بنیادی از جنس گلشیری
علی اصغر آدینه وند :
گاهی سر به دیواره ها کوبیده ام…
گلشیری را بی شک می توان تاثیر گذار ترین فرد در ادبیات معاصر به شمار آورد. گلشیری مردی است که بر خلاف رفتنی ها، ماندنی بود و تا آخر ثابت کرد که ماندنی است و زیبایی این ماندنش را بهمن فرمان آرا به زیبایی یک بوس کوچولو به تصویر کشید. گلشیری از “شازده احتجاب” چاپ تهران به “جن نامه” چاپ سوئد رسید. حکایت این گذر از تهران به سوئد را در چروک های چهره اش می توان دید، هر چند همیشه خود را پشت غرورش محفوظ نگاه می داشت و علت تلاش نکردن برای تجدید چاپ اثر عظیمی چون شازده احتجاب را این گونه جواب می داد:
“رمانی را که سیزده سال رویش زحمت کشیده ام به جایی نمی برم که یک نوجوان بگوید این تکه را بردار”
گلشیری تا ابد یاغی ماند و این یاغی بودنش را بعد از خود برای تمام ادبیات به جا گذاشت، گلشیری نشان داد که می شود مانند «فخرالنساء» مسخ نشد و علیرغم فشار برای چگونه اندیشیدن و به چه اندیشدن، به خود اندیشید و برای بقیه نوشت حتی اگر این تعداد پنج نفر باشند. تاثیر گذاری بر ادبیات معاصر، فکری بود که گلشیری در اواخر عمر در سر می پروراند اما کوتاهی روز و بلندی شب این مجال را به او نداد که تا زنده است این بنیاد را به برپا سازد. اما یاران به جا مانده به همراه فرزانه طاهری(همسر گلشیری) در هفتمین روز درگذشتش خبر تشکیل این بنیاد را اعلام کردند تا هنوز جایی باشد که سالانه یاغی ها را انتخاب کند، و راه و رسم یاغی گری را به دیگران بیاموزد. از مهم ترین اهداف این بنیاد می توان موارد زیر را بر شمرد:
- اهدای جایزه سالانه هوشنگ گلشیری به آثار برتر ادبیات داستانی و نقد ادبی به زبان فارسی
- تشکیل کارگاه های داستان نویسی، جلسات داستات خوانی و نقد و بررسی
- تاسیس مرکز انتشارات و کمک به چاپ و نشر آثار داستان نویسان
- برگزاری مراسم بزرگداشت داستان نویسان
- گسترش ارتباطات فرهنگی داخلی و خارجی
- تاسیس کتابخانه تحقیقاتی و مطالعاتی و مرکز اسناد
- گردآوری مدارک مربوط به هوشنگ گلشیری، ترجمه و نشر آثار او
اما دست روزگار همچنان که به گلشیری کم لطف بود به بنیاد و یاران او هم کم لطف که نه، بی لطف بود. یاران همکاری کردند، نشد. تلاش کردند، نشد. تحریم کردند، نشد. دوباره شروع کردند باز هم….
با این حال این بنیاد هنوز زنده است و دارد راه و رسم یاغی گری را می آموزد، همچنان که گلشیری یکی از جملاتی که تا آخر عمر تکرار می کرد این بود:
“این کار یست که من تا زنده هستم میخواهم انجام بدهم و اگر موفق نشوم خواهم نوشت که دیگران باید چه کار کنند”
گلشیری فارس بود و حن نامه را برای فارس ها نوشت تا خلق وخوی فارس ها را غربالگری وبه قول خودش جن گیری کند…او همانقدر فارس است و فارس گرا که مولوی وفردوسی قرون وسطایی! آیا گلشیری یک بار در تمام عمرش حرفی درباره ی حق دیگر ایرانیان بر زبان و قومیت شان زد؟چرا همیشه افکار منحط فارسی در اذهان قشر فرهنگی لک جولان میدهد…اگر میخاهید حرفی ازفرهنگ بزنید که به کار آید به متفکران اصیل جهان مانند سارترو ژیژک و…استناد کنید که علیه کشور وملت خود حقیقت را میگفتند نه متفکران دست چندم جهان پیرامونی و ترجمه ای خاور میانه ای…تو چه کم از او داری جز خودآگاهی قومی وفرهنگی
سپاس
سلام
محمدآصف سلطانزاده، رضا قاسمی، حسین مرتضاییان آبکنار، امیر احمدی آریان، پیمان هوشمندزاده، بهروژ ئاکرهای، فارس باقری. این اسمها را جدا کنید. اسمهایی که مربوط به دورههای آغازین بنیاد گلشیری و نزدیک به زمان مرگ هوشنگ گلشیری هستند. حالا به آنچه میماند نگاه کنید. برندگان و این آخریها نامزدهای بنیاد گلشیری. ببینید راه و رسم یاغیگری در عاشقیت در پاورقی یا نگران نباش مهسا محب علی دیده میشود یا یکشنبه آراز بارسقیان؟ فریبا وفی یاغی است یا شیوا ارسطویی شیوه یاغیگری آموخته و میآموزد؟ سپیده شاملو در انگار گفته بودی لیلی چه کرده که مثلاً فهیمه رحیمی یا نسرین ثامنی نکردهاند؟ حسین سناپور یاغی کدام وادی داستان است؟ خاطرات پاساژگردیهای سینا دادخواه در یوسفآباد، خیابان سیوسوم طغیان است یا تلاش بینتیجه و حزنانگیز محمدحسن شهسواری برای خلق داستانی متفاوت در شب ممکن؟ مرجان شیرمحمدی کدام اسلوب داستان عامهپسند را به کار نگرفته؟ دفتر خاطرات یک زن خانهدار کسل به چه عنوان یاغیگری است که چراغها را من خاموش میکنم زویا پیرزاد باشد؟ اگر احمد غلامی ژورنالیست و خودش داور جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی نبود توی این فهرست میآمد؟ رامکننده چه تلنگری بر مرداب ادبیات داستانی ایران زده که کمی خواب ماهیان لجنخوارش را خدشهدار کند تا محمدرضا کاتب جزو این جرگه باشد؟
سؤال اینجاست: امثال سلطانزاده و قاسمی و آبکنار و ئاکرهای کجای ادبیات این مملکت ایستادهاند؟ امثال شیرزاد حسن و پیمان اسماعیلی و قاسم کشکولی و مرتضا کربلاییلو چرا حتا در حاشیه نیستند؟ خیلیهایی که حتا اسمشان در فهرست پذیرفته شدهها نیست، نویسنده نیستند یا یاغی نیستند یا زیادی یاغی شدهاند یا اصلاً نویسنده نیستند یا…؟
این سیر وحشتناک نزولی را میتوانید به حساب همه چیز بگذارید. سرخوردگی نویسندههای واقعاً یاغی از نوشتن، داوریهای بودار، مافیاهای مطبوعاتی، تنزل سلیقه مخاطب و به تبع آن داورها، شیوع ادبیات ژورنالیستی به مبتذلترین شکل آن و هر دلیل کارشناسانه دیگری که من از درک آن شدیداً و قویاً قاصرم. یا اینها از بیکسی کس شدهاند؟ فقط نگاهی به نامزدها و برندگان سالهای اخیر بیندازید و ناشرشان. کمی عجیب به نظر میرسد.
شاید اگر هوشنگ گلشیری زنده بود خیلی از این اسمها حتا از کنار بنیاد هوشنگ گلشیری هم اجازه عبور نداشتند. آیا واقعاً این بنیاد از جنس گلشیری است؟
خانم مریم خدایگان سلام علیکم:جسارتا ببخشید همه نظرات جنابعالی را در تمام موضوعات مختلفی که نظر خواهی کردی خوندم یه جوری انگار با همه مشکل داری انگار از روی قصد و غرض نظر خواهی میکنی.
مثل همیشه خوب نوشتی منتظر مطلب بعدی هستم
شدیدا با خانم خدایگان موافقم. سال ها است که در تهران زندگی میکنم و آن چه از این بنیاد دیده ام آموختن رسم مافیاگری است تا یاغی گری.