- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

درکربلای ۴ چه گذشت؟ / بسیجی امید فلاح

02 [1]

 

 

 

 

 

 

امید فلاح / میرملاس نیوز

 

 

درکربلای ۴ چه گذشت؟

اوایل آذرماه ماه بود وتیپ ۵۷ ابوالفضل(ع) خود را برای شرکت در عملیات آماده می کرد و گردان ثارالله  به همراه گردان محبین و انبیا و ذوالفقار چند گردان دیگر به عنوان خط شکن انتخاب شده بودند و بدین خاطر خیلی به خود افتخار می کردیم. ظاهراً قسمت شده بود در یک عملیات شرکت کنیم.

عملیات در منطقه شلمچه و جزایر نزدیک به بصره بود شنا را در آب های بهمن شیر آموخته بودیم و راهپیمایی را در شفیع خانی مرخصی هم رفته بودیم .از هر نظر آماده نبرد با دشمن متجاوز بودیم .

شاید تا آخر همین ماه به منطقه شلمچه اعزام شویم . هرشب عده ای از فرماندهان از جنگ در صحرا و جزیره و نی زار برای ما آموزش می دادند ظاهراً عملیات خیلی سخت و مهمی در پیش است . نقشه های منطقه و جزایر آن را برایمان تشریح می کردند

ام الرصاص – پنج ضلعی  شلمچه – بوارین و هورالعظیم عملیات در شب سوم دیماه بود هدف اصلی ما تصرف پنج ضلعی و پیشروی تا جزایر نزدیک بصره بود اما انگار دشمن همه چیز را فهمیده بود و منتظر ما . نیمه های شب بود منورها پشت سر هم پرتاب می شد هواپیماها بمب باران می کردند و صدای شلیک انواع تیربارها و خمپاره ها دشت را به قیامتی تبدیل کرده بود .

خدایا مگر اینجا چه خبر است؟ فرماندهان که گفته بودند راحته! پیش فرمانده گروهان رفتم و گفتم چگونه باید زیر بارش این همه گلوله حرکت کرد ؟ و او به آرامی می گفت: اگر خدا بخواهد، دشمن کور و کر خواهد شد یقیناً ما لشگر پیروزیم .

دشمن سراسر منطقه را با کانالهایی مختلف و تو در تو حفر کرده بود آب رودخانه های مختلف به داخل نهرها رفته بود و امکان پیشروی خیلی سخت بود با گذر از میان نیزارها بسیاری از عزیزان ما شهید شدند جنازه های بسیاری در مسیر ما قرار داشت .

با هر صدایی خود را آماده شهادت می کردیم . تعدادی از عزیزان ما در گردان ثارالله شهید شدند اما توانستیم به جلو پیشروی کنیم . خبر آمد فرمانده گردان هم زخمی شده و فرمانده گروهان ما هم از ناحیه پشت مورد اصابت گلوله دوشکا قرار گرفته بود. همه سر درگم بودیم .

ظاهراً یک مشگل بزرگی در ادامه پیشروی وجود داشت لشگرهای جناح چپ و راست لشگر ۵۷ به پیش نرفته بودند .هر لحظه امکان قیچی شدن لشگر و گردان صف شکن ثارالله وجود داشت و فرماندهان مدام از فرمانده کل عملیات کسب اجازه می کردند . گاهی فرمان عقب نشینی صادر می شد و گاهی ایست .

روحیه بچه ها بسیار خراب شده بود اما با شنیدن خبر اینکه لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) به مواضع خود رسیده دوباره روحیه می گرفتند . به همراه برادر جان بزرگی و گودرزی به کانالی نزدیک یکی از جزیره ها رفتیم .آه چه منظره  وحشتناکی بسیاری از عزیزان غواص ما، همان جا روی هم افتاده بودند و شهید شده بودند . امکان نداشت حتی یکی از آنها را با خود به عقب بیاوریم .

موضوع را به فرمانده گردان گزارش دادیم و ایشان هم به رده های بالا تر. دشمن تمام تلاش و تجهیزات خود را داخل نهر و هور و منطقه عمومی  شلمچه بکار گرفته بود و از قبل در جریان عملیات بود. بیش از دو شبانه روز بود که غذا و آب  خیلی نایاب شده بود و از شب  گذشته حتی لقمه ای نان نخورده بودیم .

امشب شب سوم بود . خدایا مگر چه اتفاقی افتاده است ؟ چرا به جلو نمی رویم ؟ چرا عقب نشینی نمی کنیم .؟ فقط اطاعت از فرماندهان ما را آنجا زمین گیر کرده بود و الا همه ی کسانی که زنده بودند دوست داشتند به جلو می رفتند.

نه امکان پیشروی وجود داشت و نه امکان عقب نشینی . ظاهرا دشمن در دو طرف لشگر ما موفق شده مانع عبور لشگرهای ۳۱عاشورا و لشگر ۴۱ ثارالله شده بود . بالاخره فرمان قطعی عقب نشینی صادر شد .شاید عقب نشینی به مراتب سخت تر از پیشروی بود . با هر زحمتی شد به عقب برگشتیم . در حالی که بسیاری از پاره های دیگر تنمان را جا گذاشتیم .

آنان رفتند تا به ما بفهمانند که شهادت اتفاقی نیست . شهادت گل چین کردن مخلصان خداست و ما همچنان خود درحسرت شهادت.

جهت مرخصی به کوهدشت برگشتم اما چنان ضعیف و بیمار شدم که مدتها نتوانستم از خانه بیرون روم .سینه پهلو فشار عملیات و جنازه ی جامانده عزیزان همراهم، همه عواملی بود که نتوانم در عملیات کربلای ۵ شرکت کنم.

 

IMG_20141201_1 [2]

 

از راست ایستاده : امید فلاح ، دوستی ، ناشناس ، خداکرم 

 

نشسته : ولی مراد همتی، فرج علی جمشید

 

IMG_20141201_2 [3]

از راست : امید فلاح ، ولیمراد همتی ، دو روحانی بروجردی ، خداکرم 

نشسته : صادق اتیوند

 

IMG_20141201_4 [4]

از راست :  امید فلاح ، صادق اتیوند ، ولی مراد همتی