رضا حسنوند « شوریده لرستانی» / میرنلاس :
ضرب المثلهای لکی گنجینه ای بکر و پر محتوایند. در این جملات و عبارات کوتاه دنیایی از رمز و راز نهفته است، جوینده می تواند در این میانه از مباحث اسطوره و رد پای تاریخ هزاران ساله تا مسائل نوین امروزی را در یابد که متاسفانه قربانی شدن این زبان در معبد مرکزنشینان لرّ،پرده ای از ابهام را فراروی این زبان فخیم کشیده است ، که انشاالله شرح و ایضاح این ابهام در « سری مقالاتی تحت عنوان :تبارهای گمشده »واضح و تبیین خواهد شد.اما ضرب المثلها که خود آیینه تمام نمای فرهنگ هر قومند بهترین جایگاه برای تحقیقند که نگارنده در این باب ابتدا به توضیحی در مورد نشان اساطیری یک ضرب المثل پرداخته و امیدوار است که بتواند این سلسله مقالات را ابتر نماند؟!اما اصل بحث:
وتونه بیه لیل کوئی کی ؟ یا ،کِی نومتَه؟ وت حالامی ژنم نحواستیه.
vetona bealil kuei ki?(ke nomta)
Veti hālāme žanem na howāstea
بهلول را گفتند اهل کجایی ؟( یا نامت چیست؟)گفت : هنوز زن نگرفته ام.
این ضرب المثل شاید برای بسیاری از آنان که با ریشه های اساطیری زبان لکی آشنایی نداشته باشند و در این وادی غوری نکرده اند خنده دار و چه بسا مبهم و تحریف شده به نظر برسد.و خواننده ای از خود بپرسد که چیستی نام و کجایی بودن چه ربطی به زن گرفتن دارد؟
اما خوانندگان اهل ذوق و آشنا با متون کهن و اساطیری ما می دانند که یکی از آداب آیینی ایرانیان نام کردن و یا نامگذاری کودکانشان بوده که تا مرحله زن گرفتن اسمی برآنها نمی نهاده اند و حتی در بررسی دقیقی خواهیم دید که ملل دیگر نیز این رسم را داشته اند. شاهد مدعای ما مطلبی از شاهنامه این کهن سترگ نامه باستان است که یادگار هزاران سال فرهیختگی و اندیشمندی پدران ما در گیر و دار زندگی است. در شاهنامه میخوانیم آنگاه که:
فریدون می خواست برای سه پسر خود که هنوز نامی بر آنها نهاده نشده بود زن بگیر تا علاوه بر تشکیل نهاد خانواده نامی نیز بر آنها بنهد قصد پیوند با شاه هاماوران را می بندد ومقدمات کار را انجام می دهد و فریدون خود در آزمونی حماسی و نبرد مندانه پسران خود را می آزماید تا بر اساس خلق و خو و برخورد بخردانه آنها با حوادث نامی بر آنها بنهد. فریدون چونان اژدهایی دمان بر پسران خود ظاهر می شود و هریک را به گونه ای می آزماید و از آنان برخوردی می بیند و سپس ناپدید می شود و بعد از آن مجلسی می آراید و پسران خود را می نوازد و می گوید آن اژهایی را که با آن به مقابله برخاستید من بودم که آزمودمتان. و حالابشنوید از زبان ماندگار ترین مرد عرصه حماسه پیر طابران:
فریدون نام پسر بزرگ خود را که در آزمون سعی بر سالم ماندن از حوادث داشته سلم می نامد:
کنون نامتان ساختستیم نغز
چنان چون بباید سزاوار مغز
توئی مهترین سلم نام توباد
به گیتی پراکنده کام تو باد
که جستی سلامت ز چنگ نهنگ
به گاه گریزِش نکردی درنگ
دلاور که نندیشد از پیل و شیر
تو دیوانه خوانش مخوانش دلیر
اما فرزند میانین خود را که سرکشی و تیزی و تندی به کار می برد «تورّ» می نامدو …:
میانین کز آغاز تیزی نمود
از آتش مرو را دلیری فزود
ورا تور خوانیم شیر دلیر
کجا ژنده پیلش نیارد به زیر
هنر خود دلیری است بر جایگاه
که بد دل نباشد سزاوار گاه
دگر کهترین مرد با سنگ و چنگ
که با شتاب است و هم با درنگ
زخاک و زآتش میانه گزید
چنان کز ره هوشیاری سزید
دلیر جوان چون هشیوار بود
به گیتی جز اورا نباید ستود
کنون ایرج اند رخورد نام اوی
در مهتری باد فرجام اوی
بدان کو به آغاز شیری نمود
به گاه درشتی دلیری فزود…
ر.ک .
نامه باستان کزازی ،شرح شاهنامه،ج ۱ صص ۶۵ و۶۶
و زین پس دختران شاه هاماوران ،عروسان خود را نیز نام
می نهد:آرزو، آزاده خو و سهی.
و ما می بینیم که این مثل با عمر بیش از هزاران سال خود با اندک تغییری هویت خود را حفظ کرده است.
و مثال اساطیری دیگری برای اثبات مدعای ما ضرب المثلی دیگر است با عنوان:
بیژن نوم نائاشدی ژن حواسدی نوم ایر آشتی.
Bižan nom nā āšdi žan howāsdi nomeir āšdi
بیژن (فلانی) نامی نداشت ولی زن گرفت و نامی درکرد و مشهور شد.
و چه بسیارند ضرب المثلهای ذیقیمتی که ریشه در آنسوی اساطیر و تاریخ دارند و از سرمایه های علمی و ادبی ما هستند ولی خود نمیدانیم و در این گستره چه بسا ضرب المثلهای بسیاری هستند که کثرت استعمال آنان را از صورت اصلی دور کرده است و کمتر کسی متوجه اصل آن عبارات و ضرب المثلها می شود. یکی از این موارد که امروزه استعمال زیادی دارد عبارت زیر است؛
چیه م کلگْ ، کاسه نموئینی.چشمِ گنده کاسه را نمی بیند.
čeam kaleġ kāsa nemawini
این ضرب المثل در مورد افراد بی دست و پایی که در راه رفتن ، مواظب اشیای جلوی پای خود نیستد و کاسه و کوزه ها را به هم می ریزند بکار می رود،افراد چلمن،
اما اگر پرسیده شود که چرا نمی گویند،: چشمِ گنده بشقاب یا قندان یا سینی یا… را نمی بیند؟ کسی نمیداند جوابی ارائه دهد و اگر پاسخی هم شنیده شود از سر « من درآوردی » خواهد بود.
اما اصل مطلب:
این ضرب المثل ساختار گفتاری آن به هم خورده و از صورت درست :
چیه مِ گلِگْ کاسه، نموئینی.
چشمی که کاسه و حدقه اش درشت باشد نمی بیند.
به این روز افتاده است.و امروزه در علم پزشکی اصلی اثبات شده است که افرادی که کاسه یا چشمشان درشت است به علت تشکیل نابجای کانون دید، از بینایی درستی برخوردار نیستند و باید با عینک این مشکل برطرف شود. لذا گذشتگان ما به این مسأله علمی واقف بوده اند و این عبارت را بکار برده اند ولی متاسفانه گذشت روزگار صورت نحوی عبارت را دگرگون کرده است.
اما ضرب المثل بعد:
یزد دویره گز نزیکه.
yazd doweira gaz nazyka
یزد دور است گز که نزدیک است.
این ضرب المثل برای افرادی بکار می رود که لافهای زیادی می زنند و می گویند چنانبود و چنین بود و فلان بود و بهمان بود و لذا کسی از حضار بنابر اعتراض می گوید حالا یزد که فاصله بسیاری دارد فدای سرت گز و متر و مقیاس کمتر که میسر است یالا بفرما و نشان بده؟!
اما بحث اینجاست که اصل این ضرب المثل آیا به همین صورت بوده و لفظ یزد بی مقدمه وارد این عبارت شده است؟
می گوییم نه.زیرا اصل مثل اینگونه بوده ؟
یَکی وِتی باوَه می داشت اژ ایره تا یزدَه مَه پَه رّیا؟!
یَکی تِر وتی :یزد دویره گَز گِه نزیکه؟!
یکی می گفت :پدری داشتم که از اینجا تا یزد می توانست بپرد.
دیگری گفت: یزد که دور است ولی برای امتحان گز و متر که وجود دارد؟!
Yki veti bāwami dāšt až eira tā yzda maparryā
Yaki ter veti yazd doweira gaz ge nazika
که مرور زمان عبارت را به نیمی از اصل بدل کرده بی که، کسی بداند گرچه اقتصاد کلام باعث اختصار گفتار می شودولی باید دانست که ریشه مثلها کجاست و به کجا ختم می شوند.
مثل بعدی می گویند: هرگوا فلونی پشمیه فلونی اِ پتِرا کتیه
و این است عاقبت ضرب المثلهای ما…
درود بر سربازان و مدافعان فرهنگ زبان لکی
درود فراوان
باز هم از این مطالب بگذارید
درود فراوان
خسته نباشید
باز هم از این مطالب بگذارید
برخی زبانشناسان لکی را در شاخه گویشهای جنوبی کردی طبقهبندی میکنند، اتنولوگ آن را یک زیرشاخه چهارم کردی طبقهبندی میکند. و برخی آنها را قومی مابین کردها و لرها نامیدهاند و برخی لکها را یک شاخه مستقل از اقوام ایرانی میدانند. و چون در آغاز پیدایی و تجمع خود حدودأ صد هزار خانه بودهاند، آنها را «لک»؛ یعنی، «صد هزار» نامیدند.[نیازمند منبع] مهمترین طوایف لک ایران عبارتند از آزادبخت،کاوشوند و زردلان،جلالوند،قیاسوندعثمانوند،ایل مافی , ایل باجلان و ایل بیرانوند که در نواحی ایلام و کرمانشاه و لرستان ماوا داشتهاند.
طوایف لک که در لرستان زندگی میکنند غیر از طوایف لر هستند.شاه عباس اوّل در دورهٔ صفویه لکها را به لرستان منتقل کرد و درآنجا سکونت داد و طایفهٔ سلسله که قبلاً در منطقهٔ مایدشت کرمانشاه ساکن بود و طایفهٔ دلفان در قرن سوم تیولی در شمال لرستان داشتهاند و طایفهٔ باجلان از منطقهٔ موصل آمدهاست.
در زمان نادر شاه بخشی از سپاه نادر را لکها تشکیل میدادند. در دوره قاجار، به علت انتقام گیری از زندیه، بسیاری از طوایف لک، منقرض و به نقاط مختلف پراکنده شدهاند. در زمان مشروطیت هم لکها به فرماندهی یارمحمدخان کرمانشاهی نقشی ایفا کردند وبه قول کسروی، یار محمد خان یکی از سمبلهای مشروطه بوده؛ و در نهضت جنگل هم لکها نقش بسزایی داشتند.
تبارشناسی منابع گوناگون نظرهای گوناگونی را در مورد تبار لکها ارائه میدهند. زبانشناسان لکی را در شاخه گویشهای جنوبی کردی طبقهبندی میکنند، اتنولوگ آن را یک زیرشاخه چهارم کردی طبقهبندی میکند. برخی لکها را قومی مابین کردها و لرها نامیدهاند و برخی لکها را یک شاخه مستقل از اقوام ایرانی میدانند
چنین به نظر میرسد که روند اخذ هویت کردی که از سدهها پیش مردم گوران مناطق اردلان (به مرکزیت سنندج) و سرزمین کرمانشاه در بر گرفت،در منطقه لکنشین تکمیل نشده و باعث مناقشهآمیز بودن موضوع تعلق قومیتی لکها شدهاست. نتیجتاً چنین به نظر میرسد که لکی از هر دو زبان کردیتبار و لریتبار عناصری داراست. اما با دقت در آن میتوان دریافت که قرابت بسیار زیادی با کردی کلهری داردایل لک بالاوند ایرانی تبار شامل طوایف بالاوند، اولادها، کاوشوند، خلفوند، بهمنیا روند، پیراحمدوند، لروند کلهر و داجیوند که در منطقه هلیلان و زردلان ساکن هستند از تیرههای قدیمی و بومی منطقه و از اعقاب طوایف ساسانیان هستند و بعضی معتقدند که از نسل بهرام گور و به احتمال قوی دارای آیین زرتشتی بودهاند.
نظریه کردیتبارگویشهای جنوبی کردی یا (جنوب شرقی) شامل تعداد زیادی لهجههای منفرد و متفاوت نظیر (کرمانشاهی، کلهری، سنجابی، لکی فیلی در استانهای کرمانشاه، کردستان، ایلام و لرستان در غرب ایران و نیز در شرق عراق میباشند.
دانشنامه بریتانیکا لکها را از اقوام کرد نام میبرد.و شماری دیگر از منابع نیز لکها را در شاخه اقوام کردی از شاخه زبانهای ایرانیتبار غربی قرار دادهاند.در کتاب «دائرهالمعارف اسلام» آمدهاست که: در لرستان قدیم برخی اقوام کرد (قبایل لک در شمال و همچنین در بین فیلیها، ایل محکی) زندگی میکنند.
دهخدا در مورد لکها و لهجه لکی مینویسد: کردهای لکی در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیرهاست. لهجه لکی؛ لهجهای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. دائرهالمعارف بزرگ اسلامی نیز، لکی را لهجهای از زبان کردی دانستهاست؛ زبانشناس کانادایی آنونبی نیز در مورد لکی نوشتهاست که نظر فتاح را قبول دارد که لکی را در میان زبانهای کردی طبقهبندی کردهاست.
ساختار اصلی دستوری و افعال ربان مردمان لک «همانند دیگر لهجههای کردی» در زمره زبانهای شمال غربی ایرانی قرار میگیرد. این ارتباط همچنین با مشاهده بقایای ساختار کنایی (ارگاتیو) در لکی تصدیق میشود. در گویش لکی مانند سورانی و کرمانجی ویژگی ارگاتیو مشاهده میشود، بنابراین زبان لکی شبیه به کردی و از لری متفاوت است. ولی در لرستان ترکیب و واژههای لکی به شکل گستردهای به سوی لری تغییر کردهاند
منبع : ویکیپدیا
سلام بر هم قبیله عزیزم
درودبراستاد رضاحسنوند. استفاده کردیم . همیشه سربلندبمانی
سلام بر اسداله ازادبخت ،جانباز و شهیر قبیله ام
بابا طاهر و رمزگشایی معنایی چند بیت خوانده نشده به زبان لکی
رضا حسنوند « شوریده لرستانی»
یکی از رازهای ابهام برانگیز اشعار بابا طاهر لکزی خوانده نشدن ابیاتی چتد ازاین شاعر بزرگ است که این خوانده نشدن ها نه از جانب بابا طاهر بلکه از قبل خوانندگان و نساخان می باشد و همین امر باعث شده که بقول مولانا یکی دالش لقب بدهد و دیگری الف.
اما هماره آنانکه در صدد خواندن اشعار بابا بوده اند بدون زحمت دادن بخود که بپرسند زبان سرایش این ابیات چه بوده با استفاده از معاییر زبان معیار به واکاوی و جراحی این ابیات پرداخته اندتا چیزی که میخواهند بدست بیاورند نه چیزی که باید باشد با این وضعیت معلوم است که جوابی دریافت نمی شود و ره به ترکستان می رود.
معمولا اگر کسی در مورد خوانش ابیات بابا طاهر کارکرده با لطایف الحیل سعی کرده واژه های لکی بابا طاهر را با اسقاط و تصحیف و قلب و … به زبان معیار برگرداند تا فهمیده شود و این کاری بس اشتباه بوده و همین امر باعث شده که لک زبان بودن ایشان در غباری از سوال نامفهوم بماند و بقول دکتر صفا :در میان عامه فارسی زبانان در آنها تصرفاتی صورت گرفت چنانکه از هیئت اصلی خود بگردیده و بپارسی دری نزدیک شده اند.ج ۲ تاریخ ادبیات ص ۳۸۴
در این مقال سعی برآن شده که چند بیتی از بابا طاهر که ناخوانده مانده با متد علمی نه ذوقی خوانده شود تا دیگران به لک زبان بودن بابا طاهر مقر و معترف شوند در صص ۳۸۴تا۳۸۶ تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا چند بیت از سروده های بابا ذکر شده که به خط مرحوم مینوی و از موزه استانبول و از میان نسخ خطی جمع آوری شده و در اینجا اصل ابیات را عینا ذکرمی نمایم و سپس مصیبات وارده را نیز یادآوری می شوم وانگه به بیان معنی و ذکر شروح می پردازم.
اصل شعر به خط مرحوم مینوی:
کراژ رز اونهی دیوانه ازکل ئه پرچینش کری وانوشه و ول
کر او بشنش نهی آن دارشمشاد کر رونش کری آواج بلِبِل
سرنجامان بشی پیا بهرزی یا ی ته کور وی ماوای ته کل
این نوشته دقیقا نسخه برداری استاد مینوی است و در این فاصله یعنی از روزگار باباطاهر تا امروز حالاتی بر این نوشتار گذشته که خدا میداند. اما براساس زبان لکی صورت درست این ابیات چنین است :
گر اژ رز اورنهی دیوارته از گل نه پرچینش کری وانوشه و ول
گر او پشتش نهی آن دارشمشاد گر او رویش کری آواج بلبل
سرنجامان بشی پیا به هر زی یای ته گور وی ماوای ته گل
اولا لازم به تذکر است که در روزگاری از تاریخ کتابت زبان فارسی واژه هایی مانند گ و پ و ژ و چ را به صورت ««ک» و« ب» و« ز» و «ج» می نوشته اند و این امر نکته ای نیست که براهل تحقیق پوشیده باشد و این خصیصه نیز در دیوان بابا طاهر هم وجود دارد. و نکته ی دیگر اینکه بسیاری از کلمات که فقط اختلاف نقطه ای داشته اند بعضا درست ضبط نشده اند مانند بشنش و پشتش در همین نوشته. با توجه به این مقدمه کوتاه در باب این ابیات شرح و معنی بدین صورت است:
بیت اول:اگر دیوارت از گل رز و پرچینش از بنفشه باشد
بیت دوم: اگر در ورای آن دیوار درخت شمشاد بکاری و برآن درخت آواز بلبل تعبیه کنی
بیت سوم: و یا در آخر مردی شوی به هرپوششی درایی جایت گور است و ماوایت خاک.
در این ابیات واژه هایی وجود دارد که هنوز در زبان لکی مستعملند و زنده:
«اورنهی» همان ایرناین به معنی جمع کردن و بار زدن وآماده کردن فراهم نمودن است مثلا بار ایرناین یعنی بارزدن و مهیا کردن و ….
«یانه» یا لانه که همان واژه مورد استفاده در این بیت از فرهنگ عامه می باشد که می گوید: «دوریش وه نیشدن یانه ش خراوه » یعنی درویش با نشستن و کوشش نکردن لانه اش خراب می شود.
و یا این ابیات که اصل نگارش مرحوم مینوی بدین صورت است:
زارجم دی و دای مورجان خورد مورجانی دو دستی و خدا درد
ناگهان بامدند باز وداری زارجش کشت وموران زارج ادخورد
دال جالوند کوهان کرد پرواز بازش بکشت و خونش پاک ادخورد
در این ابیات چند واژه جای حرف و حدیث دارند:
اول واژه ی «زارج » که همان ژارژ یا ژرژ است که در زبان دلفانیان لک زبان به معنای کبک است.
دوم «مورج + ان جمع » که همان میروج یا میروژ یا مروج لک زبانان و همان مورچه زبان فارسی است.
سوم «وداری» که درست آن ئو داری است و به معنی از روی درختی و یا از فراز درختی.
چهارم «جالوند» است که این واژخ مرکب از دو قسمت «جه » یعنی از و دیگری همان کوه الوند و به قیاس عام کوه بلند.
اما :
نظامی که حدود صدسالی بعد از بابا شرف حضور در عرصه ی آفرینش را پیدا کرده داستانی دارد به این صورت:
به چشم خویش دیدم در گذرگاه که زد برجان موری مرغکی راه
هنوز از صید منقارش نپرداخت که مرغ دیگر آمد کار او ساخت
این داستان را که نیازی به توضیح ندارد داشته باشید و معنای شعر بابا را بشنوید تا بدانید که نظامی این مضمون را از کجا آورده است؟
با طاهر می گوید :کبکی را دیدم که به شتاب مورچه ها را می خورد و مورچه ها درد خود را با دودستی – از ته دل – به محضر خدا عرض کردند.
ناگهان عقابی از روی درختی فرود آمد و کبک را کشت و مورچگان کبک را خوردند.
سپس دالی یا همان عقاب درشتر از کوه الوند سرازیر شد و کبک را کشت و آن را خورد.
در این ابیات باباطاهر گذشته از تقسیم قدرت عقاب و دال و مور که به ترتیب برهمدیگر برترند دقیقا همان داستان نظامی را پی ریزی کرده است
و یا این ابیات:
اصل شعر به خط مرحوم مینوی:
یا از این بند در ازناوه کتیم خونم ادخورد و در خوناوه کتیم
یا درین شومه کیتی ام نیاپا اژ خوبی باره در ورلاوه کتیم
با توجه به نادرستی ضبط این بیتها باید اینگونه نگارش یابند تا هم به صحت نزدیک شوند و هم به زبان لکی قابل پذیرش باشند.
تا از این بند دراز ناوه کتیم خونم ادخورد و در خوناوه کتیم
تا درین شومه کیتی ام نیاپا اژ خونی باره در ورلاوه کتیم
شرح:ابتدا معنای آن را ذکر می کنیم که می گوید:
تا در این دره ی طویل دنیا پا نهادیم خونمان را خورد و در مصیبت و خونبارگی افتادیم و از آن روزی که در این دنیای شوم پای نهادم از سرنوشت خونبارگی ای که داشتم پیوسته در رنج بودم
چند واژه جای بحث دارد:
یکی« ناو» به معنی دره و استعاره از دنیا است که هنوز در لکی این واژه زنده و مورد استفاده می باشد شاهد مثال کوه بزرگی است در الشتر به نام خرگوشناو یعنی دره ی خرگوشها.
دیگر« نیاپا» یعنی نهادم پا این واژه هنوز به صورت پام نیا یعنی پایم را نهادم و یا پای گذاشتم مورد استفاده است خاصه در میان کولیوندان عزیز.
دیگر «خونی باره» است که همان خونباره و به معنی فردی است که اهل قتل و کشت و کشتار است و امروزه در زبان لکی خویناوار و خوینه بار – کسی که قتلی انجام داده – رایج و مورد استفاده است .ولی معنی « باره» در این بیت باباطاهر چیزی دیگر است و آن هم به معنی سرنوشت است زیرا در زبان لکی« باره » به معنی چاره و سرنوشت است. خدا ا باره آوردن :یعنی خدا چیزی در سرنوشت قرار دادن.
براین اساس لک زبان بودن بابا طاهر قابل قبول خواهد بود برکسی که زبان و واژگان را بشناسد.
مانگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
تابعد….
با سلام
آقای آزادبخت کاش تشابهات لکی و لری را هم بر می شماردید .برخی که شما فرمودید اشتباه کرده اند و از سر زیاده خواهی آنها بوده است .بین لکی و لری کوچکترین وجه تمایزی نیست .
متاسفانه معلوم نیست که چرا برخی این همه آسمان ریسمان می کنند که لکی زیر مجموعه کردی باشد ؟؟؟/
آقا مرغ همسایه همون مرغه غاز نیست خیالت راحت!!
لک زبانها
روز جهانی پاس داشت زبان مادری
……………………………………………………………………………………………………….
لکها در مناطق غربی و شمالی استان لرستان، شرق استان کرمانشاه، شمال استان ایلام و جنوب استان همدان ساکن هستند. لغتنامه دهخدا لکها را ساکن کرمانشاه، همدان، اصفهان و کردستان،لرستان معرفی میکند و سکونتگاه آنها را عراق عجم در مناطق کوهستانی غرب و جنوب غرب ایران معرفی میکند. در ادامه منطقه بخش طرهان، شهرستان کوهدشت، بخشهایی از شهرستان خرمآباد و مناطق بین رودخانه کشکان و سیمره را به عنوان سکونتگاه مردم لک معرفی میکند.
دانشنامه جهان اسلام در توصیف سکونتگاه مردم لک شهرستان دلفان، شهرستان سلسله بخش طرهان، منطقه بالاگریوه، شهرستان خرمآباد و به طور کلی غرب و شمال غربی استان لرستان را سکونتگاه مردم لک معرفی میکند.
در تاریخهای گذشتگان از جمله تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی از شانزده ولایت به عنوان کردستان یاد شدهاست. حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ هجری نخستین کسی بود که اسم کردستان و شانزده ولایت آن را آوردهاست:
کردستان و آن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عرب و خوزستان و عراق عجم و اذربایجان و دیاربکر پیوستهاست. آلانی، الیشتر، بهار، خفتیان، دربند، تاج خاتون، دربند رنگی، دزبیل، دینور، سلطان اباد، چمچمال، شهر زور، کرمانشاه (قرمیسین) هرسین، وسطام
در اسناد تاریخی قرن شانزده میلادی نیز طوایف لک را بخشی از طوایف کرد میدانند نظیر کتاب شرفنامه شرفخان بدلیسی که به فارسی نوشته شدهاست. بخشهایی دیگر از مردم قوم لک در کرکوک و خانقین عراق سکونت دارند. در عراق تعداد گویشوران لک را بیشتر از ایران حدس زدهاند
مرغ همسایه همون مرغه غاز نیست
ولی لرها با تدبیر غلط و سیاست های پوشالی در صدا و سیمای لر غازش کردند جناب گراوند عزیز
چرا نباید در صدا و سیمای لرستان له کی سخن وگفت و تحقیر شد.
خواهشا متعصبانه سخن نگویید…چون این وصف سخن له ک دوستان این دیار است
حمد ا… مستوفی بسیاری دیگر از ایلات و اقوام ایرانی مانند فارسها و بلوچ ها و کرمانی ها و لرها را کرد معرفی کرد است .
منظور حمد ا… مستوفی از کرد بودن این اقوام و گروهای شیوه زندگی آنها بوده است نه اینکه قومیت کرد داشته اند .
در فرهنگهای واژه نامه معنی کلمه کرد یعنی صحراگرد و چادرنشین است و به کیلیه گروه و کسانی که شیوه زندگیشان بصورت کوچ نشینی بوده است واژه کرد یعنس صحراگرد اطلاق میشده است نه اینکه اتین گروه ها از قومی بنام کرد هستند.
شرفخان بدلیسی یک فرد جنگ مدار و نظامی بوده و گفته ایشان بدور از قوم گرایی نیست و قابل استناد نیست
از ویژگیهای لکها، داشتن فرهنگ غنی مکتوب است. برخی آثار سرایندگان لک در تذکره به همت مرحوم اسفندیارخان غضنفری تحت عنوان «گلزار ادب لرستان» به کوشش و ویراستاری رضا حسنوند گردآوری شدهاست. شاعران برجستهای از حوزه کولیوند (الشتر) مانند ملا پریشان، ملا منوچهر، ملا حقعلی، رضا حسنوند معروف به شوریده لرستانی و فارغالتحصیل دانشگاه تهران و استاد دانشگاه صاحب آثار فاخری چون لغت نامه زبان لکی، مجموعه مقالات زبانشناسی تبارهای گمشده و مجموعه اشعار لکی و فارسی از انتشارات سیفا، عزیز بیرانوند (خم گرین) و… کیومرث امیری کلهجویی معروف به لک امیر شعرهایی به این زبان سرودهاند.
از دیگر آثار مکتوب میتوان به سرودههای اهل حق نظیر: کلام خان الماس، نامه سرانجام، هفتوانه پهلویانه عسگری عالم و خم گرین عزیز بیرانوند اشاره کرد. دیگر اثر مشهور شاهنامه لکی است که اخیراً انتشارات اساطیر آن را منتشر کردهاست.
۷۰ درصد واژگان لکی با زبان فارسی مشترک است. ۷۸ درصد با لری خرمآبادی و ۶۹ درصد با لری شمالی.[۴۱] لکهای پیشکوه قویاً خود را لر میدانند و لکهای پشتکوه پیوندهای قوی فرهنگی هم با لرها و هم با کردها نشان میدهند.[۴۲]
زینالعابدین شیروانی نویسنده کتاب تاریخی بستانالسیاحه در سدهٔ نوزدهم، لکها به عنوان یکی از ایلهای لر مینامد.[۴۷] در دوران معاصر نیز ح. ایزدپناه نویسنده فرهنگ لکی، کرد دانستن لکها را یک «سوءتفاهم» و ناشی از استفاده واژه کرد از قدیم در معنی مردمان کوچنشین ایرانیتبار در سراسر منطقه میداند.[۴۸]
در لرستان جایگزینی زبانی به سوی لری در میان گویشوران لکی در جریان است و گویشوران لری نیز به نوبه خود گرایش به استفاده بیشتر از فارسی معیار دارند.[۴۹]
۱- “معین الدین نطنزی” مولف کتاب (منتخب التواریخ) به سال ۸۱۶ هجری لکها را یکی از طوایف اصلی قوم لر میداند و مینویسد:
چون قوم لر در آن موضع (مانرود) بسیار شدند و بعد از آن هر قبیله به جهت علفخواری (چرای احشام) رو به موضعی نهادند، بعضی به لقب و بعضی به اسم موضعی که قرار گرفتند نام قبیله بدان مشهور شد، مثل روزبهانی، فضلی، داود عباسی، ایازکی، عبدالمالکی و ابوالعباسی که به نام پدر موسوم اند و سلوزی، جنگروی، لک، هسته، کوشکی، کارند، سنوبدی، الانی، زخوارکی، براوند (بیرانوند)، زنگنه، مانکرهای، رازی، سلگی و جودکی که به اسم مواضع خود مشهورند.[۵۰]
همانطور که واضح است او لکها و نیز زنگنهها و بیرانوندها را که لک زبانند، در زمره قوم لر میداند.
۲-“اسکندر بیک ترکمان” مورخ دوران صفویه در جلد اول کتاب مشهور (عالم آرای عباسی) لکها را لر و مناطق لک نشین را جزء لرستان و لرکوچک ذکر میکند، او مینویسد:
مجملآ طوایف لر کوچک که در ولایت خرماباد، خاوه، الشتر، صدمره و هندمین اقامت دارند از قدیمالایام به تشیع فطری و ولای اهل بیت و طیبین و طاهرین موصوفند و مولف نزهت القلوب به شرح قصبات و مواضع لر کوچک را به تفصیل مرقوم نساخته آنچه معلوم ذره حقیر گشته ولایت مذکور بر جانب جنوبی عراق (اراک) واقع گشته عرض آن یک طرف به ولایت همدان و قلمرو علیشکر متصل و طرف دیگر به الکاء خوزستان پیوسته طول آن از قصبه بروجرد تا بغداد و سایر محال عراق عرب قریب یکصد فرسخ است.[۵۱]
در این کتاب مناطق اصلی لک نشین یعنی الشتر و خاوه که همان دلفان است از طوایف لر کوچک دانسته شده و با حدودی که برای ولایت لر کوچک مشخص شده یعنی از همدان تا خوزستان و از بروجرد تا بغداد؛ همه مناطق لک نشین جزء لر کوچک دانسته شدهاند.
۳-میرزا محمد حسین مستوفی در رساله (آمار مالی و نظامی ایران در سال ۱۱۲۸) در دوره صفویه، قوم لر را ایرانی الاصل دانسته و آنها را مشتمل بر چهار طایفه میداند:فیلی، لک، بختیاری و ممسنی.[۵۲]
دراین رساله مرکز لرفیلی را خرمآباد و طایفه زند را از لرهای لک دانسته است.
۴-“حمید ایزدپناه” ادیب، شاعر و نویسنده لر در کتاب (فرهنگ لری) مینویسد:
در لرستان دو گویش لکی در شمال و لری فیلی در جنوب، شرق و غرب تکلم میشود. وی لکی را یکی از گویشهای اصلی قوم لر میداند. او معتقد است که لکی با لری فیلی زمینههای دستور زبانی و واژههای مشترک زیاد دارد و تفاوت آنها تنها آوایی است. به نظر وی زبان لکی، زبان ادبی لری میباشد.[۵۳]
۵-“ایرج کاظمی” ادیب و نویسنده لرستانی که خود از لک زبانان دلفان است در کتاب (مشاهیر لر) گویش لکی را یکی از گویشهای مردمان لرزبان معرفی میکند.[۵۴]
۶-“موسوی”در کتاب (سوگ سرایی و سوگ خوانی در لرستان) در تقسیم بندی زبان و گویش لرها مینویسد: لرها به گویش عمده لری، لکی و بختیاری صحبت میکنند.[۵۵]
۷-“سکندر اماناللهی” نویسنده و انسانشناس بزرگ لر در کتاب (قوم لر) مینویسد:
گویش لکی جزو لری است که با گویشهای هورامی و کرمانشاهی (کلهری) همبستگی زیادی دارد.[۵۶]
۸-“رحیمی عثمانوندی” در کتاب (بومیان دره مهرگان) که بی شک کامل ترین اثر در مورد مردم لک است (آقای رحیمی خود تحصیل کرده و گویش مادریش لکی است و به تمام زیر و بم زبان خود آگاهی دارد) مینویسد: لکها در فرهنگ و منشهای تباری با لر همانند و در تمام وجوه اعتقادی و کنشهای فرهنگی و بومی با یکدیگر همسان و همانندند و تنها از حیث گویش تفاوتهایی با هم دارند.[۵۷][۵۸]
۹-“علیمردان عسگری عالم “مولف کتابهای (ادبیات شفاهی لر زبانان) و (فرهنگ واژگان لری) که خود از لکهای الشتر است لکها را شاخهای از قوم لر دانسته که پیشتاز عرصه شعر و ادب در غرب کشور هستند. وی واژههای لکی و فیلی را تحت عنوان فرهنگ واژگان لری گردآوری کرده است و قسمت عمدهای از کتاب ادبیات شفاهی لر زبانان را به ادبیات لکی اختصاص داده است.
سکونتگاه
محل زندگی گویشوران لکی
لکها در مناطق غربی و شمالی استان لرستان، شرق استان کرمانشاه، شمال استان ایلام و جنوب استان همدان ساکن هستند.[۵۹] لغتنامه دهخدا لکها را ساکن کرمانشاه، همدان، اصفهان و کردستان معرفی میکند.[۶۰] دانشنامه ایرانیکا در مقاله عشایر ایران لکها را به همراه لرها در یک دسته قرار داده و سکونتگاه آنها را عراق عجم در مناطق کوهستانی غرب و جنوب غرب ایران معرفی میکند. ایرانیکا در ادامه منطقه بخش طرهان، شهرستان کوهدشت، بخشهایی از شهرستان خرمآباد و مناطق بین رودخانه کشکان و سیمره را به عنوان سکونتگاه مردم لک معرفی میکند.[۶۱]
دانشنامه جهان اسلام در توصیف سکونتگاه مردم لک شهرستان دلفان، شهرستان سلسله بخش طرهان، منطقه بالاگریوه، شهرستان خرمآباد و به طور کلی غرب و شمال غربی استان لرستان را سکونتگاه مردم لک معرفی میکند.[۶۲]
در تاریخهای گذشتگان از جمله تاریخ گزیده نوشته حمدالله مستوفی از شانزده ولایت به عنوان کردستان یاد شدهاست. حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ هجری نخستین کسی بود که اسم کردستان و شانزده ولایت آن را آوردهاست:[۶۳]
کردستان و آن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عرب و خوزستان و عراق عجم و اذربایجان و دیاربکر پیوستهاست. آلانی، الیشتر، بهار، خفتیان، دربند، تاج خاتون، دربند رنگی، دزبیل، دینور، سلطان اباد، چمچمال، شهر زور، کرمانشاه (قرمیسین) هرسین، وسطام
در اسناد تاریخی قرن شانزده میلادی نیز طوایف لک را بخشی از طوایف کرد میدانند نظیر کتاب شرفنامه شرفخان بدلیسی که به فارسی نوشته شدهاست. بخشهایی دیگر از مردم قوم لک در کرکوک و خانقین عراق سکونت دارند. در عراق تعداد گویشوران لک را بیشتر از ایران حدس زدهاند.[۶۴]
مذهب
بیشتر لکهای ایران مسلماًن و شیعه هستند از مذاهب جعفری و عدهای هم اهل حق
ادبیات
این بخش از مقاله فاقد منبع و مأخذ است. شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول تأییدپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیپدیا کمک کنید. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد.
از ویژگیهای لکها، داشتن فرهنگ غنی مکتوب است. برخی آثار سرایندگان لک در تذکره به همت مرحوم اسفندیارخان غضنفری تحت عنوان «گلزار ادب لرستان» به کوشش و ویراستاری رضا حسنوند[نیازمند منبع] گردآوری شدهاست. شاعران برجستهای از حوزه کولیوند (الشتر) مانند ملا پریشان، ملا منوچهر، ملا حقعلی، رضا حسنوند معروف به شوریده لرستانی و فارغالتحصیل دانشگاه تهران و استاد دانشگاه صاحب آثار فاخری چون لغت نامه زبان لکی، مجموعه مقالات زبانشناسی تبارهای گمشده و مجموعه اشعار لکی و فارسی از انتشارات سیفا،[نیازمند منبع] عزیز بیرانوند (خم گرین) و کیومرث امیری کلهجویی معروف به لک امیر شعرهایی به این زبان سرودهاند.[نیازمند منبع]
از دیگر آثار مکتوب میتوان به سرودههای اهل حق نظیر: کلام خان الماس، نامه سرانجام، هفتوانه پهلویانه عسگری عالم و خم گرین عزیز بیرانوند اشاره کرد. دیگر اثر مشهور شاهنامه لکی است که اخیراً انتشارات اساطیر آن را منتشر کردهاست.[نیازمند منبع]
جستارهای وابسته
مردم لر
پانویس
Ethnologue report for language code:lki
Windfuhr, G. (۲۰۰۹). The Iranian Languages, Routledge, p. ۵۸۷
Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) ۲۰۰۰.
Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) ۱۹۸۹.
V. Minorsky, “Lak”, Encyclopaedia of Islam.
Ethnologue report for Laki
مصاحب. دائرهالمعارف فارسی. ذیل واژهٔ لک
عبدالله شهبازی. مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر. تهران: ۱۳۶۹ ص. ۱۳۴
رستم رحیمی. بومیان دره مهرگان. کرمانشاه:۱۳۷۸ ص. ۱۴۶
عبدالله شهبازی. مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر. تهران: ۱۳۶۹ ص. ۶۷
Windfuhr, G. (۲۰۰۹). The Iranian Languages, Routledge, p. ۵۸۷
Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) ۲۰۰۰.
Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) ۱۹۸۹.
V. Minorsky, “Lak”, Encyclopaedia of Islam.
Lakī and Kurdish Author: Shahsavari, Faramarz Source: Iran and the Caucasus, Volume 14, Number 1, 2010 , pp. 79-82(4) [۱]
آکوپف، گ. ب. حصارف، م. ا. ترجمه سیروس ایزدی، کردان گوران، مسئله کرد در ترکیه: از آغاز جنبش کمالیان تا کنفرانس لوزان، تهران: انتشارات زوار، ۱۳۸۶/۲۰۰۷، صص۸۸-۹۱.
لطفی، احمد، طوایف پراکنده، ص۷۲ پینوشت
«بالَه وند (یا بالَوَنْد)». دانشنامه جهان اسلام. بازبینیشده در ۱۰ دسامبر ۲۰۱۳.
Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) ۲۰۰۰, P.۷۷,.
I. Kamandar Fattah, Les Dialectes kurdes méridionaux: étude linguistique et dialectologique. Louvain, Peeters, 2000, p. ۵۵-۶۲
G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009, P. ۵۸۷
G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009, P. ۵۸۷
دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، تهران ۱۳۸۰، س. ۵۴۸-۵۴۹
I. Kamandar Fattah, Les Dialectes kurdes méridionaux: étude linguistique et dialectologique. Louvain, Peeters, 2000, p. ۵۵-۶۲
Kurdish language – Britannica Online Encyclopedia
دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، تهران ۱۳۸۰، س. ۵۴۸-۵۴۹
لغتنامهٔ دهخدا، لکی
Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) ۲۰۰۰,.
Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert) ۱۹۸۹,
Ethnologue report for laki
Kurdish language – Britannica Online Encyclopedia
آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
زبانها و گویشهای ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
فرهنگ کردی کرمانشاهی، علی اشرف درویشیان، (کردی به فارسی)، نشر سهند، تهران، ۱۳۷۵
The Encyclopaedia of Islam By Sir H. A. R. Gibb, Volume V, page ۸۲۳
لغتنامهٔ دهخدا، لکی
دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دهم، تهران ۱۳۸۰، س. ۵۴۸-۵۴۹
لری چند زبان است؟
Kurdish Academy of Language: Laki
The Kurds: a concise handbook By Mehrdad R. Izady, pages: ۱۷۴-۱۷۵
Ethnologue report for language code: lki
Anonby, Erik John, Kurdish or Luri? Laki’s disputed identity in the Luristan province. بازدید: مه ۲۰۱۰. (PDF)
Anonby, Erik John, Kurdish or Luri?
Laki’s disputed identity in the Luristan province. ص. ۱۵، بازدید: آوریل ۲۰۰۹. (پیدیاف)
نقل منابع از ایزدپناه، ح. فرهنگ لکی، موسسه فرهنگی جهانگیری، تهران ۱۳۶۷خ، ص ۱۱.
B. Grimes, (ed.), Luri, in Ethnologues (۱۳th edition), Dallas 1996, p.۶۷۷
شیروانی، زینالعابدین، بستانالسیاحه، تهران: کتابخانهٔ سنایی، حدود ۱۹۸۰.
ایزدپناه، ح. فرهنگ لکی، موسسه فرهنگی جهانگیری، تهران ۱۳۶۷خ، ص ده (مقدمه).
Anonby, Erik John, Kurdish or Luri? Laki’s disputed identity in the Luristan province. بازدید: آوریل ۲۰۰۹. (پیدیاف)
منتخب التواریخ، معین الدین نطنزی، سال ۸۱۶ هجری
(عالم آرای عباسی، جلد اول، ص ۴۶۹)
(فرهنگ ایران زمین، جلد ۲۰، ص ۴۰۶-۴۰۹)
فرهنگ لری، تالیف حمید ایزدپناه
کتاب مشاهیر لر، تالیف ایرج کاظمی دلفانی
(سوگ سرایی و سوگ خوانی در لرستان-موسوی)
قوم لر، سکندر اماناللهی ، انتشارات آگاه تهران
(بومیان دره مهرگان) تالیف رحیمی عثمانوندی
قوم لر، سکندر اماناللهی ، انتشارات آگاه تهران
غلامعباس توسلی. «جهانی شدن و هویت فرهنگی قوم لک». مجله جامع شناسی ایران، پاییز ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۲ نوامبر ۲۰۱۴.
«لک». لغتنامه دهخدا. بازبینیشده در ۲ نوامبر ۲۰۱۴.
«AŠĀYER» (انگلیسی). دانشنامه ایرانیکا. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۴. بازبینیشده در ۲ نوامبر ۲۰۱۴.
«Lak tribes» (انگلیسی). The Encyclopaedia of Islam, Parts 87-88. بازبینیشده در ۲ نوامبر ۲۰۱۴.
رشیدیاسمی (کُرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او. ص ۱۷۲-۱۸۱)
کامنت بالا فقط یکی از منابعی بود که در خصوصاشتراکات ما لکها و لرها copy past کردم .این در جواب کامنتی بنام آزادبخت بود که می خواهند ما را از اصل نصبی غیر واقعی بنام کرد معرفی نمایند
بنظرم لکی وکلهری برابرند…لکی اصلا شبیهلری نیست اگرم شباهت هایی هست بخاطر ارتباطاته……….لکی واقعا کردیه
با سلام
مطلب بسیار جالبی بود. جذاب و خواندنی. بویژه اینکه شاهد و گواه را از شاهنامه حکیم فرزانه طوس آورده بودند. جالب تر آنکه گواه از شرح شاهنامه استاد کزازی نقل شده است.
پیشنهاد می کنم برخی دیدگاه ها که خود مطلب کاملی است را در زمره مطالب مستقل نیز بیاورید. گام هایتان در کمک به گسترش فرهنگ و افزودن آگاهی بشر استوار باد.
لطفا میرملاس را به نسخه واکنش گرا (ریسپانسیو) که قابلیت دیده شدن بهتر در موبایل و تب لت است ارتقا دهید.