تاریخ : شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
6

فراخوان جمع آوری آثار و خاطرات دانشجوی شهید دکتر اسماعیل هادیان

  • کد خبر : 55061
  • 06 شهریور 1393 - 0:27

مقام معظم رهبری : زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست .         و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لکن لا تشعرون ۲۲ بهمن ۱۳۹۰ بود. گروهی که امروز خدام الشهدا نام گرفته اند، در آن روز جمعی کوچک بودند، از دوستانی که گرد […]

مقام معظم رهبری : زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست .

 

 Untitled

 

 

و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لکن لا تشعرون

۲۲ بهمن ۱۳۹۰ بود. گروهی که امروز خدام الشهدا نام گرفته اند، در آن روز جمعی کوچک بودند، از دوستانی که گرد هم آمده بودند تا حرکتی نو را شروع کنند. باید شهدای این شهر را دوباره یاد آور می شدند. قرار شد کار آرام آرام پیش رود. آغاز فعالیت این گروه با شهدای طلبه و دانشجو بود. از بین این چند شهید بزرگوار تحقیقات پیرامون روش و منش شهید اسماعیل هادیان را انتخاب کردم. شهیدی که اکثر اوقات در بدو ورودم به قطعه شهدا، مزار نورانیش مرا به سمت خود می کشید.

دفتر زندگیش را باز کردم. حکایت تولد اسماعیل را شنیدم. برای به دنیا آمدنش نذرها کرده بودند.

با او قدم در دوران ابتدایی و راهنماییش گذاشتم. از کودکیش و بزرگ منشی اش در همان روزها قصه ها شنیدم . از هوش سرشار و نبوغ ذاتی اش. جلودار بودنش در هیات قمر بنی هاشم، پذیرفته شدنش در رشته پزشکی، رفاقتش با شهید مجتبی آدینه وند، اعزامش به جبهه های غرب و جنوب. با او به خاک گرم خوزستان رفتم و پادگان شفیع خانی. همراهش شدم در ارتفاعات کردستان. و در نهایت به روزشهادت اورسیدم.

پس از حدود ۳۰ ماه، شهریور ماه ۱۳۹۳، روزهای آخرین ثبت خاطرات این شیهد بزرگوار است. می دانم که نقصهای زیادی در این مدت بوده است. برای بیان نکته های نگفته و مهجور مانده از همگی دوستان و رزمندگان دوران هشت ساله دفاع مقدس،اقوام و بستگان آن شهید عزیز تقاضا می کنم به هر نحوی که می توانند ما را در این روزهای پایانی یاری دهند. گاهی بیان یک خاطره باب تازه ای را خواهد گشود بر دنیایی جدید که از دید ما پنهان مانده است. زمانی یک تصویر ساده، افرادی را معرفی خواهد کرد که تاکنون نمی شناختیم و می توانند بیانگر بسیاری از زوایای زندگی شهید هادیان باشند.

ما چشم به راه بیان خاطرات و ارائه مستندات شما هستیم.

اجرکم عندالله

مهدیه احمدی

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=55061

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 11در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۱
  1. بسم رب الشهداء والصدیقین .
    در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۲۵ برای دومین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدم برای سوار شدن بر مینی بوس بی تابی میکردم به هر طریق سوار شدیم و از جاده پلدختر به طرف پادگان حمزه خرم آباد حرکت کردیم رضا عباسی راد (عبدولی) شهید اسماعیل هادیان ، سرهنگ پاسدار بهرام امرائی ، سیاوش مرزوقی ، حاج آقا حمید مروجی ، شادروان صادق طرهانی ، شهید بزرگوار داراب محمدی ( خوشناموند) جانباز طهماسب فیض الهی و……………. جمع کثیری از بچه های کوهدشت که نام همه این عزیزان را بخاطر دارم ، نزدیک ظهر همان روز به پادگان مذکور رسیدیم و متوجه شدیم کرم رضا منصوری فرمانده آنجاست در پادگان شرو ع به آمار گیری نمودند و بلافاصله مارا به اهواز اعزام کردند هوا خیلی گرم بود حدود ساعت ۱۰ شب به پادگان شهید رجائی رسیدیم پادگان مذکور یک دبیرستان دخترانه بود که در اختیار رزمندگان اسلام بود چون خیلی خسته بودیم همانجا کف حیاط به استراحت پرداخته و خوابیدیم باور کنید از آسفالت حیاط پادگان آتش میبارید به هر طریق باخستگی کامل شب را به صبح رسانده و بعد از نماز صبح مارا به یک روستای خرابه در اطراف بستان هدایت نمودند تا آموزش نظامی ببینیم چون خیلی از بچه بار اولی بودند و آموزشهای لازم را ندیده بودند آموزش تقریبا ده تا پانزده روز بطول انجامیدو سپس شروع به دسته بندی نهائی و معرفی فرماندهان نمودند که گروهان ما را به نام مبارک امام حسین ع مزین فرمودند و فرمانده ما شد فردی بنام توکلی ، معاون ایشان هم بهرام امرائی و فرمانده دسته یکم شهید عزیز اسماعیل هادیان و معاونت دسته یکم حمید مروجی که در همان روز فرمانده گردان که فردی کوتاه قد بود و شهرتش مدهونی بود اگر اشتباه نکنم نامش قاسم بود با ایراد سخن پرداخت و تمام بچه ها را توجیح کرد و ما با چند دستگاه کمپرسی مایلر عازم منطقه جنگل عنقر شدیم وقتی جای خود را با نیروهای پدافندی عوض کردیم شهید هادیان بچه های دسته یکم را در یک سنگر بزرگ جمع کرد و نکات لازم را به همه ما گوشزد نمود و چون انسانی متین ، بزرگ و متدین بود بچه ها همگی ایشان را قبول داشته و از ایشان اطاعت کامل مینمودند دو سه روزی گذشت و شهید در این اندیشه بود تا از وجود حاج آقا حمید مروجی نهایت استفاده راببریم و دقیقا یادم هست که نماز جماعت را در سنگرها شروع کردند و سنگر فرماندهی دسته چون سوله بود
    بچه ها اکثرا موقع نماز به طلبه جوان آن زمان حمید مروجی اقتدا میکردند و شهید اسماعیل هادیان از این امر بسیار خوشحال بودند که بچه ها باین صورت به خود سازی مشغول بودند چون خط آرامی بود خوشبختانه ۴۵ روز اول تلفاتی نداشتیم در چهل و پنج روز دوم سردار احمدی که از بچه های تهران بو د و قدی کوتاه و چشمانی آبی هم داشت به بازدید خط آمد و دستور داد نیروها آماده شدند تا به منطقه جفیر نقل مکان کنیم دو روز طول کشید وقتی به مقر تیپ پشت خط اول رسیدیم شهید اسماعیل هادیان را دیدم سراسیمه میگشت گفتم ( پرویز ) چیزی گم کرده ای ( آخه چون ما بچه محل بودیم اسم دیگر اورا که پرویز بود میدانستیم ) فرمود خیر دارم جهت قبله را پیدا میکنم آخه این شهید بزرگوارخیلی به نماز اول وقت اهمیت میداد . خاطرم هست در یکی از صبح ها که برای نماز بلند شده بود و پا روی پای تک تک بچه های سنگر خودمان میگذاشت و با لهجه شیرین خود میگفت تنبلا وریسیت نمازتون قضا نشه که رضا عبدولی و رضا عباسی راد بعد از شهید هادیان در حال وضو گرفتن بودند که زوزه خمپاره آمد هردو به داخل سنگر دویدند که ناگهان خمپاره دقیقا به تانکر آب خورد و بچه ها آبی برای وضو و خوردن نداشتند این شهید عزیز دبه ای را بر داشت با بر افروختگی از سنگر بیرون زد که من و محمد سورنی از بچه های رومشگان بدنبالش رفتیم گفتیم کجا فرمود گروهان بغلی آب دارد شما هم هر کدام یک دبه بیاورید تا آب تهیه کنیم معلونیست یک ساعت دیگر کی زنده و کی مرده شمار بخدا اگه الآ جمشید بازوند داد میزد بچه ها غدا آوردن اینطوری راه میرفتید ؟زود تر گام بر دارید تا نماز را اول وقت بخوانیم . که سه نفری آب آوردیم نماز صبح را هم به جماعت خواندیم و بدین سان اسماعیل با نماز اول وقت انسی جاودانه گرفت و در سایه نماز اول وقت اسماعیل وار به قربانگاه رفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود دست یافت روح این شهید سعید و همه شهدای ایران اسلامی و امام شهدا با روح سرور شهیدان حسین بن علی محشور و همنشین باد . انشاء اله (الهم شفاعـه الحسین یوم الورود )

  2. دورود بر روح آسمانی شهید والامقام دکتر اسماعیل هادیان

    با تشکر وخداقوت به خانم احمدی و همه عزیزانی که در این راه کمر همت بسته اند و صادقانه تلاش میکنند

  3. با عرض سلام وادب
    آقای جوزی پور!
    خاطره ای که نقل فرمودید، بسیار زیبا بود..از صبر و حوصله و دقت شما در نگارش این خاطره بی نهایت متشکرم.
    امیدوارم که بتوانیم خاطرات بیشتری از شما ثبت کنیم.

    • علیکم : قطره ای است در دریای بیکران کارهای رزمندگان بخصوص شهدای عزیز چون ایمیل شما را نداشتم بصورت کامنت گذا شتم برای استفاده امید است مورد قبول رضای خدای شهدا قرار گیرد

  4. بسیج شجره طیبه ای است که ریشه آن در ملکوت وشاخه های آن درمیدان نبرد و ثمره آن شهید است پس شهید از ملکوت و ملکوتیان است که دل او سنخیتی با خاکیان ندارد گر چه جسم او خاکی است.
    (ای سفیران عالم ملکوت دستی برارید واین مرغان عاشق گرفتار را از این تعلقات وارهید)
    یاد و خاطره شهید والامقام دکتر هادیان و همرزم شهیدش مجتبی آدینه وند را گرامی میداریم

    اسماعیل امرایی

  5. وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ………..باتشکر از آقای جوزی پور استفاده کردیم از خاطره بسیار زیبای شما ……….

  6. یادوخاطره همه شهداء خصوصا شهید عزیزوبزرگوار دکتراسماعیل هادیان تاابد گرامی باد.

  7. با تشکر از خاطرات شما

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.