- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

ابتدای بهار، اسفند یا فروردین؟

حشمت-اله-آزادبخت-2

 

حشمت اله آزادبخت / میرملاس نیوز : 

هرسال آمدن عید استارت آغاز بهاراست و ایرانیان ابتدای نوروز را انتهای حکومت زمستان بر اقلیم زمین می دانند . می گویند درایت جمشید هزاران سال پیش پایه های نوروز و جشن عید را بنانهاد و هزاران سال است دراعتقاد ایرانیان نوروز بهانه ای است تا زمین لباس یخی از تن جداکرده و قبای سبز برتن پوشد و به دنبالش مردم با پوشیدن جامه ی نو ، نوروز را جشن می گیرند.
اما آن چه انگشت تاسف همه را به دندان برده این که بهار بسیار کوتاه است و با چشم برهم زدنی زیر آفتاب داغ خرداد روی زرد کرده و به زور، خلعت زرد از دست پاییز برتن می پوشاند . درواقع بهار کودکی است که زود می میرد و داغ ماندن بردل دوستداران برجای می گذارد.با این حساب تمام سرسبزی بهار و طراوت بی بدیلش را باید یک ماه و شاید بیست روز شمرد .به همین خاطر جوانی را به بهار مانند کرده اند که در چشم برهم زدنی ازقامت زندگی انسان جداشده و او را با پاییز پیری درگیر می کند : جوانی هم بهاری بود و بگذشت…
اما آن چه در فرهنگ بزرگ سرزمین کوچک من وجود دارد و بی شک از ادبیات و فرهنگ شفاهی هزاران ساله اش برجای مانده این که ابتدای بهار را انتهای زمستان می دانند یعنی اسفند را پایان حکومت یخ آلود زمستان به حساب می آورده و می آورند . درست زمانی که ” چله ” ی کوچک زیر تیغ مهربان آفتاب اسفند ، آخرین نفس های خود را بلندمی کشد و جان می دهد .درواقع چله ی کوچک زور آخر زمستان است دربرابر صدای سترگ سم سبزه سوار(سوزه سووار) بهار که دیو سرما و یخبندان با آمدنش می گریزد .همچنان که تصویرزیبایش را در شعر ملاحقعلی سیاه پوش می خوانیم :
کله باد خیزا کله باد خیزا
ژه درونان دنگ کله باد خیزا
زنجیر زرباف یخبنان ریزا
زمهریر ژه زور بازوش گریزا …
و وقتی بهار می آید عجوز زمستان هیزم سوخته ی خود را درچاه می اندازد چرا که دوچله ی بزرگ و کوچکش را از دست داه است و می رود تا مرگ آن دو را با خاموش کردن هیزم اجاقش به سکوت گره بزند.
کله باد درواقع بعد ازآغاز اسفند یعنی اول بهار می دمد و می گذرد تا بهاری دل نشین برزمین خیمه بزند . تیغ تند وتیزکله باد باقی مانده ی یخ ها یعنی سربازان برجا مانده از لشکر زمستان را می کشد و جای شان را به گل های رنگارنگ می دهد . کله باد اگر نیاید بهار خشک و بی طراوت و بی بارشی برزمین حکم می راند که نمی تواند بهاری آن چنانی و دل پذیرباشد .کله باد کلید واقعی تدبیر و امیداست برای ساکنان زمین و دشت های رهاشده از چنگال دیوسیاه زمستان .همچنان که در سال هایی که بهار از سفر یک ساله ی خود باز گشته اما خبری از تکان عبور کله باد برشانه ی شاخه ها نبوده ، ترکه میردست التماس شعر را به جنوب می گشاید و فریاد دلتنگی سرمی دهد واز او می خواهد تا بیاید و گل ها را از دل خاک بیرون بکشد و زنجیریخ ها از بازوی کوه ها بگسلد و گره یخی از کمر آبشارها بازکند :
هانااااااای کله باد باد وهاران
ولیعهد وشت ، وکیل واران
تلیفِ تیژاو تاف درونان
میل بسته چوی مِل مینا گردنان
جاسوسن هویچ جا دیاری نیه
وه تخته یخبن حصاری بیه
ایسکه خان دی غافل نه خواوه
هانای کله باد وخت چپاوه
سنگر و سنگر سامانش ساکر
جاکِ سنگرش و سوسن جاکر
برقع کافوری کووان پاره که
تخته یخ و روی یم آواره که…
این جاست که ترکه میرنگران بهاری است که برزمینی خیمه زده که هنوز در سیطره ی زمستان است . زمینی که هنوز سرداست و کوه هایی که شانه هایشان هنوز یخ زده است . زمینی که بهارش آمده اما کله بادش هنوز نرسیده تا نوید دهنده ی بهاری سبز و رنگارنگ و بارانی باشد .
وهمچنان که حافظ نیزدربیتی از نیامدن باد بهاردررنج است و نیامدنش را مساوی با چکیدن خون از شاخه هایی می داند که باید گل می دادند و آمدنش را به خضر مانند می کند که می آید و به زمین آب زندگی می نوشاند : آب حیوان تیره گون شد خضرفرخ پی کجاست / خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد.
بااین وجود کله باد همان بادبهاران است که هنگام بهار شیهه ی نوید سرمی کشد و می آید تا گل ها را برشاخه ها برویاند و نقاب کافوری کوه ها را بدرّاند و برجای هرسنگر یخی زمستان ، سوسنی بکارد .کله باد گاه چنان تند می وزد که درختان را می شکند و قربانی می کند تا زور خود را به زمستان بنمایاند . پس کله باد باد بهارست یعنی بادی که دربهار می آید نه پیش از آن .به سخن دیگر بهاری باید آمده باشد تا کله باد رنگی اش کند وگرنه هنوز بهاری نیامده و هنوز صدای سلطه ی زمستان درکوه ها می پیچد ، چه جای گله و فریاد از نیامدن باد بهار و بازشدن گل ها….؟!
باز هم می گویم که مردم لرستان آغاز بهار را ابتدای اسفند می دانسته اند و هنوز این باور را می شود از صحبت های برخی کهنسالان شنید و اگر بنای بهار را برسبزینگی و سبزپوشی زمین بگذاریم درست است .چراکه دست اسفند است که برقامت زمین لباس سبزه می پوشاند و اگر بهار را از ابتدای این ماه به حساب آوریم ، دیگر فصلش را کوتاه نمی خوانیم که تا پایان اردیبهشت کم نیست برای گل و سبزه و خورشید کم رنگ مهربانی که می شود زیر چنگ نرمش ساعت ها خواب را تحمل کرد و زیر رِفت بارانش از سرما نلرزید .واگراول بهار را مساوی با جشن نوروز دانست باید خرداد را جزو این فصل سرسبز به حساب آورد و با این جود کمرعمربهار به تیغ داغ تابستان دونیم خواهد شد و باید به این ادعای سالیان تن داد که بهار کوتاه است درصورتی که بهار کوتاه نیست و بهار هم مثل دیگر فصل ها قامت بلندی دارد.بااین حساب فصل ها را با یک جابه جایی اندک این گونه کنارهم می چینیم که با توجه به شدت گرمی و سردی و رنگ ماه ها ، نامعقول به نظر نمی رسد:
اسفند ، فروردین ، اردیبهشت / خرداد ، تیر ، مرداد / شهریور ، مهر ، آبان / آذر ، دی ، بهمن
ومی توان این چنین خلاصه کرد که بهار اول اسفند می آید و نوروز جشن آمدن بهاراست ، وقتی که کله باد گذشته است و بهار با بلندشدن سبزه هایش جان گرفته است.
اسفندتان بهاری باد!