تاریخ : چهارشنبه, ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
7

تصاویر “کودکان سیاه و سفید سرزمین مادری”

  • کد خبر : 57808
  • 17 مهر 1393 - 16:35

به مناسبت روز جهانی کودک / عکاس : امین آزادبخت

1

 

 

2

 

 

3

 

 

 

4

 

 

5

 

 

6

 

 

 

7 (1)

 

 

 

7

 

 

8

 

 

 

9

 

 

 

10

 

 

7 (3)

 

 

 

12

 

 

 

11

 

 

13

 

 

 

7 (4)

 

 

 

14

 

 

 

15

 

 

 

16

 

 

 

17

 

 

 

7 (6)

 

 

 

18

 

 

 

19

 

 

 

20

 

 

 

21

 

 

 

7 (5)

 

 

 

22

 

 

 

23

 

 

24

 

 

25

 

 

26

 

 

27

 

 

28

 

 

29

 

 

30

 

 

31

 

 

32

 

 

33

 

 

عکاس : امین آزادبخت / میرملاس نیوز 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=57808

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 13در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱۳
  1. بسار زیبا بود…خسته نباشید
    من از همه بیشتر اونی رو دوست داشتم که گنجشک دستش بود….
    عاااااااااااااالی

  2. عکس های جالبی بودند منو برد …
    مخصوصا عکس دو و سوم از اخر( که عکس ساعت رو مچش کشیده)

  3. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
    بسیار زیبا

  4. فوق العاده بود. ممنون.
    عکس سوم خیلی جالب بود….

  5. فوق العاده زیبا و تاثیرگذارن/
    عکس ۲تا مونده به آخر خودش یه شعره/
    چشم من بیا منو یاری بکن،گونه هام خشکیده شد کاری بکن.

  6. با سلام تصاویر زیبا و گویا است خصوصا که درد و رنج کودکان سرزمینمان را به تصویر کشیده ای ممنون

  7. سلام مث همیشه سوژه ها زیبا و با مصما ، اما پر از درد و بیانگر عمق محرومیت
    خدا قوت امین جان
    ژورنالیست سرزمین مادری
    خداقوت
    ارادتمند فیروز اسماعیلی

  8. پسر گرسنه اش میشود، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال باز میکند
    عرق شرم… بر پیشانی پدر می نشیند
    پسرک این را میداند
    … کمی آب در لیوان می ریزد
    صدایش را بلند میکند ، ” چقدر تشنه بودم”
    پدر این را میداند پسر کوچولواش چقدر بزرگ شده است.
    سلامتی باباهای بی پول

  9. عالی بودن لذت بردم
    همیشه و همه خا موفق باشید

  10. وای … هر کدام یه قصه بود ممنون از راوی !

  11. واقعا دستت درد نکنه امین جان.یاد دوران کودکی خودم افتادم یادش بخیر

  12. امین جان دست مریزاد .

  13. راستی یادم آمد وقتی گرسنه می شدم یک سر تا مشگلون میدویدم جل روی مشکها را کنار می زدم پوست پر از شیراز را باز می کردم نانی که از کلین آرده بودم را پهن می کردم و با ترس و لرز مشت های پر از طوف ( شیراز ) را بر روی آن پهن می کردم که مادر مچم را می گرفت وای …

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.