تاریخ : چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
8

مردی از تبار آسمانیان

  • کد خبر : 55910
  • 25 شهریور 1393 - 15:11

زنده یاد حاج حمید قبادی/سرویس منتظران:     بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم   مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا احزاب/ ۲۳   از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند […]

IMG-20140916-WA0001

زنده یاد حاج حمید قبادی/سرویس منتظران:

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

 

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

 

به یاد دومین سال عروج حاج حمید مردی از تبار آسمان

 

خبری رسیده بود

خبر حاکی از آن بود برای دایی حمید اتفاقی افتاده بود ، هیچ کس نمی دانست ماجرا چیست، یکی می گفت: شهید شده، یکی میگفت: اسیر شده و  دیگری می گفت زخمی شده . فضایی بس سنگین برای خانواده پیش آمده بود ، مادربزرگ که دل نگران  فرزند دلبدنش شده ، لحظه ای در میان  اطاق ، لحظه ای در حیاط خاکی خانه و آنی بعد در کوچه بود. صدای خس خس  سنگ ریزه های کف حیاط در زیر پای مادر بزرگ  پشت سرهم و با سرعت زیاد به گوش می رسید  و نشان از عمق دلواپسی های مادری بود که بی هدف و  سراسیمه از یک گوشه حیاط خاکی خانه به گوشه دیگر میرفت و نمیدانست آیا فرزندش را بار دیگر خواهد دید یانه ؟ گاهی برای لحظاتی صدایی از سایش شنها نبود ، گویی در آن لحظات مادربزرگ در ژرفای افکارش با تمام احساس مادرانه  با خدای خود  خلوت کرده بود ولی نمیدانست چه چیزی را طلب کند ، گاهی میگفت خدایا فرزندم زنده باشد ،گاهی میگفت الهی فرزندم سلامت باشد و بار دیگر آهی می کشید و میگفت الهی راضیم به رضات.

چند ساعتی به همین منوال گذشت تا اینکه خبر رسید اولین مدال ونشان تسلیم محض در برابر خداوند بر گردن دایی آویخته شده بود ، مدالی نه از جنس زر و سیم بلکه از جنس تیر و ترکش که عیارش را فقط خداوند میدانست و در روز محشر نمایان خواهد کرد. آری در یکی از عملیاتهای جنگی که در نهایت منجر به آزاد سازی خرمشهر شد او هدف تیر و ترکش قرار گرفته بود ،همگان ناراحت و نالان از این قضایا بودند، غافل از اینکه خداوند یکی دیگر از بندگان پاکش را انتخاب کرده بود تا او را به سوی آسمانی شدن هدایت کند و به پرواز در آورد ، پروازی که لازمه اش بالهایی بود که رشد نمی کردند مگر اینکه با پاکترین خون آبیاری شوند.

همچنان دقایق به سختی میگذشت  و ابهامی سرسام آور از وضعیت دایی همه را کلافه کرده بود، خواهری گریه میکرد ،خواهر دیگر نماز می خواند و دعا می کرد، برادری به مقر نیروهای سپاه در شهرستان رفته بود تا شاید اطلاعاتی هر چند مختصر از وضعیت دایی پیدا کند و برادر دیگر به همراه پدر سر گردان به دنبال دوستان دایی میگشتند تا شاید از او خبری به دست آورند.

اوضاع همین گونه بود تا اینکه خبر رسید دایی حمید در مناطق جنگی خرمشهر از ناحیه پا مورد اصابت تیر یا ترکشی قرار گرفته و او را به بیمارستان اعزام کرده اند. حال و هوای خانواده کمی بهتر شده بود حد اقل مشخص شده بود او زخمی شده و هنوز زنده است . او به بیمارستان اعزام شده بود تا اولین مدال مردانگی وایثارش مصادف شود با کوتاهتر شدن یک پایش از پای دیگر به طول ۵ سانت.

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=55910

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 50در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۵۰
  1. روحش شاد و یادش گرامی

  2. خاطره
    امروز غروب جمعه دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ است و بنده در معیت عزیزان مرحوم حاج حمید قبادی، شهید تاج الدین دلوجی، شهید یحیی دارابی، مرحوم ابوالحسن باقری، شهید شمس الله مرادی، حاج مراد روشنی، حاج ولی الله احمدپور، حاج هادی قبادی و . . . . هستم.
    دیشب رزمندگان دلاور اسلام قسمت زیادی از راضی غرب رود کارون را از دست نیروهای عراقی خارج کرده اند و ما به دفاع و حفظ و حراست از زمین های آزاد شده، در پشت خاکریزهای جاده خرمشهر اهواز مستقر هستیم. دشمن پاتک زده است و می خواهد آنچه را دیشب از دست داده است، پس بگیرد.
    بنده و حاج مراد روشنی آرپی جی داریم و حاج حمید قبادی تک تیرانداز است. هر سه بالای خاکریز به سوی دشمن که پاتک سنگین زده است، شلیک می کنیم. نیروهای عراقی بد جوری مواضع ما را هدف قرار داده است. با انواع سلاح ها به موضع ما شلیک می کند. گلوله های توپ، و انواع خمپاره و تیر مستقیم تانک امان نمی دهد. دقیقا ساعت ۷ یا ۸ غروب است، صدای یک انفجار مهیب انفجار خمپاره زمانی بالای سرمان موضع ما را به هم ریخت.
    صدا بسیار وحشتناک بود. با شنیدن صدای انفجار، صدای حاج مراد روشنی را شنیدم که با فریاد بلند از بالای خاکریز به پایین سقوط کرد. و یک پایش بصورت کامل قطع گردید. فقط یک بند پوست مانده بود. با چفیه خودم و چفیه خودش پایش را از بالای زانو بستم و او را بالای یکی از ماشین های بزرگ ارتشی که مهمات برای خط مقدم آورده بود و به آن ماشین ها گاز ارتشی می گفتند، سوار کردیم. اما دیدم ترکش های همان خمپاره نصف سر شهید تاج الدین دلوجی را برده است و به کمر شهید یحیی دارابی اصابت کرده است.
    شهید تاج الدین دلوجی چندبار دهانش را باز کرد و بست و به شهادت رسید، اما شهید یحیی دارابی را به پشت خط اعزام کردیم و بین راه به شهادت رسید و هر دو به لقاء الله پیوستند.آن شب را در معیت مرحوم حمید قبادی بسر بردیم. روز بعد روز از نو و روزی از نو . . . . . .

    • امروز بیش از ۳۲ سال از آن روز می گذرد و این حقیر نام بسیاری از آنها را فراموش کرده ام. دوبار به ذهن خود فشار می آورم و نام عزیزان دیگری را به یاد می آورم. شهید نیاز قبادی، شهید حسنمراد زمانی، شهید سیدعباس ابراهیمی، حاج میرزا موحد(پاپی زاده) حضرت حجت الاسلام اخویان، شهید اسماعیل هادیان، عباس خزایی، کربلایی نجف حیدری، حاج کیانوش بهرامی، شهید ولی نیا، شهید نبی الله ابراهیمی، ساعت ۱۰ صبح روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۶۱ بشهادت رسید. از دیگر عزیزانی که بعلت فراموشی نام انها ذکر نشده است معذرت می خواهم.

      • یکی دیگر از رزمندگان عزیزی که در آن روز در جمع رزمندگان بودند، داریوش گراوند که با سن کمی که داشت حضور فعالی داشت.

        • سلام آقای میرزا پور.بنده باافتخارمیگویم علاوه براینکه جنابعالی استادم بودید درآن عملیات فرمانده بنده نیز بودیدیادش بخیر…..

  3. روحش شاد

  4. روحش شاد و یادش گرامی

  5. حاج حمید الگویی فرهیخته وخاص بود چه ازنظراخلاق وچه ازنظر رفتار ،درسالیان جنگ هشت ساله آوازه و شهرتش از اوج قله های کردستان تا دشت های پرازخاکریز جنوب درمیان همه زبانزدبود. لیاقت و شجاعت این بزرگمرد درقالب متن ومقاله نمیگنجد و هم مرز با آتش ایشان گویای این حقیقت است. حاج حمید زبانی گویا ومفسری صادق برای بازگوکردن خاطرات چنگ بوداما دست عجل بیشتراز این فرصت نداد تا درکمال بهت وحیرت همگان ،خبر ناگوار آن حادثه دلخراش بسان برق وباد درشهر بپیچدتا تن پوش عزا بر قامت دیارش اشک ها را جاری و دل ها را غمگین کند. حاج حمید انسانی وارسته و بی هیاهوبود که همواره خودرا سانسور میکرد وهیچگاه سکوت پرازفریادش را نشکست!واژه ی “من” دردنیای حمید بیگانه بود واز منیت فرسنگ ها فاصله داشت. اطلاعات وطراحی بسیاری از عملیات ها برگرفته از هوش وتدبیر ایشان بود ودرشب های حمله ، حاج حمید بیش ازحدانتظار جلو بود تا اندیشه وتفکرش مددی برای یارانش باشد. کمترحرف میزد اما درمقابل ازعلم وذکاوتش بیشترین بهره واستفاده را میبرد. درتوان من نیست که درمورد سردارهشت سال دفاع مقدس مطلب بنویسم چرا که هرقدم حاج حمید تقدسی خاص داشت وقلم من ناچیزتر از آن است که اورا توصیف کند. به نوبه خود این مصیبت سنگین را به پدرومادر مهربانش وبرادرم حاج یونس عزیز تسلیت گفته و ازخداوندتبارک وتعالی برای خانواده حاج حمید صبر وبردباری خواهانم . روحش شاد ویادش جاودان.

  6. خوشا آنانکه با عزت ز گیتی
    بساط خویش برچیدند و رفتند
    خوشا آنانکه در این عرصه خاک
    چو خورشیدی درخشیدند و رفتن…

    روحش شاد

  7. کجایند مردان بی ادعا
    روح سردار خستگی ناپذیر جبهه های جنوب و غرب کشور حمید قبادی و دیگر همرزمان شهیدش سردار حمید رضا ابراهیمی ، سردار علیمردان آزادبخت و ……………….. و همه شهداء با سرور و سالار شهیدان و علمدار کربلا محشور و همنشین باد .

  8. روحش شاد ویادش گرامى.

  9. آن روزی که دچار سانحه شده بود او را به رادیولوژی آوردند برای انجام پرتونگاری
    نمی دانستم این فرد از فرماندهان جنگ است اما آرامش خاص وی با آنکه می دانستم چه دردی می کشد برایم جالب بود سعی می کرد درد شدید را پنهان نماید . وقتی اعلامیه ی درگذشتش را روی دیوار دیدم تازه فهمیدم ایشان از رزمندگان دفاع مقدس بوده است .
    خدایش بیامرزاد

  10. از این طریق به خانواده محترم قبادی بخصوص حاج یونس عزیزمجدداعرض تسلیت دارم،امیدوارم یا د و خاطر این رزمنده شجاع، که تمام دور ان پر بار زندگی اش راصادقانه در دفاع از ارزشهای الهی گذراند،همیشه زنده و ماندگار باشد.

  11. روحش قرین رحمت الهی

  12. با سلام

    روحش شاد ویادش گرامی باد

  13. خداوند حاج حمید را قرین رحمت قرار دهد و به حاج میرزای عزیز عزت دهد که خود نشان افتخار جبهه و جنگ را بر بدن خود دارد

  14. همیشه افسوس می خورم که ای کاش فقط یکبار در زمان حیات زیارتشان می کردم اما متاسفانه میسر نشد،ولی تاکنون بالای پنج بار کتاب معروف این مرد آسمانی را خوانده ام .بی شک کتاب هم مرز با آتش فقط یک کتاب خاطره نیست بلکه یک کتاب آموزش است برای کسانی که می خواهند بیشتر در مورد اطلاعات وعملیات بدانند،کسانیکه این کتاب را مطالعه کرده اند گفته این حقیر را تصدیق می کنند.
    خداوند روح این سردار بی ادعا را با شهدای کربلا محشور گرداند .انشاالله .

  15. روحش شاد و یادش گرامی باد.

  16. خداوند روحش را با دوستان شهیدش محشور کند

  17. داغی که هرگز فراموش نمی شود…

  18. حاج حمیدهم رزم بسیاری از بزرگمردان شهرمان وفرمانده کثیری از شهدا .شجاعت مثال زدنی ونجابت این فرمانده دلیر برکسی پوشیده نبود.سال ۶۰آموزش دوره یک بسیج :به پایان دوره نرسیده بود که جذب سپاه شد.سال ۶۲ معاون اطلاعات وعملیات تیپ حنین وسپس تیپ ۷۲ محرم وپس از آن لشگر ۵۷ابوالفضل :ع: وتا پایان جنگ درهمه نبردها حضور بی امان داشت .خستگی این همه تلاش وجانفشانی هارا از تن برون نکرده بود که دست تقدر الهی اینگونه رقم خورد وحمید عزیز ونجیب ما به دیار باقی شتافت .حمید آرزوی شهادت داشت واینگونه نشد از خداوند میخواهیم که حمید عزیزما همراه باهمرزمان شهیدش باشهدای کربلا محشور گردند انشاالله عرض ادب واحترام دارم خدمت خانواده محترم ایشان مخصوصا پدربزرگوارشان باالاخص برادر عزیزم فرمانده دلاور حاج یونس قبادی.

  19. شادی روح سردار رشید سپاه اسلام زنده یاد مر حوم حاج حمید قبادی رحم لله تعالی منیقرعل فاتحمته صلوات .

  20. روحت شاد و یادت گرامی عمو

  21. روزجمعه ساعت حدودا ۱۰صبح مورخه ۱۰/۲/۶۱ هنوز آن لحظات سخت که حاج حمیدباتیربار گرینوف عراقیهای متجاوز رامثل موروملخ درو میکرد جلو چشمامه. ازایشان سوال کردم مگر میشود باتیربار تانک شکار کرد لبخندی زد وگفت وسط تانکهارو ببین دریک لحظه دیدم عراقیها درلابلای خودروهای زرهی بوسیله حمید وباتیرهای آتشین وی به درک واصل میشن خداوند انشاءالله این سردار ارزشمندوبی ادعا راباامام حسین ع محشورگرداند.

  22. شادی روح شهدای اسلام بالاخص سرتیپ دوم حاج حمید قبادی صلوات.

  23. این روزها لبریز از اشکم
    این روزها یک جرعه دردم
    گاهی بدنبال خودم هستم
    گاهی بدنبال تو می گردم
    گاهی بدنبال تو تا خورشید
    گاهی بدنبال تو تا دریا
    گاهی تمام شهر را یکسر
    گاهی تمام روز را یکجا
    بدنبال تو می گردم
    « شعر از محمد صادق رحمانی »

  24. ((((((((( دعائی که فوری مستجاب شد)))))))))
    باسلام ودرودبیکران الهی به ارواح طیبه شهداء وروح پاک زنده یادحاح حمیدقبادی وتشکرازحاج بهزادباقری وسایت محترم میرملاس وگرامیداشت سالروزرحلت جانگداز رزمنده دلاوروشیرشجاع جبهه های غرب وجنوب وهمچنین گرامیداشت ۳۱شهریورسالروزهفته دفاع مقدس…جهت عملیات سرتک دربندیخان درساعات آخرشب اگراشتباه نکنم مورخ۲۹یا ۳۰/۱۱/۱۳۶۴ ازمحل استقرارنیروهای گردان محبین کوهدشت وگردان ابوذرالیگودرزدرمنطقه شیخ صله؛نیروهای دوگردان راباتجهیزات انفرادی وباپوشش بادگیرسفیدوکرمی رنگ جهت انجام عملیات ایذائی سرتک نفوذی دربندیخان سواربرکمپرسی کردندآنشب هوا خیلی سردوبرفی بودبعدازطی مسافتی نیروهاراازکمپرسی پیاده نمودندوبه صورت ستونی بسمت محل ازپیش تعین شده حرکت کردیم بعدازچندساعت پیاده روی درساعات نیمه شب به محل مورنظرانجام عملیات رسیدیم فرمانده گردان همیشه پیروزمحبین شهیدوالامقام علیمردان آزادبخت بودوشهیدعزیزووالامقام محمودرضائی فرمانده گروهان حرابن ریاحین بود.درآن عملیات گروهان حرابن ریاحین بعنوان پشتیبانی گروهانهای ۱و۲گردان محبین بود.شهیدمحموددرجلوی نیروهای گروهان ایستاده بودمن درسمت راست کنارشهیدمحمودایستاده بودم جندساعتی بوددرآن هوای بسیارسردوبرفی وطاقت فرسابصورت ایستاده درحالت سکوت منتظر فرمان عملیات بودیم.درآن عملیات من۱۷ ساله بودم وبعلت درحال ایستادن وسردی هوا وبی حس شدن پاهایم بی قرارشدم وگریه ام گرفت اشکم دراومد.واقعا”ازبی طاقتی شدت سرما خداشاهداست این دعارادرآن کله صبح سحردردرگاه خدابه زبان آوردم وآن دعااین بود”خدایا یه خمپاره ۶۰مستقیم به کله من بزن تاازدست این سرمانجات پیداکنم”.وخداوندسبحان آن دعا رافوری مستجاب کردامایه جوردیگه.چون من نوجوان بودم وطاقت نداشتم ازسرنادانی اینطوردعائی کردم.وامااستجابت دعا:همانطورکه ایستاده منتظرعملیات بودیم ازمقابل صدای خش خش بادگیریک نفرآمدشهیدمحمودمتوجه شد؛صدازدایست کی هستی جواب دادخودیه محمود؛شهیدمحمودگفت حمیدتوئی؟جلوکه آمدباشهیدمحمودسلام واحوالپرسی کردوگفت یه نفرتک تیراندازمیخوام شهیدمحمودبلافاصله بادست راست به پشت من زدوگفت اینم یه تک تیرانداز من که یک قد برداشتم که باایشان برم شهیدمحمودپرسیدکی هستی گفتم فلانی گفت هرچه آقای قبادی میگه گوش بده واطاعت کن گفتم چشم.پشت سرزنده یادحمیدقبادی حرکت کردم چندمترکه رفتیم ایستادوروبه من گردوگفت فقط ازکناروپشت سرمواظب باش به من نگفت کجامیخوادبره؛ همه جارابرف پوشانیده بودچنددقیقه که ازراههای که قبلا رفت وآمدشده بودحرکت کردیم بدنم گرم گرم شدخداشاهده یاددعایم افتادم فهمیدم که خدادعایم رامستجاب کرده وبیادبچه های رزمنده گردان که خیلی سردشون بودودرحال ایستاده بودند دعاکردم “خدایاکمکشون کن”زنده یادحمیدقبادی همچنان درحال حرکت بودبه نیروهای آرپی چی زن وتیربارچی که قبلادرکمین برای انهدام دشمن گذاشته بودبرای بارآخرسرکشی کردبهشون دستورمیدادکه باشروع عملیات چکاربکنندوهدف شون رادرلحظات اول منهدم کنند.وبه راهش ادامه دادازدامنه کوه مایل به بالا داشت به حرکتش ادامه میداد.منطقه خیلی سوت وکوروبی سروصدابودهمچنان پشت سرش حرکت میکردم که خیلی ترس منوفراگرفته بود خداشاهده قلبم بشدت داشت میزدشایدباورنکنید ضربان قلبم آنقدرتندمیزداحساس میکردم صدای ضربان قلبم رامیشنوم .حقیقتا”خیلی ترسیده بودم تااون موقع ازجمع نیروهاجدانشده بودم وچندلحظه ایستادم زنده یادحمیدقبادی برگشت وبهم گفت چی شده چراایستادی ؟سکوت مطلق بودقلبم بشدت داشت میزدگفتم من میترسم میخوام برگردم پیش نیروهامیخوام توعملیات باشم گفتم ببین صدای قلبم رانمیشنوی؟ دستش راروی قلبم گذاشتم دلداریم دادگفت ازچی میترسی من که باهاتم اگه تواسلحه داری من که هیچی دردست ندارم مثلا” توراآوردم که مواظب من باشی نگران نباش الان میریم پیش نیروها.گفتم شماکه همینطورداری میری سمت جلومیخوادعملیات بشه چه جوری اینهمه راه که اومدیم برمیگردیم ومیریم پیش نیروها؟.گفت طوری تنظیم کردم که همزمان بارسیدن مانیروهای گروهان شما باهم میرسیم به اون نقطه.بهم اطمینان دادگفت نگران نباش نزدیکیم چیزی نمونده که به گروهانتون برسیم؛ راهمان راادامه دادیم سروصدای رادیو می آمد؛گفتم کیه اینموقع رادیوروشن کرده گفت رادیونیست بی سیمه ؛صدای فرمانده تیپه داره رمزعملیات رامیده نزدیکتر که شدیم صدازدمحمودبیااینم نیروت تحویلش بگیر.لاحول والله قوه الا بالله العلی العظیم ورمزعملیات یازهرا(س)بود.شروع کنید.ازبیسیم فرمانده گردان شنیدم گروهان ماپشتیبانی بوددرپشت سرفرماندهان بودیم درگیری بادشمن شروع شدسحرروزاحتمالا”۳۰بهمن ماه سال۶۴بودعراقیهادرخواب غفلت بودندباورنکرده بودن درآن هوای بسیارسردوبرفی عملیاتی ازسوی ایران انجام بشه صدای غرش الله واکبروندای شهیدنورمراد مقدسی همراه باصدای آتش رزمندگان بر۴پایگاه مهم دشمن که سدراه تحرک رزمندگان اسلام بوددرعملیات طنین اندازوروحیه مضاعفی بودکه به رزمندگان میداد.یه تیربارچی دشمن مقابل نیروهای گردان محبین راسدکرده بودکه توسط یکی ازفرماندهان که بعدازعملیات گفتند شهیدوالامقام حشمت قلی ازالیگودرزبوده منهدم شدوپایگاههای دشمن پس ازانهدام کامل وپاکسازی سنگرهای دشمن؛نیروها بعدازانجام عملیات ایذائی برگشتندودرآن عملیات دوگردان محبین وابوذرهرکدام یک شهیدتقدیم اسلام کردندیادشهیدآن عملیات شهیدوالامقام کبگعلی عزیزپورراگرامی میدارم.وهمچنین یادشهیدان عزیزووالامقام شرکت کننده درآن عملیات حمیدقبادی؛علیمردان آزادبخت؛محمودرضائی؛نورمرادمقدسی؛مروت طرهانی؛علی محمدکوشکی؛حشمت قلی؛سیدقیصورحسینی؛چراغعلی علیپور؛شاکرم رحمتی؛نورخداخسروی؛سیدعلی امینی؛احمدپوروتاج پور(ازافرینه)توکل حسنوندوتوکل مصطفی زارده ؛حاج محمدآزادبخت ویادهمه شهداراگرامی میدارم وبهترین سلامهاوصلوات رابه ارواح پاکشان میفرستم.(الهم صل علی محمدوآل محمد) ویادوخاطره تمامی همرزمان عزیزم برادران رزمنده بسیجی وسپاهی اصغررضائی؛حسن رضائی؛حمیدآزادی؛میران پاپی فتح الله؛ مرزالله میرزائی عباس آقائی وآقائی دبیر؛حمیدکشکولی محمدخوشناموند ولیپورفرمانده دسته وشکربیگ شکربیگی فرمانده دسته اسدعلی بخشی؛غلامعلی شرفی؛ فضل الله محمودی؛کریم امرائی؛امیرقبادی؛عظیم زارعی؛یارمرادشیراوند؛سعدالله دستبغی؛نوری پور؛قاضی سیفی طوس نظری وبارانی حیدروندازگری بلمک پلدختروسایرهمرزمان عزیزم راگرامی میدارم وپیشاپیش هفته دفاع مقدس راتبریک میگویم.

  25. با سلام خدمت دوستان متنی از جناب دکتر کوروش محمدی دروصف زنده حاج حمید قبادی دریافت کردم حیفم آمد دیگر دوستان این متن بسیار ادبی وزیبا را نبینند،
    ********************************************
    شهید حمید قبادی پرورش یافته مدرسه عشق بود .
    نگاهش پا به پای خورشید تا انتهای آسمان را می خرامید.
    آری … حمید مرد خدا بود واهل پرواز،معراجش عرش خدا بود و بر بلندای دارها …
    حمید سایه ای از فریاد آزادگی بود و مملو از عشق پرواز … واینک در ملکوت اعلی رحمن ، در آن سوی زندگی زمینی و در اوج پرواز جاودانه است …
    روحش شاد و یادش گرامی باد

  26. ***شادی روح شهدای گردان محبین صلوات***

  27. روحش شاد باد- حمید قبادی یکی از اسطورهای حماسی لرستان بوده ونامش برای همیشه ماندگار است

  28. قطره های اشک بی قرار نوازشگر گونه هایم است، چه کنم که اشک قشنگترین بهانه است برای گفتن از بی تو بودن، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت …

  29. روحش شاد

  30. با سلام خدمت همه هم استانیهای عزیزم در شهرستان کوهدشت و مدیریت محترم وبسایت میرملاس
    تاریخ وطن عزیزمان مزین است به نام و رشادت دلاورمردانی که عاشقانه و آگاهانه جان عزیز خود را فدای عزت و اقتدار میهن خود نمودند و چهره های ماندگار صحنه های عزت ، غیرت و شرف تاریخ شدند.
    درود و سلام ویژه خداوند بر روح پاک و مطهر شهیدان وطن که حسین وار در برابر متجاوزین به خاک و ناموس وطن مردانه ایستادند و شمع محفل بشریت شدند.
    درود و سلام ویژه خداوند بر روح پاک شهید حمید قبادی و همه همرزمان شهیدش.

  31. چندین سال افتخار همسایگی حاج حمید قبادی رو در شهرک های وزارت دفاع تهران داشتیم . هرچی از بزرگی حاج حمید بگیم کم گفتیم روحش شاد و یادش گرامی باد

  32. یادوخاطره زنده یاد مرحوم حمید قبادی به خیر.
    آن رحیل کوی دوست درمیدان های نبرد همواره مظهر استقامت وصبوری بودند به گونه ای که همواره دوست داشتیم درکنارش باشیم .
    با بودن در کنار او آرامش خیال داشتیم وقتی سخنی می گفت همه سراپا گوش می شدیم
    چقدر وجودش پر برکت بود چقدر برای رزمندگان وجودش توآم با آرامش بود
    از هیچ چیز حتی مرگ هم نمی ترسید گویی می دانست که باید غریبانه بعد از دیدن شهادت بسیاری از عزیزان هم رزمش به سوی معبود خود سفر کند
    بسیار مهربان بود و با نظم وهر شبی که کنارش بودیم ذکردعا وحق حق گریه نیمه شبها راز بیداریش را آشکارمی کرد .
    کاش می ماند افسوس که رفت .
    یادش گرامی وخدا رحمتش کند با آنکه یقین دارم اهل رحمت الهی بود.

  33. … مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده آن بود که نامش به نکو نبرند. روحش شاد ویادش گرامی باد.

  34. بدی کردیم، خوبی یادمان رفت / ز دلها لای روبی یادمان رفت

    به ویلای شمالی خو گرفتیم / شهیدان جنوبی یادمان رفت . . .

    شادی روح شهدا بالاخص زنده یاد سردار رشید اسلام حاج حمید قبادی صلوات

  35. و به درستی که تو از جنس باران بودی و ترجمان انک حمید مجید و گوشه گوشه ی این مرز و بوم شرف و عزت یادآور گامهای استوار، دل دریایی، نستوهی و خستگی ناپذیری تو بود. شنیده ام شهادت را از خود رمانده ای.نه با شهید بودن و مشق شهادت را بارها بر همگان ارزانی داشتن نمی تواند و نباید از تو دریغ می شد.به گمانم مظلومیت، مردانگی، شجاعت، فروتنی، دلسوزی بی منت و همیشگی و تنی شمع آجین شده با ترکشهای دشمن انسانیت و ایمان نمی تواند و نباید شما را از شمار هم سنگران و هم قطارانتان که باده نوش شراب طهور شهادت بودند، دور نماید. مگر نه اینکه هرکس دل و دیده در گرو سنگ و صنمی داشته باشد با همو محشور و همنشین خواهدشد پس چه باک که از خدای شهیدان امید و توقع داریم شما را نیز با سردارانی چون شهید فیروز سرتیپ نیا، شهید حجت سرتیپ نیا، شهید حمیدرضا ابراهیمی، شهید حاتم آزادبخت، شهید محمود رضایی، شهید یوسف زاده، شهید علی محمد کوشکی، شهید علی مردان آزادبخت، شهید محمد آزادبخت و دهها سرو سربلندی که برترین گوهر وجود خویش را به آستان جانان پیشکش داشتند همنشین و هم پاداش فرماید. و چه زیبا با قلم پاک و اثرگذارتان هم مرز با آتش، مظلومیت ، شجاعت ، ناب بودن و مدافع ایران عزیز اسلامی بودن را برای آیندگان و تاریخ این سرزمین به رشته ی تحریر درآورده اید. بی تردید این نیز حسنه ای است که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت و آن را فروگذاشت. از درگاه جانان علو درجات و آمرزش بی کران الهی و محشور شدن با سرور و سالار شهیدان برای آن عزیز سفر کرده و صبر جمیل و پاداش شایسته برای بازماندگانشان به ویژه برادر شایسته و سردار سرافراز جبهه های شرف و عزت حاج یونس قبادی درخواست می نماید.

  36. روحش شاد و یادش گرامی

  37. حمید عزیز همیشه تو را شهید خطاب می کنم چون که تو را خوب می شناسم . روحت شاد

  38. روحش شاد ویادشان گرامی انشاا. ..که بتونیم راه این بزرگان را ادامه دهیم ..

  39. روحش شاد یادش گرامی باد.سردار بی ریا…….

  40. ز آشنایی هم آشنا تر بود
    وز رهایی هم او رها تر بود

    با نگاه کبوتران می دید
    با دهان شکوفه می خندید

    با شب و اشک ارتباطی داشت
    وسعتی بود،انبساطی داشت

    عاقبت از زمین رخوت جست
    چون پرستو به آسمان پیوست

    یاد و خاطرت همیشه جاودان ای حمید عزیز.. ای مرد اسمانی.. ای شهید..

  41. باتشکر از اقای میرزاپور عزیز درمورد خاطرقشنگشون وشادی روح سرداربزرگ اسلام حاج حمید قبادی صلوات روحش شادیادش گرامی

  42. با تشکر از اقای میرزاپور عزیز خاطرتون قشنگ بود شادی روح سرداربزرگ اسلام فرمانده دلاورحاج حمیدقبادی صلوات روحش شاد یادش گرامی

  43. روحش شاد

  44. روحش شاد و یادش گرامی……

  45. خداوکیلی گریه ام گرفت ، روحشان شاد .

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.