- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

قطار تجدد و زندگی بومی

 abdy25

 

شاکرم عبدی پور / میرملاس : 

در یکی از روزهای سرد پاییز ۹۳ به همراه یکی از دوستان به هنگام کوهنوردی در یکی از کوهستانهای حومه شهرستان محل سکونتم کوهدشت از حسن تصادف با چوپانی مواجه می شویم وپس از ساعتی کوهپیمایی هم صحبت این چوپان جوان می شویم که علاوه بر مرور خاطراتی ازگذشته های دور ونوستالژیک این ملاقات برایم بسی قابل تامل وتفکر بود، وتا چند روز بعداز آن ملاقات بارها وبارها آن گفت وشنود کوهستانی نا خود آگاه در فراسوی ذهنم مرور می شد ونهایتا حاصل آن فکر وخیال نگارش این سطور می شود ، تا چه قبول افتد وچه در نظر آید.
از دوست چوپانمان که حقیر اورا چوپان قرن بیستم نامیدم از میزان تحصیلاتش پرسیدم که در جواب شنیدم تا دوم دبیرستان خوانده وبدلیل مشکلات مالی به چوپانی روی آورده است که این باعث خوشحالی است که جوان امروزی به سمت تولید کشیده شده واشتغال را فقط در پشت میز ادارات نمی بیند.من باب کنجکاوی وبه روال عادت معلمی چند سوال پیاپی دیگر از او می پرسم از جمله :راستی میدونی میریون چیه؟ که با تعجب او متوجه شدم معنی این کلمه که در واقع به معنای سررسید وپایان قرار داد یک چوپان وبعبارتی فصل پایان کار چوپان می شد را نمی داند.که توضیحات لازم را درباب معنی کلمه در حد وسع واطلاعاتم برایش توضیح دادم واینکه درگذشته قرار داد ی بین چوپان روستاومالک گله صورت می گرفت که معمولا بدون کتابت قولنامه ای ویا امضاء واثر انگشتی وصرفا بر اساس اعتماد متقابل طرفین ویا با شهادت چند نفر از اهالی روستا رنگ وبوی قانونی واجرایی می گرفت که بر اساس آن مالک گله موظف به تحویل چند بره یا بزغاله در پایان قرار دادبه چوپان بود وهمچنین کلیه هزینه های مربوط به خورد وخوراک وپوشاک ومسکن او را نیز متقبل می شد.پس ازاین توضیح متوجه خنده البته خنده که چه عرض کنم ؟قهقهه ی دوست جوانمان شدیم که علت آن برایمان قابل پرسش بود که د رجواب شندیدیم که گفت “من تا ماهانه ۴۰۰هزار تومان از پدرم نگیرم از خونه بیرون نمیام”
سوال بعدی من در مورد کپنک بود، راستی میدونی فرجی (کپنک) چیه؟ که باز با جواب لا ادری دوستمان مواجه می شویم ودوستم به او توضیح می دهد این لباس تن پوشی بوداز جنس برگن(پشم بره)که با ضخامت قابل توجه که باعث محافظت چوپان از سرمای سخت واستخوان سوز زمستان بود.وحتی در بعضی از موارد در جنگهای مسلحانه که با اسلحه های شکاری ساچمه ای صورت می گرفت شبیه جلیقه ضد گلوله امروزی از نفوذ ساچمه به بدن جلوگیری می کرد. در این مورد خاطره ای برایم تداعی می شود که باز گویی آن خالی از لطف نیست شایددر حدود سی وچهاریاسی پنج سال پیش به یاد دارم که در روزی زمستانی با بارش سیل آسایی مواجه شدیم که بدلیل نبودن آب بند ها وطرح های آبخون داری امروزی در کوتاه زمانی رودخانه ی روستا سیلابی شد ویرانگر وخروشان که مانع از ورود گله ها وچوپانان آن سمت رودخانه به خانه هایشان شد ودر آن شب طوفانی این کپنک های چوپانان بود که بسان چادرها ی ضخیم آنان را از آسیب باران آن شب زمستانی وسرد حفظ کرده بود وحتی در حلقه ی دوستانه شبانان در آن شب طوفانی صدای ساز بلور(نی ) موجب دلگرمی روستاییان دل نگران این سوی رودخانه بود .نوایی که از اعماق دل نی نوازبر نی نواخته می شد ولاجرم بر دل نیز می نشست اما چوپان نسل امروز مجهز به گوشی موبایل آنچنانی با انواع فیلم ها وآهنگ هاست که به گفته ی خودش بیشترین وقتش به آن اختصاص دارد وبه جای کپنک وکلاه نمدی تن پوشش کاپشنی است نازک که می توان گفت در صورت بروز چنان بارشی بنا بر فرض محال طاقت حتی نیم ساعت باران وسرما را هم نخواهد داشت .در ادامه سوالاتمان از غذایی که اغلب افراد نسل گذشته با آن آشنا هستند به نام قاقنات از اوپرسیدیم که باز هم کمترین اطلاع را در این زمینه نداشت وآن غذایی است از شیر گوسفندی که تازه زایمان کرده باشد(آغوز) و با کمترین امکانات بدون ظرف یا وسیله خاصی وفقط از طریق کیسه ای که به همراه جفت پس از زایمان گوسفند خارج می شد وتوسط چوپان از شیر تازه پر می شد ودر حرارتی ملایم برروی تخته سنگی داغ در مجاورت آتش قوام می یافت. امیدوارم خوانندگان عزیزسوء برداشت مبنی بر تحجر گرایی بنده نداشته باشند اما این خاطرات گوشه ای از ریزه های فرهنگی وبومی ومنطقه ای مان می باشند که فرزندانمان حتی از نامشان بی اطلاع هستند در سرزمین وزادگاه خویش به دست فراموشی سپرده شده اند شاید به دلیل کم توجهی نسل دیروز که استقبالشان از قطار پر سرعت تجدد بیش از حد بوده ویا شایداشتغال بیش از حد به کسب ودرآمدهای زندگی شهری امروزی باعث فراموشی فرهنگ بومی شده است .امیدوارم به گونه ای نباشد که نسل بعدی ما بدنبال جستجوی اصطلاحات محلی وفرهنگ بومی ومنطقه ای خود در موزه ها باشند.راستی این قطار تجدد ما را به کجا ها می برد؟