دیده ای شیرت را حلالم کن پدر و مادر برای اسلام و امام دعا کنید و همچنین در نمازهاتان پسرتان را دعا کنید . مادر سلام مرا به کلیه اقوام و برادران و خواهرانم برسانید . والسلام خداحافظ
خداوند همه ی شهدا را با شهدای کربلا همنشین کند و آنان را شفیع ما در قیامت قرار دهد
در زمان غیبت به کسی منتظر می گویند که منتظر شهادت باشد..
“شهید مهدی زین الدین”
روحش شادویادش گرامی. باتشکرازسایت میرملاس وبرادرعزیزکرمعلی امرائی وسلام به محضرخانواده معظم ومحترم شهیدامرائی.علی جان تمام صحنه های خبری وتصویربرداری ازتشیع پیکرشهدای کوهدشت ومزارمطهرآنهادربهشت زهرا(س)کوهدشت تجدیدخاطر گردید.وآن چهره معصوم ونورانی شهیدسعیدامرائی بااخلاق خوب وحسنه وآرام ایشان فراموش نشدنی است یادهمه شهدای کوهدشت گرامی باد.
سلام خدا بر روح مطهر شهید والامقام سعید امرایی
با تشکر از برادر بزرگوار شهیدف آقای امرایی.چقدر زیبا خاطره تون رو تعریف کردید.من که لذت بردم
ان شاء الله شهید عزیز شفیع همه ما باشند
یا علی
دعای ابتدای وصیت نامه شهید فرازی از دعای روز سه شنبه ست که خیلی خیلی زیباست و من این فراز از دعای روز سه شنبه رو خیلی دوست دارم برای قنوت نماز عالیه
فردوس برین جایگاه شهید سعید امرایی باد
یا علی
ای شهید ، ای که بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای دستی برآر …
و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز ازین منجلاب بیرون کش
سلام و درود خدا بر شهیدان راه حق و حقیقت مخصوصا دوست عزیزم شهید سعید امرایی
سعید بسیار کم حرف و با صداقت بود
بسیار دلسوز و دل رحم و عاطفی بود بعضی اوقات که صحبت از افراد فقیر و کم بضاعت محله مان میشد
سخت ناراحت میشد و اشک از چشمانش سرازیر می گردید
بسیار دوست داشتنی بود ،او عاشق امام و شهادت بود و همین امر باعث شد که پنهانی عازم جبهه شود
وی پس از مدتی خدمت در جبهه به ارزوی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید
روحش شاد و یادش گرامی باد
از علی اقای امرایی واقای بالنگ سپاسگزارم
ضمنا یکی از عکس های شهید سعید امرایی را در اختیار حاج اقا قبادی قرار دادم اگر ان تصویر را هم که چند تن رزمندگان هستند
منتشر بفرمایید سپاسگزارتان خواهم بود
ممنونم آقای امرایی
اگر حاج آقا بتونه و اون عکس رو بفرسته حتما درج خواهم کرد
حاج کریم عزیز
عکس هایی که به حاج آقازحمت کشیدید به من دادند عکس شهید سعید توشون نیست
یاد وخاطره دوست عزیزم شهید والامقام سعید امرایی گرامی باد هدیه به ارواح طیبه شهدا خصوصا شهید والامقام سعید امرایی صلوات
قسمت وصیت نامه این شهید ومناجات عارفانه اش چقدر زیبا است جقیتا که اینها لایق شهادتند ما می نویسیم روحشان شاد ویادشان گرامی اما خود خداوند اینها را (شهدا) گرامی داشته است ، شهدا روزی خواران درگاه خداوند متعال هستند،شهدا به آنچه خداوند به آنها داده است شادمانند(فریحین بما آتهم الله من فضله) شهدا با خداوند معامله کرده اند، بهای جانشان هم خود خداوند است خدا یا شفاعتشان را نصیب ما کن!
خداوند همه ی شهدا را با شهدای کربلا همنشین کند و آنان را شفیع ما در قیامت قرار دهد
با تشکر از دوست عزیزمان حاج علی امرایی
من چندسالی با شهید سعید همکلاس بودم . جملاتی از وصیت نامه اش گویای شخصیت والای آن عزیز است .
در سالهای اول انقلاب هم که نوجوانی بیش نبودم توفیق خدمت در کمیته فرهنگی جهاد سازنگی کوهدشت را داشتم که در مواردی به عنوان کمکی و دستیار همکار عزیزمان علی آقا امرایی به روستاها می رفتیم برای پخش فیلم های مذهبی و انقلابی که آن ایام از پر خاطره ترین ایام است .
امید آنکه امروز نیز با الهام از آرمانهای شهدادر این مسیر گام برداریم.
سلام ،یاد شهید مخلص ومعصوم سعید امرایی گرامی باد ،فکر میکنم هنوز به بلوغ شرعی نرسیده بود که منطقه رفت وشهید شد،مناجاتی که در متن وصیتنامه اش هست معرف شخصیت معنوی و الهی اوست انشاالله که شفیع ما باشند. از برادر ورفیق قدیمیم آقای کرمعلی امرایی به خاطر بیان خاطره تشکر میکنم،بهتر بود عکسی از دوران دفاع مقدس میگذاشتید این چهره بیشتر سینمایی وشبیه به کار گردانان فیلم وسریال است گر چه هستید.همیشه سلامت و موفق باشید تشکر از آقا سعید عزیز
تقدیم به همه بچه های خوب و باصفای خیابان طالقانی ، خیابان شهید رضایی ( دارایی ) و لحظه ها و روزهای خوش سادگی و بی آلایش بودنشان که سعید هم یکی از آنان بود:
خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم.
ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس ، اینجانب وهمسرم در سال ۱۳۹۰مریضی در بیمارستان داشتیم که حال وی بسیار وخیم و به دستور پزشک در اتاق آی سی یو تحت مراقبت ویژه بود،و حتی پزشکان از زنده ماندن وی قطع امید داشتند،در آن لحظه به نظرمان رسید که به مزار این شهید بزگوار رفته و ایشان را واسطه قرار داده تا ازخداوند منان شفاعت وی را بخواهد،وحتی همسر اینجانب با گریه وزاری از ته دل خود را به شهید بزگوار معرفی کرد و گفت مادر مان مریض است و پزشکان امیدی به زنده ماندن وی ندارند،من از شما می خواهم که از درگاه خداوند سلامتی را به وی باز گرداند،باور کنید بعد از گذشت ۴۵ دقیقه با تماس تلفنی با همراهان در بیمارستان گفتند دکتر گفته حال وی رو به بهبودی است،و می توانید وی را به بخش منتقل نمایید،و اینگونه هم شد و حتی بیمار مورد نظر با پای خودش از اتاق بیرون آمد،شادی روح شهید بزگوار سعید امرایی صلوات
هر بار که تکرار میشوند ؛نگاهشان به همان زیبایی دور دستهایمان را می کاود؛و شاید هم ابتدا و انحنا و انتهای دلمان را… و ما مظطرب از تردیدی که خیالمان را فرو میریزد
آنان مردان یقین و مکاشفه اند و ما سرشار از وهم و پندار…
خدایا!ما از درک معانی و رمزهای دنیایت عاجزیم
پاهایمان را در مقابل نگاهشان نلرزان.
“روح آسمانیش پر فروغ”
شهید عزیز سعید امرائی یکی از ۲۲ شهید فوتبالیست شهرستان کوهدشت است که به تواضع و فروتنی و حسن خلق معروف بود و اینجانب در زمان تصدی هیئت فوتبال با کمک و همکاری سپاه و حوزه امام سجاد این سعادت را یافتم یادواره این عزیزان را برای اولین بار در شهرستان بر گزار نمایم روح همه شهدا قرین رحمت حق باد .
یادهمه شهدا گرامی باد خصوصا شهید سعید امرایی عزیزودوست داشتنی.
حاج مرتضی سلام
عکس شهید سعید امرایی و حاج حسین احمدپور و حاج بهزاد باقری باهم هستند در پایگاه شهید رجایی اهواز
شهید سعید با بلوز ابی در عکس هستند سپاسگزارم
روحش شاد و یادش همیشه جاوید باد
«هوالباقی»
خانواده معظم ومعزز شهیدوالامقام حاج محمدآزادبخت
درگذشت مرحوم حاج محمدمرادآزادبخت، از نمونه های پرافتخار صبر و ایثار و پدر بزرگوار سردار رشید اسلام شهید افتخارآفرین، حاج محمدآزادبخت و جانبار سرافراز مصطفی آزادبخت موجب تالم و تاثر فراوان گردید.
ضمن پاسداشت یاد و نام مرحوم و ارج نهادن به فداکاری های آن پدر ارجمند که با ایمان و اعتقاد راسخ خویش فرزندان شجاع، متین و وارسته ای را برای پاسداری از مرزهای اعتقادی و ملی کشور، تقدیم نمود؛ مصیبت وارده را تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علو درجات آن فقید سعید و اجر و پاداش الهی را برای بازماندگان مسئلت می نماییم.
شادی روح آن پدرآسمانی قرائت کن سوره واقعه
امید وارم با دیدن عکس شهدا عکس شهدا عمل نکنیم……روحتون شاد یادتون گرامی.
سپاس بیکران ازهمه دوستان همرزم دوران دفاع مقدس وهمه عزیزان که چند سطری قلم زدن برای شهید..