- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شهید والامقام دکتر اسماعیل هادیان

 مقام معظم رهبری : شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است.

 

 Untitled

 

 حاج کرمرضا پیریایی و شهید والامقام دکتر اسماعیل هادیان

 

 

به شوق آنکه در شمار علاقمندان به شهیدان عزیز به حساب آییم گاهی دلنوشته ای در خصوص مکارم آن عزیزان از کام قلم بر بیاض متن تقدیم می شود وگرنه حقا و انصافا مقام و منزلت آنها بسیار بالاتر از جنس عرایضی است که ما ارایه می کنیم.
اخیرا یادآوری شد که بناست مجموعه ای از خاطرات دوستان درباه ی شهید بزرگوار اسماعیل هادیان تالیف گردد و به بنده هم تاکید شد که خاطراتم را قلمی کنم شهید اسماعیل را از دوران نوجوانی اش می شناختم، ابتدا سبب این آشنایی همکلاسی بنده و حاج حسن باقری بود (شهید هادیان پسر دایی حاج حسن باقری است) و بعد هم در دبیرستان امام جعفر صادق (ع) و انجمن اسلامی دبیرستان و اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان کوهدشت و بعد هم در فعالیت های مقام مختلف و آنگاه در دانشگاه اصفهان که تقریبا در همه این مقاطع بلا انقطاع با هم در ارتباط بودیم .

 

 

2

 

البته در این مقاطع با جمع کثیری از این عزیزان در قالب های مختلف کار دست جمعی، تعامل داشتیم اما انصافا امثال شهید اسماعیل هادیان درخشش ویژه ای داشتند. ذکر خاطرات ایشان در همه مقاطعی که عرض کردم یک کتاب قطور می شود، بنابرین سعی میکنم مختصرا نکات و خاطراتی را بیان کنم .

 

 

3

 

چندی پیش در جلسه ای از جمعی پرسیدم اگر شهید هادیان اکنون بعنوان یک پزشک فوق تخصص در دنیای امروز ما می زیست،چگونه بود؟! به راستی جواب دلخواه را نشنیدم .چرا ؟ چون جواب ما از جنس حقیقت آن کامیابان الی الابد نیست.
ما فرافکنی میکنیم ! ما به توهم و گمان ، گاهی خودمان را و دانسته هایمان را در حدود شخصیت و ادراک آن بزرگواران تلقی می کنیم !!!

 

4

 

 

و اما شهید هادیان از اول تا آخر در همه دوره هایی که گذشت ، همواره در رشد و رقاء و پیشرفت بود. یقین دارم که هر روزش از روز پیش بهتر بود. در همه ابعاد به سرعت پیش می رفت ، دانشجویی فرهیخته ، معتقدی متخلق و بزرگوار و جوانی بزرگ اندیش با بینش سیاسی ویژه .

 

6

 

 

شهید اسماعیل پزشک وارسته ای که امروز هم در متن خاطرات دوستان و دراوج و بلندای تعاریف یاران، به ما می گوید نسخه شما این است که از این غربت سقیم و مریض به عرصه های قرب الهی که مایه صحت و درستی ماست، گام نهیم.
آری این طبابت اوست ، در واقع کاری که فقط از امثال او بر می آید باید مطالبه ما باشد، ما هم باید همین را بخواهیم و گرنه:

 

آه از آن روزی که صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان

 

 

5

 

در امتداد خاطرات ارتباط دو شهید عزیز ، اسماعیل و مجتبی،  و مد نگاه آنها به هم و به ما دردهای ما چاره می شود، اما افسوس که تقاضای ما از آنها همانی نیست که آنها از ما می خواهند و لذا :

 

عقل جزو از کل گویا نیستی
گر تقاضا بر تقاضا نیستی
چون تقاضا بر تقاضا می رسد
موج آن دریا بدینجا می رسد

 

بگذرم

 

7

 

 

تقریبا برنامه همه روزه اسماعیل و من قدم زدن در مسیرهایی از محوطه بزرگ دانشگاه اصفهان بود تا به محوطه نزدیک مسجد و به جمع دیگر دوستان ختم می شد و بعد هم به مسجد.
در آن پیاده روی ها برنامه ما گفتگو و مباحثه بود، گفتگو و گفتگو؛ از جبهه می گفت و از امام (ره) و ارزش ها ، گفتگویی از ورای گفتگو! به مثابه و مصداق:

 

جست و جویی از ورای جست و جو
من نمی دانم تو می دانی بگو

 

 

8

 

اما یک روزی مثل همان روزها در آن مسیر تا مسجد دانشگاه ، عاطفه اسماعیل اوج گرفت. از حاج ابراهیم می گفت از پدرش، از عشق او به پدر ، بغض گلویش را می فشرد : ” ولی پدرم با خدا معامله می کند ” ،” من امروز می روم تا به مجتبی بپیوندم “! همان روز او شهید بود ! بعد از مسجد تا دم خیابان دانشگاه من و آقای ناصح زاده او را بدرقه کردیم در آن سوی خیابان آرام ایستاد و دست هایش را صمیمانه تکان داد ” خداحافظ ” دیگر آن لحظه ها جز در خواب تکرار نشد…

 

9

حاج کرمرضا پیریایی