تاریخ : سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳
7

برای مادران جان باختگان حادثه ی سعادت آباد

  • کد خبر : 5906
  • 07 تیر 1391 - 13:20

          شهناز خسروی / میرملاس نیوز : بیلا بتکو زویخه چاوانم… برای مادران جان باختگان حادثه ی سعادت آباد خبر کوتاه بود و به سرعت ۶۰۰ کیلومتر را پیمود تا کوهدشت را در جنوب لرستان بلرزاند. خبر جان باختن ۱۷ جوان ونوجوان کوهدشتی که در پی یافتن کار و تحصیل خانه […]

 

 

 

 

 

شهناز خسروی / میرملاس نیوز :

بیلا بتکو زویخه چاوانم…
برای مادران جان باختگان حادثه ی سعادت آباد

خبر کوتاه بود و به سرعت ۶۰۰ کیلومتر را پیمود تا کوهدشت را در جنوب لرستان بلرزاند. خبر جان باختن ۱۷ جوان ونوجوان کوهدشتی که در پی یافتن کار و تحصیل خانه و کاشانه را ترک گفته و به کلان شهری پناه برده بودند که ۶۰۰ کیلومتر با آن ها فاصله دارد و در محلی سکنی گزیده بودند که همه می دانستند دیر یا زود بر سر ساکنینش آوار خواهد شد و تنها ساکنان بی سعادت آن بود که از این موضوع بی خبر بودند ! نه این که بی خبر باشند …که خود را به بی خبری زده بودند تا این مکان که بنا بود پناهگاشان باشد،قتل گاهشان شود.
این بار تهران بزرگ بود که کوهدشت کوچک را بلعید… آن ها که اکثرا دانشجو بودند،جان باختند تا سعادت را برای عده ای به ارمغان آورند،تا سعادت برای همیشه از خانه هایشان رخت بربندد.تا کوهدشت عزادار شود…
پنج سال از آن حادثه تلخ می گذرد و هنوز گوشه و کنار کلان شهر تهران و میدان های بی قواره اش پر است از خیل همشهریان من که بساط عملگی شان را پهن کرده و در کنار آن چمپاته زده یا گیوه هایشان را بالش سر کرده تا دمی بیارامند و خسته تر از قبل در هزارتوی این شهر غبار آلود ، خستگی تاریخی شان بر دوش، در پی لقمه نانی روانه گردند…
سال گذشته، در سالگرد این عزیزان نوشتم:” . … استان من هم چنان بیکار ترین استان ایران است و جوانانش هم چنان آواره ی سعادت آباد و سعادت آباد ها در پی سعادتی گمشده… و این همه در استانی رخ می دهد با استعدادهای بالقوه ،زمین های حاصلخیز،رود های پر آب ،معادن سرشار،جاذبه های گردشگری طبیعی و تاریخی … جز بی مهری چه چیز این سرنوشت اسفناک را برای سرزمین من رقم زده است؟”
می نویسم … می نویسم شاید خون دلی که می چکانم بر صفحه ی سفید کاغذ، مرهمی باشد بر دل مادران داغدار ،زنان هم ایلم که هر سال در نخستین روزهای تابستان ، ۶۰۰ کیلومتر دورتر از زادگاهم ،ضجه هایشان را می شنوم و مویه های پریشانشان قرار از دل تنگ و زخمی ام می رباید:
بیلا بتکو زویخه چاوانم / تا بووه رنگ رشمه سرتا پا گیانم
ورنه می دانم ،خوب هم می دانم خاصیت این گونه نوشته ها تنها بالا بردن آستانه ی تحمل مردم و بی تفاوتی هر چه بیشتر مسئولان است ، چرا که تکرار، رفته رفته بی تفاوتی را برمی انگیزاند و این شاید باز هم از بخت یاری و سعادت مسئولان است که تکرار این مکررات ،ناخواسته از تلخی آن ها می کاهد.
می گویندیکی از بهترین تکنیک ها برای اینکه مردم در معرض همه ی اخبار قرار نگیرند ،بمباران خبری است. یعنی مردم را در معرض حجم وسیعی از اخبار و اطلاعات قرار دادن به گونه ای که آن ها فرصت استفاده از این حجم انبوه اطلاعات رانداشته باشند و در واقع در زیر آوار آن به انفعال و بی خبری برسند. وشاید ما روزنامه نگاران هم با تکرار پیوسته ی دردها و مشکلات ،تنها به عادی شدن آن کمک می کنیم بی آن که خواب آرام هیچ مسئولی آشفته شود!

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=5906

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 47در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۴۷
  1. داغمان تازه شد . این مصیبت هر گز فراموش نمیشود چرا که لکه ننگی شده است بر دامان خودمان با آن نماینده هایمان ومسئولین !

    • ای چرخ فلک! خرابی از کینه‌ی توست/
      بیدادگری شیوه‌ی دیرینه‌ی توست/
      ای خاک! اگر سینه‌ی تو بشکافند/
      بس گوهر قیمیی که در سینه‌ی توست/

      خبر کوتاه بود اما آه بلندی به دوش داشت… خبر کوتاه بود اما با تمام کوتاهی‌اش درازترین روزهای سوگواری مردمی را رقم زد که هر چه می‌کشند از پیشانی لیاقتشان است و پیراهن عثمان غیرتشان… دست‌های سلحشوری که شوری هرچه دریاست ، لای زخم‌ها و پینه‌های پیرشان به گل نشسته و ” تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت…”…

      ….
      …..
      ……
      سپاس خانم خسروی و خدا قوت و دست مریزاد… و غم مبادی پر از غم برای خانواده هایی که سعادت به آنان پشت کرد و دیدند داغی که نباید می دیدند…

  2. حکایت درد ورنج و زیست غمگنانه ی مردمان این دیار حکایتی است به وسعت تاریخ و فرهنگ آن،نمی خواهم تکرار واگویه ی این شیوه ی زندگی و سرنوشت اندوه بار بخش وسیعی از مردمان همزبانم را دیگر بار لفلظی کنم.ریشه های عمیق فرهنگی،مردم شناسانه،روان شناسانه و تاریخی این فقر فرهنگی و اقتصادی که ملازم هم هستند به خودمان بر می گردد،شاید اگر به گونه ای دیگر به این پدیده های اجتماعی نگریست و به زیر لایه ها ی پنهان و عمیق روانکاوانه ی آن دست یافت و به تحلیل و بررسی ان از زوایایی دیگر پرداخت می توان به نگرشی بهتر و عمیق تر از مسائل و آسیب های اجتماعی و سپهر زیست بوم مردم هم زروزگارمان دست یافت.اینکه تنها به دریغا گویی و افسوس پنداری و غم نگاری رمانتیک گرا بپردازیم مسئله ای حل نخواهد شد بایستی در فراخنای دنیای هزارتوی افسون زا و آشوبناک اکنون و در گیرودار اندیشه های مرکزگریز و چند صدا گون و گفتمان محور امروز دست به آگاهی سازی و هویت گرایی و تعامل با دیگری و شناخت خود وجهان پیرامون در پرتو اندیشه ی ملی و بینشی فراملی و جهانشمول دست یازید،بایستی انسان امروزی هم عصرمان را از خود تحقیری،خود کم بینی و کوچک انگاری و اندک شماری رهانید، ودیگر گون دید ونگریست و آفرید….سپاس از شما سرکار خانم خسروی ….اما همچنان سعیم این است به گونه ای دیگر به این معضلات و سرنوشت اندوهبار هموطنم بنگرم و بنویسم.

  3. ضمن ابراز همدردی با خانواده این عزیزان و سپاس از خانم خسروی .امیدوارم مسئولان بخوانند و به اندیشه فرو روند.

  4. چنین داد پاسخ که از مرده یاد/کند هر که دارد خرد با نژاد/هر انکس که از مردگان دل بشست/نباشد ورا نیکوعیها درست/درود بر شما که رسالت قلمتان را……………………..

  5. ضمن ابراز همدردی با خانواده این عزیزان فقط باید افسوس خورد به حال خودم و خودمان که میبینیم و عبرت نمگیریم ایا کسی هست چاره ای بیندیشد ایا کسی هست ببیند نه نه نه نه مسی نیست الا خدا
    با تشکر از خانم خسروی

  6. ضمن سپاس از خانم خسر وی به خاطر درج این مطلب.میخواهم بگویم با خواندن این جور مطالب در مورد حادثه سعادت اباد اولا به غیرت و قلم شیوای همشهریان فرهیخته ام همجون خانم خسروی ودیگر نویسندگان عزیز افتخار میکنم هرجند نمیتوانم احساس بغضم را به هیچوجه پنهان کنم .اما قلم شیوای همشهریانم که تبدیل به بغض ترکیده شهرم شده است به من امید میدهد شاید گوش سنگین مسولین شنوا گردد و جوانان پاک و با سواد و تحصیلکرده شهرم از میدانهای شهر تهران به فضاهای متناسب با تخصصشان ودر خور شانشان باز گردند

  7. باتشکر از سرکار خانم خسروی به خاطر قلم زیبایشان موفق و موید باشید

  8. اشکم درومد به راستی که قلم توانایی داری ضمن تشکر از شما از صمیم قلب با خانواده این عزیزان ابراز همدردی میکنم

  9. مثل همیشه خوب نوشتی

  10. جوانل ایمه ای دس بـــیکاری
    مچنه تهران ای روی ناچاری
    هفده (۱۷ )جوان من ای ژیر لاوار
    ا دس ای وضعه خدا ای هاوار

  11. با عرض سلام وسپاس خدمت همه ی دوستان عزیزی که در این صفحه به درج نظر پرداخته اند. نظارت شما چه موافق و چه مخالف راهگشای راه ماست و ترغیب کننده برای ادامه ی کار.برقرار باشید.

  12. سرکار خانم خسروی ، گاه گداری که فرصتی پیش می آید تا از طریق سایت میرملاس از اوضاع شهرمان خبری بگیریم با نوشته هایی از شما بر می خورم خواهرعزیز، با شناختی که از شما دارم می دانم که با کوهدشت و مسائل آن غریبه نیستید اما واقعیت آن است که نگاشتن شاید در قبال هزاران چاره ای که برای زخم های عمیق شهرمان وجود دارد ساده ترین و دمدستی ترین راه حل باشد . چقدر به حرفه روزنامه نگاری آشنائید و اصولا تا چه اندازه خود را روزنامه نگار می دانید که از بمب باران خبری می گوئید سوالی است که به دنبال پاسخ آن نیستم اما دراکثر متونی که افرادی با همین عنوان می نگارند مقصر دانستن دست های پیدا و پنهانی که از دیر باز و همه وقت در اندیشه عقب نگاه داشتن ما و محروم ساختن مان هستند وجه مشترک غالب آنهاست .
    همشیره ی عزیز ( من البته سخت به این اصطلاحات خودمانی علاقه مندم ، ببخشید ) بد نیست حال که معتقدیم عالم و آدم درکارند تا من وما درمحرومیت بمانیم وپیشرفت نکنیم لااقل خود فکری کنیم و چاره ای بیندیشیم .
    من هم چون شما معتقدم سالهاست که در حق مردم دیارمان اجهاف شده اما بد نیست ببینیم تلاش ما برای نیفتادن در این قهقرای بی پایان چه بوده است ؟ اگر نبود حق انتخابی بی شک من هم چون شما و بلکه معتقدتراز شما دیگران را علت و علل تمام این دردها و بغض ها می دانستم .
    کمی بیندیشیم سهم خود ما از این همه درد و رنج چقدربوده است ؟ چقدرداشته هایمان را هرچند اندک و ناچیز برای سر سوزنی تحول و پیشرفت به کاربسته ایم ؟ فراموشم نمی شود در سالی که وفورنزولات آسمانی نوید دهنده سال زراعی خوبی بود بارش ناگهانی تگرگ همه آنچه را که دسترنج کشاورزان بود در ساعتی به باد فنا داد زنان روستایی ازغم این حادثه گیس بریدند و به مچ دست بستند (و البته من برای اولین بار بود که اصطلاح کیس بریدن را از نزدیک می دیدم ) وابستگی عمیق تا به این حد ..!؟ معیشت از طریقی که به بارشی بند است و به تگرگی فانی می شود صد البته رفاه و پیشرفتی در پی نخواهد داشت .
    اگر نوشته مرا از سرانصاف بخوانید و یقیق داشته باشید که من نیز از سر درد می نویسم ونه تایید افراد و یا دیدگاهی تایید خواهید کرد که شرایط زیست ما بد تر از کشاورز یزدی و کرمانی نیست که در کویر و صحرای لم یزرع خوشه های زرین گندم درو میکنند و عسل را صادرومرکباتشان به شهر ما هم قاچ می شود اشکال از کجاست ؟ ندادن وام که خود گاه از هرآفتی مخرب تراست ؟ نبود زمینه های اشتغال ؟ طبیعت خشن ؟ براستی حلقه گم شده سعادت شهر ما چیست ؟ هیچ از خود پرسیده اید که اگر قرار باشد همه جوانان تحصیل کرده شهرمان کارمند شوند علاوه برایجاد ادارات جدید چه تعداد میز و صندلی اداری دیگرنیاز است تا همه کارمند و پشت میز نشین شوند. هرچند می دانم همه در اندیشه کارمندی و پشت میز نشینی نیستند و به لقمه نانی و درهمی راضی اما اینهم تلاش می خواهد و کوشش.
    الشترنمونه تقریبا موفقی دربخش کشاورزی لرستان است شهری که ارتزاق عمده ساکنینش از طریق کشت محصولات باغی وزراعی است در حالی که خرده مالکان شهر ما وسعت زمین هایشان از سی یا چهل هکتار کمتر نیست و بلکه چندین برابراین مقداراست اغلب خانواده های بهره بردارالشتری دریک یا دو هکتاربه خوبی امرار معاش می کنند.
    نمونه ای را می شناسم در بروجرد که در ۵ هکتارمجموعه ای از میوه ها، سیفی جات ، و عسل برداشت می کند با دو فرزند تحصیل کرده و ۵ کارگرکه پیش از این خود و فرزندانش به اصطلاح از بیکاری قازمی چریدند یا نمونه ای دیگری در یکی از بخش های شهرمان فردی اهل مشهد بدون هیچ گونه وابستگی سببی و نسبی دل کوه را به امید استخراج سنگ معدن می شکافت تا لقمه نانی کاسب شود .
    براستی عیب کار کجاست؟ گیرم از کرم مسئولین به اصطلاح دلسوز شهرمان زمینه ای برای اشتغال ما مهیا نشد ، نشستن تا کی ؟ نگریستن به آسمان تا چند؟ خانواده بروجردی با سه کیلو پشم آنهم نسیه درمنزل آغازگرتولید فرش دستباف شده اند با سه نوبت ورشکستگی اینک اما کار آفرین برتراستان و واحد تولیدی نمونه کشوری اند .
    به نظرم حلقه گمشده همدیاران من علاوه برکم لطفی و کم کاری برخی مسئولین شهرمان ، اندکی همت و پشتکار است و ذره ای نگریستن در رمز و راز موفقیت دیگران که چه بوده اند ، چه کرده اند و به کجا رسیده اند .
    همشیره عزیز، به اقتضای شغلم مناطق مختلف استان را رفته ام ،طرح بهره برداری از اراضی شیب دار و کم بازده طرحی است که خدا میداند تا پیش از این به واسطه زحمت فراون کمتر کسی در اندیشه انجام آن بود اما شاید نیاز و شاید هم همت باعث شده تا شاهد باشم در سینه کش تپه هایی سنگ لاخی و شنی نهال هایی کاشته شده که سال بعد با دیدن قد کشیدنشان گویی عجیب ترین منظره دنیا را دیده ام .حال مقایسه کن کوهدشت با آن اراضی مسطح وقوت زمینهایش چه کارهایی که می توان در آنان کرد . قبول دارم که همه زمین دار نیستند اما زمین داران ثروتمند با اندوخته هایشان که می دانم در شهر ها و استانهای همجوارسرمایه گذاری کرده اند در شهر ما کم نیستند هم آنانی که از سزسخاوت برای ساخت مدرسه و درمانگاه انفاق می کنند چه می شود اگر واحدی تولیدی را راه اندازی کنند که جوانان و پدران ما کارگران آن باشند تا سعادت آباد تهران .
    کاشت گندم و جو دیگر عادتی اجدادی شده برای ما و الا کاشت برخی دیگر از محصولات هم کم زحمت تر است و هم پر فایده تر اما در کوهدشت چقدر به این نکته توجه می شود ؟ چند کشاورز را می شناسید که جد اندر جد جز کشت هر ساله و تکراری گندم و جو یک بار برای تنوع هم که شده محصول دیگری کاشته باشد ، عادت کرده ایم به یک نوع زیستن ، عادت کرده ایم به زار زدن و عادت کرده ایم به باختن بازیی که هنوز شروع نشده خود را بازنده اش می دانیم.
    بدنیست اول آرزو کنیم مسئولینی با کفایت بر مسند امورشهرمان بنشینند و سپس بینشی عاید جوانانمان شود که در رودخانه پر تلاطم زندگی ماهی گیری را آموخته باشند نه ماهی خریدن را .

  13. باسلام حضور همشهری عزیزم جناب آقای امرایی هرچند فکر میکردم به واسطه دوری از کوهدشت دیگر نسبت به شهر خودتان بی تفاوتید اما با خواندن این مطلب زیبا و کاملا منتطی به اشتباه خودم پی بردم تمام نکاتی که اشاره فرموده اید درست است امیدوارم خود مانیز کمی تلاش کنیم امثال شما ها هم که در عرصه فرهنگ و هنر استان تلاش می کنید نبایست از کمک کردن در این زمینه کوتاهی کنید شما و اخوی ارجمندتان از سرمایه های فرهنگ و هنر استان هستید خدا پایدارتان کند

  14. جناب آقای امرایی با سلام و احترام .
    از این که مطلب را با دقت خوانده اید سپاسگزارم و خرسندم که همشهریانم تا این اندازه دغدغه ی شهر و مشکلات آن را دارند. و چه خوب است که به همین منوال_با احساس مسئولیت_ و در حد توانمان ،تاکید می کنم در حد توانمان در پی شناخت، تجزیه و تحلیل و رفع مشکلات، موانع و کاستی ها باشیم.
    پرسیده بودید: تا چه حد خود را روزنامه نگار می دانم و چرا از بمباران خبری سخن به میان آورده ام ؟ گرچه در ادامه اضافه کرده اید در پی یافتن پاسخ این پرسش نیستید، ولی به هرحال پرسشی را در ذهن مخاطبان عزیز ایجاد کرده اید. این که تا چه حد روزنامه نگار هستم، بهتر است قضاوت را به عهده ی مخاطبان بگذارم و اما چرا از بمباران خبری می گویم؟ به یک دلیل ساده: این تکنیک در عصر انفجار اطلاعات و ناتوانی دولت ها در امر سانسور و فیلترینگ و به ویژه در جوامعی که داعیه ی آزادی بیان دارند، به عنوان یک تکنیک جایگزین سانسور، شناخته شده و به کار می رود.
    و اما اصل مطلب . برادر محترم! من هم با نظر شما که به یقین از سرِ درد و دلسوزی بیان شده است، کاملا موافقم. این که ما لرها به خوبی یزدی ها ،اصفهانی ها ،آذری ها و… از فرصت ها استفاده نمی کنیم… این که همیشه به دنبال مقصر می گردیم …این که فرافکنی، انگار جرئی از سرشت جمعی ماست. و …شما به موانع توسعه از ابعاد روانشناسانه و فرهنگی آن اشاره کرده اید و خوب هم اشاره کرده اید ولی این معضل فرهنگی و ریشه دار که یکی از موانع رسیدن به توسعه ی همه جانبه و پایدار است، به هیچ وجه مانع از این نیست که یک روزتامه نگار در مواردی که دولت به وظیفه ی خود خوب عمل نمی کند، آن هم دولتی که مالکیت و کنترل منابع عمده و کلان اقتصادی را در اختیار دارد، دهان به انتقاد نگشاید. چرایک روزنامه نگار نباید مسئولی را که به گاه رسیدن به قدرت هزار گونه وعده و وعید می دهد، به چالش نکشاند و حقوق مردمش را مطالبه نکند؟ مگر وظیفه ی روزنامه نگار نظارت بر اعمال دولت ها نیست؟ مگر روزنامه نگار امتداد چشم و گوش جامعه نیست؟
    همان‌طور که عرض کردم با نظر شما در مورد تقویت زیرساخت های فرهنگی برای رسیدن به توسعه کاملا موافقم و نمی تواند غیر از این هم باشد، و اگر جنابعالی مطالب بنده را در همین سایت یا هفته نامه ی سیمره دنبال کرده باشید، شاید این ادعا را بپذیرید.
    ولی من چگونه می توانم، به خانواده ی داغداری که عزیز و متاسفانه در این حادثه عزیزانی را در نتیجه ی سهل انگاری مسئولان (معضل بی کاری بماند) از دست داده است، بگویم مشکل ما ندانستن ماهیگیری است؟!
    بله دانستن فن ماهیگیری در اولویت است… صد در صد در اولویت است. ولی به کار بستن و اساسا یادگیری آن آیا نیازی به زیر ساخت های اقتصادی ،حقوقی ،امنیتی و… ندارد؟
    تا به حال فکر کرده اید چرا سرمایه دار یا زمیندار کوهدشتی ترجیح می دهد، سرمایه اش را در خارج از استان به کار بگیرد؟
    چرا خیلی از متخصصان و کارشناسان غیر لر، از شنیدن نام کوهدشت به هراس می افتند و حاضر نیستند به شهری بیایند که طنین شلیک های گاه گاهی ،علامت سوال بزرگی است بر ورودی آن؟
    اهمیت کار و کار آفرینی بر کسی پوشیده نیست و بی جهت نیست که کار آفرینی به یک رشته ی دانشگاهی تبدیل شده و علاوه بر آن هر دانشجویی حداقل باید دو واحد کار آفرینی بگذارند ولی آیا برای اجرایی کردن آن نباید شرایط حداقلی در ابعادی که ذکر شد، فراهم شود؟ تا این شرایط حداقلی فراهم نشود، کدام حق انتخاب برادر دلسوز من؟
    چرا فکر می می کنید وقتی کسی از معضل بیکاری شکوه می کند، حتما تعریفش از کار ، پشت میز نشینی است؟! مطلب فوق که اشارات دیگری دارد :
    “…،زمین های حاصلخیز،رود های پر آب ،معادن سرشار،جاذبه های گردشگری طبیعی و تاریخی…”

    مرقوم فرموده اید:
    … اما واقعیت آن است که نگاشتن شاید در قبال هزاران چاره ای که برای زخم های عمیق شهرمان وجود دارد ساده ترین و دم دستی ترین راه حل باشد.
    باز هم با شما کاملا موافقم اما مصداق جمله ی معروف همه چیز را همگان دانند، توان انجام همه کار را هم همگان دارند… بنده تنها می توانم گاه از سر وظیفه لحظاتی مصدع اوقات دوستان و همشهریان عزیز شوم.

    یک بار دیگر با کمال احترام از توجه شما و طرح این مسئله ی مهم سپاسگزاری می کنم . پایدار و موفق باشید.

  15. خواهرمحترم: سرکار خانم خسروی
    از پاسختان ممنونم ، قصدم از نوشتن این مطلب توجه دوستان همشهری به اهمیت حرفه آموزی و داشته هایی است که اگربه خوبی از آنان بهره می گرفتیم شاید قصه شهرمان آغاز و انجام بهتری داشت .
    توانا بود هرکه دانا بود ، این یکی ازنخستین اشعاری است که از دوران ابتدایی به یاد دارم مصرعی که در این برهه ، کلام آغازین بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان علوم مختلف درهمایش های ملی و منطقه ای است مصرعی که این روزها بیش از هر وقت دیگری مصداقهای فراوانی درجامعه ما دارد .
    خواهرعزیزدرباورم آنچه نه در مقام پاسخ به نوشته شما بلکه در تکمیل آن نگاشتم خالی از هر ابهامی بود که منتظر پاسخی ازطرف شما باشم اما گویی تصورتان برآن بوده که من پرسشگری را مزمت کرده و به نوعی از عملکرد و رویه صاحب منصبان شهرمان دفاع نموده ام . هرچند هرجا و هرکجا انسانهای منصف همچنان که کار بد را نکوهش و کار نیک را تایید می کنند من نیز بر این رویه ام اما در این باب همیشه و همواره روحیه نقد و نقادی را ( البته از نوع آگاهانه و منصفانه اش ) پسندیده و آن را از ویژگی های انسانهای شجاع ، جسور و هزار البته دلسوز می دانم .
    بی شک هرجامعه ای که از دانایی برخوردارباشد مسئولینی کارآمد و مسئولیت پذیرنیز خواهد داشت اجتماع تحصیل کرده و اندیشمند برای سخنران بی سواد و نا آگاه کابوس هولناکی است اما اگرغیر این باشد مثال همان آدم یک چشم و دسته کوران را می ماند .
    در بخشی هم به حرفه روزنامه نگاری اشاره داشته اید که به نظرم سوء تعبیرتان به واسطه بیان الکن من از بیان درست موضوع بوده والا درعصرارتباطات و سرعت اطلاعات هرکس با هرتحصیلاتی به قدر این عناوین پر طمطراق صاحب نظر است .

    • ابی عزیز ! با سلام و آرزوی موفقیت روز افزون برای شما و با تشکر از مشارکت شما در مباحثی که در نشریات ( مکتوب و دیجیتال ) شهرمان در جریان است ، گرچه خانم خسروی به خاطر حجب و حیای ذاتی و مناعت طبع از پاسخ صریح به پرسش قبلی شما ( در خصوص میزان آشنایی ایشان با روزنامه نگاری ) خود داری کرده اند ، اما تا جایی که حقیر اطلاع دارم ایشان دارای لیسانس روزنامه نگاری بوده و فوق لیسانس خود را نیز در رشته ی فن آوری اطلاعات پایان داده اند ( احتمالا ً در حال تدوین پروژه ـ تز کارشناسی ارشد ـ در این رشته باشند )

      • به همه دوستانی که در این صفحه بحث کرده و نظر داده اند سلام می کنم همه مطالب را خواندم به نظرم مطلب خانم خسروی ذکر واقعیاتی بود که شرایط کوهدشت و مردم آن موجب شده اما مطلبی را که آقای امرایی با قلمی متفاوت که سبک وسیاقش عجیب به دل مینشیند واقعیاتی است که اگر چه خانم خسروی جسته گریخته آن را پذیرفته اما به نظرم رد کردنش چندان با منطق سازگار نیست نمی دانم آقای امرایی چکاره است اما اطلاعات خوب و شفافی در خصوص شرایط نامطلوب کوهدشت بیان نموده که من چند بار به خاطر جذابیتش خواندمش از ایشان به خاطر بیان واقعیات شهرمان که من سالهاست از ان دورم تشکر می کنم و امیدوارم باز هم همه دوستان به خصوص ایشان همچنان در این موضوعات به کاوش بپردازند به خدا در درازمدت خیلی تاثیر دارد .

        • خانم محمدی کم لطفی نکنید خانم خسروی که اکثر مطالبش راجع به مشکلات جامعه میباشد دلیلی ندارد انها را جسته گریخته بپذیرد لطفا مطلب ایشان را هم با دقت بخوانید

  16. در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
    ضمن همدردی با همشهریان عزیزم ، از شما خانم خسروی که مثل همیشه با قلم زیباتون ما رو تحت تاثیر قراردادین و با اینکه از دیارتون دورین اما به فکرمردمش هستین، بسیار سپاس گذارم . درود بر شما

  17. درود بر همشهریان عزیزم افتخار می کنم برای این همه آگاهی و بیداری

  18. خیلی خوب قلم میزنی ، نوشته هات زیباست . هم دوستت دارم و هم به تو افتخار می کنم .

  19. خانم خسروی قلمت تیشه ای بود که دقیقا زخم مراپیداکرد وآن راتازه کرد.موفق باشی وپاینده

  20. تقدیم به شهناز خسروی

    دختری از شرق می آید

    بادستان پراز تعبیرش

    خواب درجنگل رالالایی می کند

    باشیپور بیدارباش خود

    خواب درجنگل تغییر انسان است

    ازشرق تا غرب

    • سلام جناب امرایی به طور اتفاقی مطلب زیبایتان را خواندم به یاد دوران درس و مشق در مدرسه نواب صفوی کوهدشت افتادم که تک زنگ انشا همیشه امید ما هم کلاسی ها به انشا های زیبای شما بود لذت بدم از قلم زیبایتان چند سالی است که از شما بی خبرم شیراز انتشاراتی مختصری دارم که از قبل آن الحمدلله سی چهل نفری نون می خورند شماره ای آدرسی ازت داشته باشم انشالله زیارت شاه چراغ و دیدنی های شیراز چندروزی میزبانتان باشیم .

    • ادب دوستان بربند ه ی حقیر ببخشایند این سروده فقط عرض ارادت است وگرنه مدعی شاعری نیستیم.

      • جناب آقای امیری ، سلام وسپاس فراوان از لطف شما.سروده هایتان همیشه زیباست. البته این یکی صرف نظر از ارتباطش با بنده.خوشحال خواهم شد همانطور که وعده داده بودید، نقدتان از خواب در جنگل را بخوانم.
        باز هم سپاس.

        • به امید پروردگار با کمک دوستانم انرا نقد خواهم کرد.فعلا درگیر امتحانات هستم.

  21. این بار انگشتان جوهریت -در خواب در جنگل-سبز شدن. تبریک میگم.

  22. اینان برادران و پدران مایند بر بالای برج های تهران
    بنگرید تا کجاها عروج کرده ایم
    ممنون خانم خسروی بنویس همچنان بنویس

  23. قابل توجه آقای خدایگان :
    نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد و خیره سری را
    بری دان از افعال چرخ بری را نشاید ز دانا نکوهش بری را

  24. لطیف جون تز مال دکتراست ، کارشناسی ارشد پایان نامه داره و تازه اون هم دانشگاه آزاد!! ،خوب توجه بفرما : پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد کاری است شبیه یه تحقیقی که یه دانشجوی تنبل ترم اولی دانشگاه دولتی انجام میده تا استاد بهش نمره ۱۰ بده که نیفته ؛ دقیقا همین . پس لطفا مواظب بار معنایی واژه ها باشید دوست خوبم

    • ناشناس عزیز.اول اینکه اقای ازادبخت یکی از افراد روشنفکر و با سواد این شهر است و از اولین کسایی بود که انجمن ادبی را در کوهدشت بنا نهادند و هفته نامه سیمره بیشتر به خاطر وجود ایشان و برادرش اقای محمد حسین ازادبخت و امثال ایشان که تعداد انگشت شماری می باشند قوت گرفت و مطرح شد که این اقایان زمانی که در اسو یا به عبارتی همان سیمره قدیم قلم میزدند مورد بی مهری امثال جنا بعالی قرار میگرفتند. قطعا یک اشتباه انی صورت گرفته که اصطلاح تز را به کار برده اتد.اولا که خانم خسروی دانشجوی ازاد نیستند و در دانشگاه معتبر سوره مقطع ارشد را طی کرده اند که بهتر است بدانید هم قبولی در این دانشگاه سخت است هم گزینشش همچنین ایشان معدل الف دانشگاه میباشند.راجع به موضوع دانشگاه ازاد هم که با این لحن فرمودید. بعضی از افراد دانشگاههای دولتی را نمیروند و به دانشگاههای ازادی میروند که بار علمی انها بیشتر است کاملا مشخص است که شما اصلا دانشگاه نرفته اید وگرنه میدانستید که پایانامه نوشتن کار ساده ای نیست و این را هم میدانستید که دانشجوی ترم اولی کلاسهایش را هم جسته گریخته میرود چه رسد به انجام تحقیق کلا میخوام بگم خصومت از سر و روی کامنتت میباره کمی منطقی تر و به دور از هر کینه و کدورتی کامنت بذار لطفا

    • ناشناس جون . شما زیاد سخت نگیر قربون این ” بار واژه ها ” یت برم . تز یعنی ” برنهاد ” و به نظریه ای گفته میشه که سعی داره یک فرضیه رو اثبات کنه . و خیلی ها اونو برای فوق لیسانس هم به کار می برن . اگه توجه کرده باشی من هم بی گدار به آب نزدم و قبل از تز نوشتم ” پروژه ” . اینم یکی از اون غلط های مصطلح و مرسومه که باب شده و همه اونو به کار می برن . از دقت نظر شما ممنونم که تو دنیایی با این همه عجایب این مسئله براتون مهم بوده . از لحن طنز آمیز گفتار م پوزش می خوام . و قول می دم منبعد فقط این واژه را برا ” دکترها ” به کار ببرم . برای اینکه از لحن کانت من دلگیر نشی یه ماجرا برات تعریف می کنم که با چشمای خودم دیدم : یه دانشجو داشتیم تو مقطع کارشناسی که عنوان پروژه ش ” آفات و بیماری های درخت زیتون ” بود . بنده خدا هول هولکی از این کافی نت ها مطالبی رو جمع آوری کرده بود و طلق و شیرازه شده تحویل استاد داده بود . استادش هم که همکار ما بود برای عبرت عالمین اونو به همه نشون داد . می دونید ، یکی از مطالبش هم نقدی بود راجع به فیلم سینمایی ” زیر درختان زیتون ” ( کیا رستمی ) . منظور اینه که تز و پروژه اش گیریم به درجات مختلف ، سر و ته یه کرباسن . مگه نویسنده ی اونا مث خانم خسروی ) از خودش شم ّ و مایه ای داشته باشه .

      • جناب اقای ازادبخت امثال ناشناس بحثشان سر چگونگی واژه نیست فقط و فقط در پی تخریب افراد هستند که شکر خدا موفق نمی شوند چرا که شخصی مثل خانم خسروی شناخته شده است و بار علمیش بر کسی پوشیده نیست

  25. {پسرتان به دنیا آمد}این را دکتر به پدر بچه گفت،بچه ای که همین الان به دنیا آمد،پدرش اما خندید،خنده ای از سر شادی،فکر میکرد پسرش به دنیا آمده تا زندگی کند،اما…
    شاید او اشتباه میکرد،همیشه آدمها برای زندگی کردن به دنیا نمی آیند،خیلی ها به دنیا می آیند تا بمیرند(م.م)

  26. امیدوارم گرفتن حق ان عزیزان ازدست رفته بعداتبلیغی نشه برای نمایندهای بی لیاقت

  27. فلک چته مه وَ حال جثه م

    ناخن داینر زام تازه توژبستم

    سعادت آباد دیگر معدن سعادت چشم های چرخان بچه های دانشگاه رفته کوهدشت نیست دیگر سعادتی و سعادتی ها از قعر گور بلند نمیشوند تا شیشه ی کدر شده ی اهالی سعادت آباد را با دستمال غیرت وشرف خود برق بندازند ! امروز باید یکی چشمان مادران گیس بریده را از اشک های اشک آور پاک کند و انتظار برگشتن دلبندش را نوید دهد حتی با یک جمله وحتی با نگاهی از جنس او.

  28. با سلام و خسته نباشید.مثل همیشه بسیار زیبا بود.

  29. خدمت تک تک همشهریهای گلم سلام عرض میکنم
    من دانشجوی سال سوم پرستاری دانشگاه تهرانم
    نمیدونم تا حالا حس منو داشتید یا نه
    اما خیلی حس بدی دارم
    خیلی حس بدی دارم
    وقتی از کنار چهار راه سازمان اب به سمت میدون صادقیه با دوستام حرکت میکنم در حالی که دوستام دارن با من حرف میزنن من مات و مبهوت جمعیت همشهریامم که توی گرمای تابستون نشستن زیر افتاب و منتظر هستن تا یه نفر بدنبال یه کارگر ساده بیاد و اونا هم دورش کنن تا اون بتونن فرد مورد نظرشو پیدا کنه, همشون هم دارن با زبون خودمون با همدیگه صحبت میکنن
    خیلی سخت بود اولین باری که من از چهار راه ایرانخودرو رد شدم و سه تا از دوستای قدیمیم رو به زور شناختم که زیر لایه ای از دوده ماشینای تهرانی ها گم شده بودن
    خیلی سخته وقتی بعد از واریز یارانه های لعنتی عکس همشهریهای خودمو توی صف های عابر بانک توی اینترنت میبینم
    خیلی سخته که باور کنم اون کسی که همه شهر به استقبالش رفتن و شهر رو خالی کردن همون کسیه که هیچ کاری جز دادن کاغذ های چند هزارتومنی به مردم براشون نکرده , همون کسی که شعار عدالت محوری رو توی بوق کرده در حالی که شهر ما تو بی عدالتی داره میسوزه
    زخم زبون و متلک های تهرانی ها به کنار

  30. عمری دگر بباید بعد از وفات ما را که این عمر طی نمودیم اندر امید

  31. عمری دگر بباید بعد از وفات ما را که این عمر طی نمودیم اندر امیدواری

  32. از همدردیتون کمال سپاس گزاری رو دارم… ممنون که یادآور شدید. ایده جالب و دقیقی میتونه باشه یادآوری حادثه سعادتآآآآآآآباد

  33. من
    درد در رگانم
    حسرت در استخوانم
    چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
    ———————
    سپاس

  34. سلام من یه نوجوون ۱۵ ساله هستم و از خانم خسروی عزیز به خاطر قلم زیبایشان متشکرم و بهشون تبریک عرض میکنم

  35. سلام پردیس نازنین . من هم به تو تبریک می گم که به مطالعه علاقه داری .منو ببخش اگه گاهی تلخ می نویسم. به امید روزی که با هم ،در همین جا،از عشق ،امید و خوبی ها بنویسیم.

  36. باسلام وخسته نباشید بنده ساکن اهواز ودریکی از ادارات این شهر مشغولم خانم خسروی بنده برای اولین بار اسم شما رو شنیده و مطالب زیبا و تاثیرپذیر شما رو خوندم شهرستان کوهدشت بخاطرفقر اقتصادی درتمام دوران مورد کم توجهی و کم لطفی مسئولان قرار گرفته متاسفانه همین فقر اقتصادی باعث شده بعضی از همشهریان عزیز ما ناخواسته وبه اجبار روزگار بهدست به کارهای نادرستی بزنند که این بهانه ی میشود که افرادی از قومیتهای دیگر که اصل ونسب نامعلومی دارند مردم غیور و باریشه واصل و نسب معلوم و درخشان را بی فرهنگ قلمداد کنند الان که قلم زیبا و شیوای شما رو دیدم قوت قلب گرفتم و امیدوارم افراد دیگری هم پیدا بشوند که با قلم زیبا و تاثیرپذیر خود همانند این خواهر عزیزمان مطالب برای گفتن داشته باشند

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.