کاوه غضنفری امرایی
****
نگرانی
از مهر نگاهت نگرانی تا کی
این دلهره و شور نهانی تا کی
دلگرمی جانی و چنِن سرد شدی
با فتنه ی بدخواه تبانی تا کی
با دانه و دام جلد بامت گشتم
من مانده ام این سنگ پرانی تا کی
از غربت و از فاصله ها می گویم
همراهی و قربت زبانی تا کی
آن شب گله کردم تو به شوخی گفتی
ای پیر غم عشق جوانی تا کی
ممنون قشنگ بود
با سلام .خیلی زیبا بود .امیدوارم اشعار بیشتری رو از شما دوست عزیز ببینیم
با سلام خدمت پسر دایی عزیزم بسیار زیبا و شکیل بود امید وارم اشعار بعدی شما رو ببینیم
سلام خدمت مردم اهل ذوق شهرم کوهدشت وسلامی دیگر بار محضرمبارک آقای امرایی که در قاب این درگاه کلاماتی را به یادگار نهاده اند که باعث خوشحالی من حقیر شد از انجهت که میبینم که جوانان این مرز بوم با تمام مشکلات ریز ودرشت جای دنجی را برای زیبا اندیشیدن وزیبا نوشتن در وجود خود کنار گذاشته ودر سخت ترین شرایط زیستی ان را به تکرار وروز مرگی نمیدهند.روزگارتان سبز بام هاتان پر از کبوتر خیال باد
در میان برف و بوران
در میان باد و طوفان
در کنار آتش خاکسترین عشق
باید ماند
باید سوخت
باید شعله ای افروخت
درود بر کاوه عزیز و بزرگوار.دست مریزاد واقعا عالی بود، موفق و پیروز باشی.