- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

گذری و نظری بر چند ضرب المثل در زبان لکی

 

78ixen93p91shaeranelakzaban

 

رضا حسنوند « شوریده لرستانی» / میرنلاس : 

ضرب المثلهای لکی گنجینه ای بکر و پر محتوایند. در این جملات و عبارات کوتاه دنیایی از رمز و راز نهفته است، جوینده می تواند در این میانه از مباحث اسطوره و رد پای تاریخ هزاران ساله تا مسائل نوین امروزی را در یابد که متاسفانه قربانی شدن این زبان در معبد مرکزنشینان لرّ،پرده ای از ابهام را فراروی این زبان فخیم کشیده است ، که انشاالله شرح و ایضاح این ابهام در « سری مقالاتی تحت عنوان :تبارهای گمشده »واضح و تبیین خواهد شد.اما ضرب المثلها که خود آیینه تمام نمای فرهنگ هر قومند بهترین جایگاه برای تحقیقند که نگارنده در این باب ابتدا به توضیحی در مورد نشان اساطیری یک ضرب المثل پرداخته و امیدوار است که بتواند این سلسله مقالات را ابتر نماند؟!اما اصل بحث:

وتونه بیه لیل کوئی کی ؟ یا ،کِی نومتَه؟ وت حالامی ژنم نحواستیه.
vetona bealil kuei ki?(ke nomta)
Veti hālāme žanem na howāstea
بهلول را گفتند اهل کجایی ؟( یا نامت چیست؟)گفت : هنوز زن نگرفته ام.

این ضرب المثل شاید برای بسیاری از آنان که با ریشه های اساطیری زبان لکی آشنایی نداشته باشند و در این وادی غوری نکرده اند خنده دار و چه بسا مبهم و تحریف شده به نظر برسد.و خواننده ای از خود بپرسد که چیستی نام و کجایی بودن چه ربطی به زن گرفتن دارد؟
اما خوانندگان اهل ذوق و آشنا با متون کهن و اساطیری ما می دانند که یکی از آداب آیینی ایرانیان نام کردن و یا نامگذاری کودکانشان بوده که تا مرحله زن گرفتن اسمی برآنها نمی نهاده اند و حتی در بررسی دقیقی خواهیم دید که ملل دیگر نیز این رسم را داشته اند. شاهد مدعای ما مطلبی از شاهنامه این کهن سترگ نامه باستان است که یادگار هزاران سال فرهیختگی و اندیشمندی پدران ما در گیر و دار زندگی است. در شاهنامه میخوانیم آنگاه که:
فریدون می خواست برای سه پسر خود که هنوز نامی بر آنها نهاده نشده بود زن بگیر تا علاوه بر تشکیل نهاد خانواده نامی نیز بر آنها بنهد قصد پیوند با شاه هاماوران را می بندد ومقدمات کار را انجام می دهد و فریدون خود در آزمونی حماسی و نبرد مندانه پسران خود را می آزماید تا بر اساس خلق و خو و برخورد بخردانه آنها با حوادث نامی بر آنها بنهد. فریدون چونان اژدهایی دمان بر پسران خود ظاهر می شود و هریک را به گونه ای می آزماید و از آنان برخوردی می بیند و سپس ناپدید می شود و بعد از آن مجلسی می آراید و پسران خود را می نوازد و می گوید آن اژهایی را که با آن به مقابله برخاستید من بودم که آزمودمتان. و حالابشنوید از زبان ماندگار ترین مرد عرصه حماسه پیر طابران:

فریدون نام پسر بزرگ خود را که در آزمون سعی بر سالم ماندن از حوادث داشته سلم می نامد:
کنون نامتان ساختستیم نغز
چنان چون بباید سزاوار مغز
توئی مهترین سلم نام توباد
به گیتی پراکنده کام تو باد
که جستی سلامت ز چنگ نهنگ
به گاه گریزِش نکردی درنگ
دلاور که نندیشد از پیل و شیر
تو دیوانه خوانش مخوانش دلیر
اما فرزند میانین خود را که سرکشی و تیزی و تندی به کار می برد «تورّ» می نامدو …:
میانین کز آغاز تیزی نمود
از آتش مرو را دلیری فزود
ورا تور خوانیم شیر دلیر
کجا ژنده پیلش نیارد به زیر
هنر خود دلیری است بر جایگاه
که بد دل نباشد سزاوار گاه
دگر کهترین مرد با سنگ و چنگ
که با شتاب است و هم با درنگ
زخاک و زآتش میانه گزید
چنان کز ره هوشیاری سزید
دلیر جوان چون هشیوار بود
به گیتی جز اورا نباید ستود
کنون ایرج اند رخورد نام اوی
در مهتری باد فرجام اوی
بدان کو به آغاز شیری نمود
به گاه درشتی دلیری فزود…

ر.ک .
نامه باستان کزازی ،شرح شاهنامه،ج ۱ صص ۶۵ و۶۶

و زین پس دختران شاه هاماوران ،عروسان خود را نیز نام
می نهد:آرزو، آزاده خو و سهی.
و ما می بینیم که این مثل با عمر بیش از هزاران سال خود با اندک تغییری هویت خود را حفظ کرده است.
و مثال اساطیری دیگری برای اثبات مدعای ما ضرب المثلی دیگر است با عنوان:

بیژن نوم نائاشدی ژن حواسدی نوم ایر آشتی.
Bižan nom nā āšdi žan howāsdi nomeir āšdi
بیژن (فلانی) نامی نداشت ولی زن گرفت و نامی درکرد و مشهور شد.

و چه بسیارند ضرب المثلهای ذیقیمتی که ریشه در آنسوی اساطیر و تاریخ دارند و از سرمایه های علمی و ادبی ما هستند ولی خود نمیدانیم و در این گستره چه بسا ضرب المثلهای بسیاری هستند که کثرت استعمال آنان را از صورت اصلی دور کرده است و کمتر کسی متوجه اصل آن عبارات و ضرب المثلها می شود. یکی از این موارد که امروزه استعمال زیادی دارد عبارت زیر است؛

چیه م کلگْ ، کاسه نموئینی.چشمِ گنده کاسه را نمی بیند.
čeam kaleġ kāsa nemawini

این ضرب المثل در مورد افراد بی دست و پایی که در راه رفتن ، مواظب اشیای جلوی پای خود نیستد و کاسه و کوزه ها را به هم می ریزند بکار می رود،افراد چلمن،
اما اگر پرسیده شود که چرا نمی گویند،: چشمِ گنده بشقاب یا قندان یا سینی یا… را نمی بیند؟ کسی نمیداند جوابی ارائه دهد و اگر پاسخی هم شنیده شود از سر « من درآوردی » خواهد بود.
اما اصل مطلب:
این ضرب المثل ساختار گفتاری آن به هم خورده و از صورت درست :
چیه مِ گلِگْ کاسه، نموئینی.
چشمی که کاسه و حدقه اش درشت باشد نمی بیند.
به این روز افتاده است.و امروزه در علم پزشکی اصلی اثبات شده است که افرادی که کاسه یا چشمشان درشت است به علت تشکیل نابجای کانون دید، از بینایی درستی برخوردار نیستند و باید با عینک این مشکل برطرف شود. لذا گذشتگان ما به این مسأله علمی واقف بوده اند و این عبارت را بکار برده اند ولی متاسفانه گذشت روزگار صورت نحوی عبارت را دگرگون کرده است.

اما ضرب المثل بعد:

یزد دویره گز نزیکه.
yazd doweira gaz nazyka

یزد دور است گز که نزدیک است.

این ضرب المثل برای افرادی بکار می رود که لافهای زیادی می زنند و می گویند چنانبود و چنین بود و فلان بود و بهمان بود و لذا کسی از حضار بنابر اعتراض می گوید حالا یزد که فاصله بسیاری دارد فدای سرت گز و متر و مقیاس کمتر که میسر است یالا بفرما و نشان بده؟!
اما بحث اینجاست که اصل این ضرب المثل آیا به همین صورت بوده و لفظ یزد بی مقدمه وارد این عبارت شده است؟
می گوییم نه.زیرا اصل مثل اینگونه بوده ؟
یَکی وِتی باوَه می داشت اژ ایره تا یزدَه مَه پَه رّیا؟!
یَکی تِر وتی :یزد دویره گَز گِه نزیکه؟!
یکی می گفت :پدری داشتم که از اینجا تا یزد می توانست بپرد.
دیگری گفت: یزد که دور است ولی برای امتحان گز و متر که وجود دارد؟!
Yki veti bāwami dāšt až eira tā yzda maparryā
Yaki ter veti yazd doweira gaz ge nazika
که مرور زمان عبارت را به نیمی از اصل بدل کرده بی که، کسی بداند گرچه اقتصاد کلام باعث اختصار گفتار می شودولی باید دانست که ریشه مثلها کجاست و به کجا ختم می شوند.
مثل بعدی می گویند: هرگوا فلونی پشمیه فلونی اِ پتِرا کتیه

و این است عاقبت ضرب المثلهای ما…