تاریخ : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
5

درگیری در ارتفاعات طرقه

  • کد خبر : 63705
  • 14 بهمن 1393 - 15:38

موسی قاسمی/سرویس منتظران:   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم   مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا احزاب/ ۲۳ از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در […]

موسی قاسمی در گردان شهید دستغیب سال 65

موسی قاسمی/سرویس منتظران:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

 

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا

احزاب/ ۲۳

از میان مؤمنان مردانى ‏اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند

 

 من در گردان اما م حسن (ع) بودم که مسئول مخابرات برادر علی زمان ندری  گفت حاج حسن باقری فرمانده تیپ بوکان در پشت بی سیم باتو کار داردگوشی را گرفتم حاج حسن به من گفت نیروهای گردان را به بالای کوه طرقه  بفرست و تاکید کرد نیرو های ورزیده را بفرستم وگفت اگر درگیر شدن تو هم با نیروها به کمک آنها برو من حدود ۱۰۰ نفر را آماده کردم و برادر علی یار صالحی  را همراه آنها فرستادم وخود نیز بر حسب دستور در گردان ماندم تعدادی از نیروها که در جنگ ابراهیم حصار زخمی شده بودن وزخم آنها تازه خوب شده بود آن ها را نیز فرستادم. من نگران بچه ها بودم که به همراه آنها نرفته بودم ولی بر حسب دستور حاج حسن باید در گردان می ماندم .

خیلی نگران بچه ها بودم فکر می کردم اگر تعدادنیروهای حزب زیاد با شد بچه ها چکار می کنند . کوه طرقه حدود ۱ کیلو متر با گردان فاصله داشت و حدود ۲۵۰۰ متر ارتفاع داشت و بصورت رشته کوه بود . من قبل از اینکه گروهان ضربت را به کوه طرقه بفرستم به تمام پایگاه های گردان امام حسن (ع) بی سیم زدم که نیرو های ورزیده خود را بفرستید چون احتمال دادم گروهان ضربت برود با کمبود نیرو مواجه شود گردان امام حسن (ع)  ۲۴ پایگاه داشت و به آنها پیام دادم از هرپایگاه ۶ نفر را بفرستند و حدود  ۱۴۴ نفر را جمع آوری کردیم و نیز ۶۰ نفر را در مرکز گردان که بودن به این  ۱۴۴ نفر اضافه نمودیم که حدود  ۲۰۴نفر می شدند و به آنها گفتم شما در مرکز گردان بمانید    ا گر گروهان ضربت در گیر شد همراه با من به کمک آنها می رویم .چون ارتفاع به صورت رشته کوهی بود با ۱۰۰ نفر نمی توانند تمام کوه طرقه را پوشش دهند و گفتم اگر این ها درگیر شوند با کمبود مهمات ومواد غذایی دچار می شوند من به افرادی که در گردان بعنوان نیروی کمکی آماده کرده بودیم گفتم که تعدادی از شما اگر درگیر شدیم مهمات بیاورید وتعدادی رانیز مامور کردم که هنگام درگیری آب برای نیروها بیاورند ۱۸ نفر را مسئول مهمات آوردن  کردم و ۱۶ نفر را مسئول آب آوردن.آب برای رزمند گانی که در کوه می جنگند ضروری است چون جنگیدن در کوه بسیار خسته کننده است. ۸ دبه ۲۰ لیتری همراه با چوب در اختیار آنها گذاشتیم که چوب را در دسته دبه بگذارند و دو نفری آنها را حمل کنند تا راحت آن را به نوک ارتفاع ببرند . گروهان ضربت به فرماندهی علیار صا لحی  ساعت ۱۰ شب  به طرف کوه طرقه فرستاده شد و بدون اینکه حزب آنها را ببیند به نوک قله طرقه می روند و این ۱۰۰ نفر به صورت گروه گروه ارتفاع را که از ۲۰۰ متر شروع می شود و تا ۲۵۰۰ متر ادامه داشت تصرف می کنند و سنگر می گیرند.حزب که در پشت کوه طرقه میان دشت طرقه استراحت میکردن  وقتی گروهان ضربت از جلوی کوه می رود و ارتفاعات را تصرف می کند.  نیروهای حزب گروهان ضربت را نمی بیند . 

صبح شد ۲۰۰ نفری که آماده کرده بودم حرکت دادم و ساعت ۵ صبح  به کوه طرقه رسیدیم و در آنجا استقرار پیدا کردیم گفتم: اگر گروهان ضربت در گیر شود به آنها نزدیک باشیم . وقتی سپیده صبح دمیده شد حزب یکی از نیروهای خود را به نوک قله طرقه می فرستد تا اطلاع کسب کند موقعی که یکی از افراد حزب به طرف ارتفاع کوه حرکت می کند نمی داند که نیروی های ماارتفاعات را تصرف کرده اند وزمانیکه به نوک قله می رسد مشغول به دوربین انداختن می شود که نیروهای گروهان ضربت او را به گلوله می بندند و  به هلاکت می رسد.ساعت ۶ صبح  بود بی سیم زدند که حزب را دیده ایم و یکی از آنها را به هلا کت رسانده ایم به محض شنیدن این خبرسریع به طرف ارتفاع  حرکت کردیم خود را به بچه ها گروهان ضربت رساندیم نیرو های حزب وقتی می بینند که در ارتفاع صدای گلوله می آید به طرف ارتفاع طرقه حرکت می کند. و ما خوشبختانه  به موقع به ارتفاع رسیدیم و بچه ها را سازماندهی کردم حزب داشت تلاش می کرد خود را به ارتفاع برساند درگیری سختی شروع شد و سعی داشتن ارتفاع را تصرف کنند و ما هم به شدت تیر اندازی می کردیم دشمن به خیال خود می خواست از تجربیاتش استفاده کند که رزمندگان گلوله شان تمام شود و ارتفاع راتصرف کنند.آنها کمتر شلیک می کردند ولی رزمندگان به شدت تیراندازی میکردند و حزب نمی دانست که چند نفری مسئول آوردن فشنگ و آب برای رزمندگان هستند. ارتفاع طرقه خیلی وسیع است و صخره های زیادی دارد و نیرو های حزب در پشت صخرها کم کم داشتن به نوک ارتفاع نزدیک می شدند.حزب توانست قسمتی از ارتفاع را در دست بگیرد اما هشتاد درصد ارتفاع در دست ما بود در بعضی از جاها جنگ با نارنجک شروع شده بود من همراه ۱۰ نفر در قسمت وسط ارتفاع بودیم و با تفنگ کلاش می جنگیدیم و تیر بار و آر پی جی همراه ما نبود ومن بیش تر با بی سیم حرف می زدم و درخواست کمک می کردم وقتی به پایین ارتفاع نگاه کردم در عقب دشمن ۶ اسب و قاطر را دیدم وقتی به آنها دوربین انداختم متوجه شدم بار آنها مهمات وآ ذ وقه است و یکی از قا طر ها را دیدم که تیر باری برروی او بسته بودند . به یک سرباز وظیفه بنام بهزاد امینی که کنارمن بود گفتم  می تونی بری تیر بار و از بار قاطر در بیاری او بدون هیچ تردیدی گفت آره میتونم برم من از شجاعت او خیلی خوشحال شدم چون میخواست به دل دشمن بزند  به او گفتم برو من از پشت هواتو دارم  و تیراندازی می کنم و او به طرف اسبها ورفت . ومن همراه صمد و ضرغام بهزاد را پشتیبانی کردیم

ادامه دارد………..

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=63705

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 8در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۸
  1. سلام قشنگ بود منتظر قسمت بعدی هستیم …

  2. خدایا ، سالها چه زود می گذرد و ما چه دیر یادمان می آید ،دیونی را که نپرداخته ایم .دین به همه آنهایی که سالها با صبوری ،بختک سرد و سنگین جنگ و دشمنی را بی ذره ای شکوه و شکایت بر شانه های استوار خود که هرگز جز در خلوت شبانه شان با تو ،نلرزیده بود حمل می کردند .تا ما آسوده در صلحی با عزت بسر بریم .خدایا ما بدهکاریم ،بدهکار به آنها که از سر بی نیازی و بزرگ منشی چون درختان تناور ،افتاده و متواضع بودند و بی هیچ منتی در مقابل هر آنچه که دادند نه تنها مطالبه ای نداشتند بلکه سخاوتمندانه نشان های فخر و پیروزی و دفاع دلاورانه شان را نیز به نسل های پس از خود بخشیدند و خود بی نشان و گمنام و غریب ،اما سربلند یا پرکشیدند و یا در پیچ و خم کوچه پس کوچه های فراموشی ،گم شدند و شاید ما آنها را گم کرده ایم .خدایا ما چقدر فراموشکاریم .

  3. ضمن عرض سلام وادب و ارادت خدمت تمامی رزمندگان دفاع مقدس .
    از جناب آقای قاسمی سردار بی ادعا وبی ریای جبهه های غرب کشور ، بخاطر روایت این خاطره ی قشنگش تقدیر وتشکر میکنم .
    باتوجه به اینکه متن خاطره باشیوه ای ساده ودلنشین و واقعی وبه دور از بکار بردن لغات ادبی و نگارشی ، نوشته شده واز طرفی چون دقیقا عین واقعیت را بیان فرمودند ، کاملا به دل نشست . سردار قاسمی ! خاطرات دل انگیز شما چون از دل برآید ، بدون شک بر دل نشیند. امیداست اینگونه خاطرات ساده ودلنشین همواره ادامه داشته باشند تا جوانان نسل امروزی ما از واقعیتها دور نشوند ومتوجه شوند که امنیت این مملکت ، مرهون زحمات بیدریغ وقاطعانه ی جوانان دیروزی بوده و آسان بدست نیامده است.
    از سردار جانباز حاج بهزاد باقری که زحمت درج خاطرات رزمندگان را متحمل میشوند نیز تقدیر وتشکر ویژه بعمل می آید

  4. بسیار زیبا و دلنشین بود ممنون

  5. سلام ودرود برسردارخستگی ناپذیر جامانده ازشهدا حاج موسی عزیزومهربانم ،هر دفعه باخواندن خاطرات شیرین شما خودرو درآن فضای معنوی ویکرنگی احساس میکنم .امیدوارم خداوند بشماسلامتی وعاقبت بخیری عنایت فرماید. درپایان به همه بچه های خوب وبامعرفت الشتر عرض سلام واحترام دارم.

  6. سلام برآقای قاسمی .همیشه خاطرات شیرین شما سردارعزیز رامیخوانم وحسابی لذت میبرم زمانیکه دربوکان بودم درگردانی که آقای گراوند فرمانده آن بود مشغول خدمت بودم بارها ازبان آقای گراوند تعریف بزرگواری وشجاعت شمارا شنیدم .خداوند بشما اجرخیر عنایت بفرماید

  7. باعرض سلام وخسته نباشید به سردار رشید اسلام حاج موسی قاسمی بزرگوار،واقعا خاطره جالبی بودبه عرض بزرگواران برسانم درست است درقالب چند سطر یک در گیری را میشود توضیح داد اما واقعا بنده که در نزدیکی کوه طرغه وپایگاه نوبار هستم وبارها به این ارتفاع رفته ام میدانم که درگیری با حزب درآن زمان باید چه قدر سخت بوده باشدای کاش می شد که از زبان مردم منطقه می شنیدید آن رشادتهای حاج موسی وترس ووحشتی که حزب منحله دمکرات وسایر گروهکهای مزدوراز ایشان داشتند و فرماندهی وفرمانده بودن یعنی آن دوران، که وجود دلیر مردانی مثل حاج موسی روحیه واراده بودند برای نیروها،انشاالله که سایه این چنین فرماندهانی سالیانه سال بر سرمارزمندگان باشد واجرکم عندالله…

  8. سلام نوشتید ادامه دارد کجا ادامشو بخونم

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.