تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
6

کاروان اسرا

  • کد خبر : 62397
  • 25 آذر 1393 - 22:24

  افشین باقری/سرویس منتظران:   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم   مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا احزاب/ ۲۳ از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها […]

IMG-20141217-WA0001

 

افشین باقری/سرویس منتظران:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

 

حالا نوبت فخر فروشی عراقی ها رسیده بود که مانورتبلیغاتی گسترده ای را شروع کند تمام دانشگاه ها وادارات ومدارس وبازاررا تعطیل کرده بودند تا به اسرا توهین واهانت کنندوآنها را بیشترتحقیر کنند. یواش یواش صدای ایفا یا ریو های  (ماشین های) عراقی بگوش رسید .فکر کنم هر ماشین ایفا که خیلی بزرگ بود فقط ۴نفر اسیر را جا میدادند ۲ تا این ور ۲تا هم آنورتا کاروان اسرای ایرانی خیلی بیشتر بنظربرسد ،دستها از پشت سرمان با طناب پلاستیکی سفت بسته بودند،اتفاقا منو امیر هم در یک ایفا بودیم دوتا اسیر زخمی هم کف ایفا بحالت دراز کش بودند، جلوی ایفا یک ماشین پلیس وپشت ایفا یک ماشین پلیس دیگر حرکت می کرد. کم کم کاروان اسرابه میان خیابانهای بغداد رسیدند.چند ماشین پلیس آژیر کشان که بلند گو های زیادی رونصب کرده بودند واز مردم می خواستند به دیدن اسرای دربندو گرفتار بیایند.وبا این کارمی خواستندروحیه وغرور اسیران ما را در هم بشکنند وتعبدورشادتا اسیران به سخره بگیرند.

(رجز خوانی عربها)

این عادت رجز خوانی روعربها از زمان جاهلیت داشتند.

از پشت بلند گو می گفتند:ای مردم بغداد وای پهلوانان عرب،اسرای ایرانی بدست فرزندان شما در میادین نبرد به اسارت در آمده اند.شاد باشید وپایکوبی کنید .عرب مرد شجاعت است؛امروز سرداران قادسیه به پیش شما آمده اند ،برای رهبر بزرگ قادسیه سیدی صدام حسین دعا کنید.عراقیها شروع به رقص وپایکوبی کردند.نمی دانم چرا،ناخواسته بیاد استقبال از کاروان اسرای کربلا افتادم.جانم فدای کاروان اهل بیت حسین(ع)چه زجر ها وتحقیر ها از شامیون وکوفیان که ندیده بودند.اماکاروان ما کجا وکاروان زینب کجا؟زنان ودختران عرب  با شادی وسروروهلهله آواز می خواندند وپایکوبی ورقص میکردند .البته عده کمی هم حسرت ما رو می خوردند امااحساسی توام با دلتنگی و اندوهی غریب به هم آمیخته بود وگاه وبی گاه قطرات اشک را برروی گونه ها روان می ساخت.طوفانی از سنگ وگوجه ومیوه های سالم و گندیده بطرفمان می آمد. خدایا چه استقبال باشکوهی ازما کردند.سه سرباز مسلح عراقی که در ماشین ما بودند وبه احساسات مردم جواب میدادند وبیشتر به دختران جوان.یکی از سربازان به امیر گفت :شوف شوف حلویه جدا؛ببین ببین آن دختر چقدر زیباست،امیر اول بی خیال شد ولی سرباز ول کن نبود ،دوباره تکرار کرد شوف شوف ،امیر هم به ناصر که خوزستانی بود وعربی هم بلد بود جمله ای رو خواست یادش بده،بارسوم سرباز به دختری که با اشاره سرباز میرقصید شوف شوف یعنی ببین ببین .امیر هم نه گذاشت ونه برداشت یکدفعه به سرباز عراقی به عربی گفت ((هذا نوامیس عرب)) .وای خدا گویی سرباز را به جنگ ومبارزه طلبیدودست گذاشت روی تعصبات عرب جاهل ؛سرباز سرخ شد با چشم های دریده وصدای کلفت قیافه ای عبوس وخشن ماجرارا برای دوتا از همکارانش گفت؛امیر رویش آنطرف بود که سرباز بی وجود با تمام قدرت ،ته قنداق تفنگ رابه گردن وسر امیر کوفت  ؛اگر ان دو سرباز دیگر نبودند کار بجای باریک میکشید .به سربازه گفتند الان خوبیت نداره شاید کسی عکس یا فیلم برداری کنه .بنابراین یه خط قرمز کشیدند روی پشت پیراهن امیر وولش کردند.از زیر یک پل هوایی که رد می شدیم از بالای پل بارانی از سنگ ومیوه های گندیده بطرفمان می آمد در آن حالت ما سرمان را بین زانوهایمان مخفی می کردیم سرمان کمتر آسیب ببیند .

در خیابانهای بغدادعکسهای بزرگی از صدام بود.هربار با دیدن آن عکسها ،غربت اسارت را دوباره به رُخمان می کشیدوتلخی آن را درکاممان می ریخت ؛چاره ای جز تحمل نداشتیم.شما وقتی از جاده روستایی رد میشوی ؛سگها پارس کنان بدنبال ماشین تا صد متری میدوند .حالا ما در بغداد ،تعدادی زن ومرد دنبال ماشین ها میدویدندو فحش وناسزابه امام عزیزو نثارمان میکردند.بعضی ازاین نمایشها برای چاپلوسی بود وبعضی دیگر خیلی خوشحال بودند که انتقام فرزندشان ویا یکی از اقوامشان را که در جنگ از دست داده بودندازما میگرفتند .انصافا درسته من از بعثیان متنفرم ولی وقتی به شهرهای نجف اشرف وکربلا ی معلا رفتیم .چه روز نحس وعذاب آوری بودتمام هم نمیشد.ساعت دو نیم بعد از ظهر غذا را گذاشتند تو ظروف یکبار مصرف بایک بطری آب ؛جاهای که تجمع مردم وفیلم برداران زیاد بود شروع کردن به غذا دادن ؛واز بلند گو اعلام میکردند: ببینید ما به اسرا غذا ونان میدهیم به دستور السید الرئیس صدام  رهبر حزب بعث.این اسیران با دسته گل به کشور شما نیامده اند؛با تفنگ واسحله که هیچ فشنگی در خشاب آن نبود ه؛ولی ما ملت بزرگ ومتمدنی هستیم ما به اسیران غذا وآب میدهیم وهیچ پاداشی از آنها نمی خواهیم .اما بچه ها ی ما با وجود گرسنگی وتشنگی چندروزه، خوراکی هارا پایشان دورمی کردند چون دستشان ازپشت بسته شده بود. یا موقعی که لنز دوربین ها بطرفشان میرفت ظرف غذا را پنهان میکردند.کور دلان بعثی نمی دانستند که ما با وجود زندگی مشقت بار اسارت ،تا آخرین نفس مقاومت میکنیم چون عشق حسین (ع)وامام خمینی (ره)در قلب و روح ما جایی دارد.دکتر بشیر محمودی اردکانی ،بچه یزد که آن روزها باهم اسیر شده بویم ۱۵سال داشت

 اسم سوله، اسرا بهش می گفتند مرغدونی ، ولی توی اون سالن ۱۵۰۰نفر بودندکه  آن چند شب ایستاده خوابیدیم چون نمی شد بنشینیم وکیپ تا کیپ ایستاده بودیم…من از پل های هوایی بغدادمی ترسیدم ،چون از قصد وتعمدا سرعت ماشین ها ی ایفا رو وقتی  زیر پل میرسیدند، کم میکردند تا عرب ها دامن دشتاشه اشان که پر از سنگ بود را برسرمان از بالای پل بریزند وسربازان ومردم  بما می خندیدند وتحقیرمان می کردند … آب دهان روی صورتمان می ریختند با اون وضعیت که دست هایمان بسته بود .چندش آور بود .صدای مویه آن مرحوم (امیر روئین تن )وفداکاری هایش را فراموش نکرده ام ،انشالله با امام موسی کاظم محشور بشه…

 

IMG-20141217-WA0004

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=62397

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 38در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۳۸
  1. سلام. وعرص ادب خدمت برادرآزاده ان شاالله زنده وپایدارباشید ..منتظر خاطرات بعدی آن جناب هستم.

    • جناب باقری عزیز با احترام به مرارت های شما اما تشبیه مردم عراق به سگهای دوان در پی ماشین چندان زیبنده نبود ……… …….

  2. برادر عزیز وآزاده دلاور جناب آقای باقری خیلی زیبا و با احساس تعریف کردید
    یقین دارم سختی های شما بسیار بیشتر از این بوده است ودر بعضی مواقع حتی برای افراد کم ظرفیتی چون ما غیر قابل باور .
    اما یقین بدان که اجر صبر شما روزی به شما داده خواهد شد که زیر طاق نصرت های بهشتی خرامان خرامان می روید وحوریان وملائک موکل بهشتی بر سر و صورت شما گل وکلاب بهشتی نثار خواهند کرد همچان که روزی ورود شما ومرحوم امیر به کوهدشت چگونه حلقه های گل یکی پس از دیگری زینت گردن های استوارتان می شد .
    عِقدی از مروارید های درخشان و دسته های زیبای گل نثار هر قدمتانباد،
    ما اینک آسوده ایم چون شما روزهایی این چنین سخت را پشت سر نهاده اید.
    دلاور عزیز مرحوم امیر بارها از رشادت های شما تعریف می کرد به گونه ای که در دل خود شما را اسطوره ای می پنداشتیم که مظهر صبر و شجاعت هستید .
    یاد وخاطره آن زجر کش ارودگاه های عراق ،فقید سعید زنده یادامیر رویین تن گرامی باد واز شما بابت این خاطره زیبابسیار سپاسگزاریم امید است ادامه دهید.ممنون از جناب حاج باقری به خاطر درج این خاطره آموزنده

  3. درود بر آزاده سرافراز جناب آقای افشین باقری که با خاطرات زیبایی که واقعا دل آدم را میلرزاند به ما یادآوری میکند مدیون تحمل و صبر و ایثار این عزیزان هستیم
    روح زنده یاد امیر رویین تن شیرمرد و دلاور جبهه های حق شاد

  4. سلام بر بر ادر عزیزم باقری که گوشه ای و صفحه ای از کتاب قطور دوران اسارت که پر از ناگفتهاست را یاد أوری نمودند خدا می داند که بر اسرا چه گذشت و از کم سن وسالترین تا پیر وناتوانترین عزیزان آینه های عبرتی بودن برای سربازان سنگدل عراقی ، کوهی از رشادت ومقاومت و صبوری اجرتان با امام حسین ع ویاران مظلوم امام حسین

  5. چشم تو خورشید را برنمی تابد،پس بیهوده چشم در خورشید مدوز . سهم تو از خورشید آن است که در آینه می بینی .اما روزگار آینه ها نیز سپری گشته است. آینه شکست گرفته و هزار تکه هر یک به قد خویش، قدری نور می تابند و هر یک به قدر خویش، پاره ای از خورشید را حکایت می کنند.

    روزگاری بوده است که آینه های پی در پی روزهای سرد زمین را در تابش خورشید مکرر غرقه می کردند، اما چیزی نمی گذرد که آینه ها یک یک شکست می گیرند و یاد خورشید در خرده های آینه بر زمین می ماند ؛ چیزی نمی گذرد که در نبود آینه ها خورشید فراموش می شود و روی در خفا می کند ؛چیزی نمی گذرد که لاجرم تنها راه ما به خورشید از این پاره های آینه راست می شود.

  6. باقری عزیز بسیار زیبا ودلنشین

  7. سلام
    با تشکر از آقای باقری
    بدون شک یادآوری خاطرات زمان اسارت برای شما آزادگان عزیز خیلی سخت و دردناکه ولی بازگو کردنش واجب مردم باید بدانند آزادگان عزیز(شهدای زنده ) خیلی بیشتر از شهدا درد و رنج کشده اند و خوشا به حال شهدا

    ان شاء الله تندرست و سربلند باشید

    یا علی

  8. قالیباف:قدرت‌ایران در مذاکرات مدیون ایثارگران است نه…
    فکر نکنید اگر امروز در حوزه سیاست خارجی، شش قدرت بزرگ دنیا در مذاکرات هسته ای با ما سر یک میز می نشینند و بحث می کنند، این ناشی از توان دیپلماسی ماست، بلکه عظمت و بزرگی متعلق به رزمنده های

    مظلوم والفجر مقدماتی باعث این قدرت شده که پشت خاکریز مجروح شدند و آنقدر خون دادند و تشنگی کشیدند که بعد از سه چهار روز به شهادت رسیدند. مظلومیت شما ایثارگران است که قدرت های بزرگ را با ما سر میز مذاکره نشانده است.با سپاس از زحمات بچه گردان محبین که در این عملیات حضور داشتند .درود خدا بر آزادگان زجر کشیده و تشکر از سردار بهزاد بافری

  9. در مقابل شما اسطوره های مقاومت تمام قد از جای برمیخیزیم و به رسم وفاداری دست ادب و احترام روی سینه میگذاریم و هزاران هزار درود وسلام تقدیمتان می کنیم که الحق شایستۀ سپاسگزاری و احترامید

  10. سلام بر آقاافشین، سربلند و پایدار ودر پیشگاه خداوند متعال مأجور باشید.
    روح زنده یاد امیر رویین تن شاد ویادش گرامی باد.

  11. سلام بر آزادگان عزیز خصوصا برادر گلم افشین باقری
    پاینده باشی

  12. سلام عرض ادب احترام دارم خدمت تمامی ازادگان سرافراز میهن اسلامیمان الخصوص ازاده عزیز
    برادرحاج افشین باقری زنده وپایدارمانا باشی حاجی بسیارجذاب وخواندنی بود خداوند
    به شما وتمامی ازادگان اجر عظیم عطافرماید

  13. برادر آزاده جناب آقای باقری
    تحمل اینهمه فشارهای جسمی،روحی و روانی شما عزیزان دراردوگاههای دشمن بعثی ستودنی است.پاینده باشی

  14. باسلام خدمت آزاده سرافراز جناب افشین باقری
    خاطرات زنجیره ای شما نشان ازتحمل دردورنج دوران اسارت دارد. آرزومندیم همواره تندرست وپیروزباشید

  15. سلام بر برادر عزیز و آزاده قهرمان افشین باقری
    افشین جان خاطرانت آنقدر زیبا است وبا زبانی زیبا گفته شده
    با وجود اینکه خود نیز این خاطرات را داشته داشتم اما تا پایان مطلب آن را می خوانم کمتر بخش بعدی میمانم

  16. برادر آزاده جناب آقای باقری سلام
    از اینکه گوشه ی کوچکی از ایثار گریها ونحوه ی برخورد با رادمردان آزاده ای که در بند اسارتگاههای مخوف دشمن بعثی بودند را بیان کردید بسیار متشکرم .
    کامیاب و تندرست باشید.

  17. سلام .اشکم را جاری کردی .هیچ نمیتوانم بگویم جزء سکوت و………………………چراکه هیچ کس به جز انانی که این دوران را با پوست وگوشت واستخوان خویش درک کرده اند نمیدانند چه میگویی وچه کشیده ای ؟چرا که بدن انان هرگز طعم کابل سه فاز و نبشی را نچشیده انند.وووووووووووووو.اگرچه شاید مقصر هم نباشند …………….

  18. آمدنت آمدنی بوده است
    رنگ نگاهت چمنی بوده است
    راست بگو با که، کجا بوده ای؟
    گرم ملاقات خدا بوده ای؟
    آمدی و حرف قفس می زنی؟
    تند زدی بال و نفس می زنی
    خاطره کنج قفس تازه کن
    صبر کن، آهسته، نفس تازه کن
    خاک پر از عطر بهاری شده
    چشم و دلم آینه کاری شده
    سردی من، در قدمت گرم باد
    من سرو پا گوش، دمت گرم باد!

    با تشکر از آزاده ی سرفراز افشین باقری که با بیان خاطرات بسیار زیبا از دوران ایثار یاد مرحرم امیر را در دلمان زنده کرد
    از جانباز سرافراز حاج بهزاد باقری بابت درج این خاطرات زیبا سپاسگذاریم

  19. آقای باقری عزیز
    با عرض ادب واحترام وسلام
    چون غرقم چون گویم صفت جیحون!

  20. عمو جان قلم شما سرشار از لطافت و صداقت بود و انچنان به دل می نشست که گهگاهی قطره اشکی هم ضمیمه میشد. چقدر ما به شما بدهکاریم و چقدر شما نجیب و بی توقع . خدا شما را برای ما نگه دارد

  21. درود بر آزاده سرافراز حاج افشین باقری
    هرگاه خاطرات امثال حضرتعالی می خوانم بیشتر و بیشتر خود را بدهکار رشادت آزادگان و شهدا میدانم مانا وتندرست باشی
    یاد شهید رویین تن را گرامی میدارم

  22. سلام بر آزاده عزیز افشین باقری
    خاطره شما بسیار نافذ وگیرا بود و بر دل نشست. بی شک آرامش و امنیت کنونی ما، مدیون جانفشانی ها و ایثارگری های شما عزیزان است. اجر شما با خدای سبحان، بی صبرانه منتظر خاطره ی دیگری از شما هستیم.
    برقرار و پاینده باشی

  23. امام راحل و مقام معظم رهبری

    معمار کبیر انقلاب امام خمینی :

    ما را چه رسد که با این قلم‏های شکسته و بیان‏های نارسا در وصف اسرا که سلامت خویش را از دست داده ‏اند، مطلبی بنویسیم یا سخنی بگویم. زبان و بیان، عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده ‏اند.

    ***************************************

    مقام معظم رهبری :

    اینکه ما به اسرایمان، آزادگان می‏گوییم، بی ‏وجه نیست. شما که برگشتید، آبرومند و سربلند برگشتید. دین و اعتقاد و دل‏بستگی‏تان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ کردید. پیش دشمن، آبروی ملت را حفظ نمودید و ملت را سرشکسته نکردید. اینها خیلی ارزش دارد.

  24. درود بر یادگاران دفاع مقدس
    درود بر آزادگان سر افراز
    دورد بر برادر باقری عزیز حقیقتا خاطره ی بسیار زیبایی بود ،بنده واقعا لذت بردم .بی صبرانه منتظر ادامه خاطراتت هستم .با تشکر از مدیران این سایت زیبا

  25. عموی عزیز از اعماق وجودم افتخار میکنم به شما و همه اسرا

  26. برادر آزاده بگو تا بدانند این انقلاب با چه جانفشانی هائی به بار نشته ومستدام است بگو تا بدانند این اقتدار وامنیت وآرامش چگونه بدست آمده است وبگو تا وظیفه ی خود را در پاسداشت مقام شامخ ایثارگران بدانیم

  27. امروز اگر می نویسیم ، می خوانیم ، سقفی بر سر داریم ، عشق داریم ، کودکان مان را به مدرسه می فرستیم ، کار می کنیم ، انتقاد می کنیم ،می گوییم ، می خندیم، می خوریم ، می آشامیم و نفس می کشیم ، تک تک مان مدیون همه آنانی هستیم که در “روزگار بازشناسی مرد از نامرد” ، لباس عافیت از تن کندند و لباس رزم پوشیدند، خیلی های شان بازگشتند ، خیلی هایشان بخشی از وجودشان را در میدان جنگ گذاشتند و به خانه آمدند و خیلی ها هم به شهادت رسیدند.
    در کنار این وامداری عمومی نسبت به مردان دفاع مقدس ، آنان که بر صندلی های مهم مدیریتی تکیه زده اند، به طور خاص مدیون شهیدان هستند.
    تعداد پست های مهم کشور و استانی را تا ۳۰۰۰ عنوان کرده اند و اگر تعداد شهدا را بر این آن تقسیم کنیم در خواهیم یافت که برای هر صندلی مسؤولان به طور متوسط به تعداد شهدای کربلا ، شهید وجود دارد. به عبارتی برای هر صندلی که مسؤولان ارشد کشوری و استانی بر آن تکیه زده اند، یک کربلا به پا شده است و چه بد مردمانی هستند اگر بر آن کرسی ها تکیه بزنند و یادشان برود که پایه های میزها و صندلی هایشان سرخ رنگ است و برای همان صندلی که رویش نشسته اند ، ۷۲ نفر به خونشان غلتیده اند و اکنون در زیر خاک اند.

  28. سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ

    سلام بر شما به خاطر صبرتان

  29. تندیس استقامت

    ۲۶ مرداد ۱۳۶۹، برگی دیگر از تقویم انقلاب ورق خورد و یوم اللّه دیگری متولّد شد. ثانیه های انتظار به کندی می گذشت. شهر به استقبال پرنده های مهاجر آمده بود که در سال های سخت هجران از وطن، بال و پر خود را در زیر شکنجه های کفر شکسته بودند. البته هرچند جسم آنان دربند بود، ولی هیچ گاه روح و اندیشه بلندشان تسخیر نشد و قلبشان به یاد دین و ایمان و آسمان وطن می تپید. ۲۶ مرداد روز بازگشایی قفس ما بود، روز شادمانی شهر و مردم، روز شادباش و تبریک، روز وصل و دیدار. آغوش وطن گشوده شده بود و فوج فوج مردانگی در آن جای می گرفت به راستی کدامین ساعت می تواند شکوه آن لحظات را در خود بگنجاند و کدامین تقویم می تواند شوق آن لحظه دیدار را در خود ثبت کند.

  30. سلام عرض ادب احترام دارم خدمت تمامی ازادگان سرافراز میهن اسلامیمان بخصوص ازاده سرافراز وهمکار بزرگوارم جناب آقای افشین باقری .شما دلاورمندان ،نمادوسمبل این مرز وبوم هستید خداوند همه شما رابرای این نظام مقدس حفظ نمایید. سختی ومشقت اینهمه فشارهای جسمی،روحی و روانی شما عزیزان در ندامتگاهای ان خبیث وخدا نشناس قابل ستودنی است.منتظر خاطرات بعدی شما هستیم

  31. عالی بود. اشکام سرازیر شدن.واقعا ممنون که توی این آشفتگی و هیاهو باعث میشین یه تلنگر به خودمون بزنیم

  32. سلام و درود خداوند بر تمامی رزمندگان وآزادگان عزیز و به افشین آزاده عزیز و سر افراز و مرحوم شاد روان رویین تن حقیقتا صبر و بردباری و استقامت و تحمل این همه سختی جز از انسانهای با ایمان و مخلص بر نمی اید خداوند از شما و تمامی رزمندگان وآزادگان قبول فرماید.انشالله شما و دوستان تان در مورد جاوید الاثر قادری هم ،حق برادری را بجا آورید .درود بر مدیر واحد منتظران که زحمت می کشد.آجرکم الله

  33. با سلام خدمت برادر بزرگ و آزاده سرافرازجناب افشین باقری عزیز خاطراتتان را خواندم خیلی جالب بود از خداوند منان برای شما عزیز دوست داشتنی به خاطر رشادتها و از خود گذشتیهایتان توفیق روزافزون را خواستارم انشا الله بتوانیم سپاسگزار زحمت های حضرت عالی و رشادتهایتان باشیم.درود برسردار بی ریا و بی ادعا که بخش منتظران را جانانه مدیریت می کنیدوقتی به آمار بازدید کنندگان نگاه می کنیم سه هزار وهفتصد بازدید کننده حکایت از عشق جوانان جنگ ندیده است که مشتاق داستان یا افسانه که نه حکایات آن دوران طلایی است ومهم تر اینکه از زبان انسانی زجر کشیده و دلاور که در زمان اسارت پدرش هم به قافله شهدا پیوست ،و جالب اینجاست که ایشان عضو هیچ گروه و باندی نیست ،و آزاده وار بعد از اسارتش زندگی کرد ،همه خاطرات ایشان واقعا زیبا بازبان محاوره ای و از روی دل نوشته بدون اغراق و هیچ تعریفی و لاجرم بر دل می نشیندولی آنچه باقری را به مخاطبان معرفی کرد (کارخانه های کوهدشت بمباران شد)را سر زبانها انداخت ،و ازهمه خوانندگان تمنا می کنم این مطلب زیبا رادر آرشیومنتظران بخوانند و حتی توصیه میشود نمایندگان ادوار گذشته هم مطالعه کنند واز سردار عزیز حاج باقری خواهش می کنم ۶ماه یک بار این خاطره شگفت انگیز را بنمایش بگذارندفکر کنم بالای چهارهزار وپانصد نفر بازدید کننده داشت .بی شک جوانان تشنه خواندن و شنیدن دلاور یهای شهدا آزادگان و جانبازان هستند .بی صبرانه منتظر ادامه خاطراتت هستم افشین جان.درآخر جا دارد صمیمانه از حاج بهزاد دلاور و آقا امین عزیز تشکر کنم یا علی

  34. سلام وعرض ادب واحترام دارم خدمت آزاده سرافراز افشین باقری.
    در برابر شما تمام قد به پا خواسته ودر برابرتان سر تعظیم فرود می آوریم.

  35. باسلام.خدایی خیلی کم میاریم در برابراین همه رشادت.سرو چشمان نا قابلم فرش قدمت ای عزیز اگر لایق بدانید.

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.