- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

شعر جهان – مری اولیور

[1]

 

تو مجبور نیستی خوب باشی

تو مجبور نیستی

فرسنگ ها در بیابان

بر زانوانت توبه کنان گام نهی

تو تنها باید

به حیوان درونت اجازه دهی

تا دوست بدارد

هر آنچه را دوست می دارد

با من از نا امیدی‌هایت بگو

تا من نیز

از نا امیدی هایم سخن ساز کنم

مادامی که جهان به راه خود می رود

مادامی که خورشید و دانه های شفاف باران

سرتاسر قلمرو طبیعت را

از فراز چمنزارها

درختان کهن

کوهساران و رودخانه ها

می پیمایند

مادامی که غازهای وحشی

از آبی پاک آسمان

به خانه بر می گردند

هر که هستی

مهم نیست تا چه اندازه تنهایی

جهان ، خود را به خیالت عرضه می کند

تو را فرا می خواند

به سان غازهای وحشی

تند و شورانگیز

و بارها و بارها اعلام می کند

جایگاهت را

در میان خانواده‌ی اشیاء

 

مری اولیور – ترجمه ی شهناز خسروی