- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

خاطره ی جانباز علیرحم رحیمی از سردار شهید حمید سوری

سردار شهید حمید سوری : اما یک مسئله بسیار مهم (اگر شهید شدم) از دوستان و برادرانم می خواهم به جای پیراهن سیاه به مدت چهل روز پیراهن سفید برای این حقیر بپوشند، جز یک نفر و آن هم خواهرم دیگر هیچ کس حق ندارد سیاه بپوشد، و مسئله دیگر اینکه مرا با لباس مقدس سپاه به خاک بسپارید. در کوهدشت پایین قبر شهید محمود رضایی

 

 

16 - Copy [1]

سردار شهید حمید سوری و جانباز سرافراز علیرحم رحیمی

 

 

پاسدار شهید حمید سوری معاون گردان ذوالفقار:

در خرداد سال ۶۵ بود که در ادوات لشکر۵۷ یعنی گردان ذوالفقار مشغول خدمت بودم که برای شرکت در عملیات حاج عمران چند رو قبل از اعزام نیروهای پیاده ما را به آن منطقه بسیار سخت و صعب العبور بردند که ارتفاعات بلند و بسیار دشواری داشت که پوشیده از برف بود دو یا سه روز از حضورمان درمنطقه حاج عمران گذشت و خود را برای شرکت در عملیاتی که قرار بود انجام پذیرد می شدیم .

ما در قسمت آتشبار خمپاره ۱۲۰ م م مشغول خدمت بودیم که در همان ابتدای حضورمان گلوله ای به مقرمان اصابت نمود و تعدادی از دوستانمان زخمی و شهید شدند که پس از تماس از طریق بی سیم با فرماندهی گردان خودرویی را که شهید حمید سوری معاون گردان راننده آن بود آمد و شهدا و مجروحین را به پشت جبهه منتقل نمود ند و به مابقی بچه ها که ناراحت شهادت دوستان خود بودند روحیه داد و رفت .

بعد از ظهر همان روز که بوسیله یک دستگاه کمپرسی مهمات مورد نیاز خمپاره ها را جهت مقر ما ارسال نموده بودند به علت سخت بودن شریط جوی و جاده ای آن کمپرسی با مهمات در گل فرو رفت و گیر کرد و موفق به رساندن آن مهمات به مقر ما نشد برای کمک گرفتن و ارسال وسیله ای کمکی جهت حمل آن خودرو و مهمات ها با گردان تماس گرفتیم که گفتند اقدام میکنیم پس از چندی یک دستگاه تراکتور جهت کشیدن خودرو مهمات به سمت مقرمان آمد و نزدیک و نزدیک تر شد به گونه ای که با ما فاصله ۵۰۰ متری داشت به یکباره متوجه انفجاری مهیب در وسط دو چرخ تراکتور شدیم.

اولین کسی که خود را به آن محل رساند این حقیر بود که متوجه شدم راننده تراکتور معاون گردان ذوالفقار برادر پاسدار حمید سوری می باشد که در همان حالی که در پشت فرمان قرار داشت ترکشی به قلبش اصابت کرده و به شهادت رسیده است  .

شهادت آن سردار سرافراز برایم خیلی سخت و غم انگیز بود او را در بغل گرفتم خداشاهد است که از چهره اش نورانیتی عجیب مشاهده می شد  و بوی عطرش که همیشه زینت بخش آن بزرگوار بود این بار عطری دیگر است میخواهم به ایمان و اعتقاد آن شهید اشاره کنم که بسیار به مسائل دینی پایبند و مقید بود. همیشه لباسهای شیک و منظم سبز سپاه  به او نورانیتی مضاعف می بخشید . باهمهء بسیجیان مهربان بود در انجام امورات کاری بسیار جدی و خلوص نیت داشت از اینکه معاون گردان بود احساس غرور نمی کرد و همین روحیات معنوی او بود که به خود اجازه می داد در جایگاه معاون گردان به جهت خدمت به جبهه و جنگ در کسوت یک راننده تراکتور ظاهر گردد . بسیار به اهل بیت علاقه داشت  و عشق و علاقهء ویژه ای به امام حسین(ع) در وجودش بود اوعاشق شهادت بود.

اخلاص، ایثار، شجاعت، تواضع و فروتنی از روحیات بارز آن شهید والامقام بود همین روحیات و خصوصیات منحصر به فرد میتواند راهگشای جوانان ما باشد.

شهید حمید سوری در وصیت نامه اش این چنین بیان داشته بود که اگرشهید شدم کوله پشتی من که لباس هایم در آن است به کربلا ببرید و در آنجا بگویید : یا حسن(ع) این کوله مربوط به یکی از عاشقان توست که به عشق تو به شهادت رسیده است.

 

 

17338017143467738844 [2]