صالح سوری / میرملاس :
در زمین بودیم و غافل از زمین غافل از گنجی که بد در وی دفین
انتشار یادداشت “کوهدشت و استاندار و….” واکنشهای متفاوتی را در بین مخاطبان میرملاس نیوز برانگیخت. برخی با دلایل گوناگون، موافقت و مخالفت خود را ابراز داشتند و بعضی نیز با ادبیاتی ناشایست فضای مجازی را عرصهی جولان خود کردند.برای گروه اول کامیابی و سرفرازی آرزومندم و برای دسته دوم:از خدا جوییم توفیق ادب .این نوشته حتی فرماندار محترم کوهدشت را به واکنش واداشت و به طور غیر مستقیم به این نوشته پاسخ دادند.لذا لازم دانستم با توجه به اهمیت موضوع، دوباره نکاتی را یادآوری کنم.
نکته اول:فرماندار محترم کوهدشت در مصاحبه با خبرگزاری مهر بر آسفالت جادههای بنلار – چهارقلعه و آمیران – کوهدشت تاکید کردند و از جمله دلایل آسفالت این جادهها را دسترسی راحت گردشگران به آثار تاریخی نقاشیهای دوشه و غار بتخانه دانستهاند.ظاهرا استدلال ایشان درست است. ولی آقای فرماندار! کدام گردشگر؟ بیشک جنابعالی بیش از هر کسی میدانید که تمام اهمیت گردشگری به درآمدزا بودن آن برای جامعه میزبان است و گرنه برای رونق گردشگری شهرستان که توانهای فراوانی نیز دارد، امید به امثال بنده یک لاقبا و همشهریان نجیبم- و سایر هموطنان- که هنگام مسافرت آنچه که داریم از گوشت و برنج گرفته تا سیبزمینی و پیاز، بار صندوق عقب ماشین خود میکنیم و حتی یک آب معدنی ناقابل از جامعه میزبان نمی خریم،نداشته باشید.این نوع گردشگری بیشتر یک نوع مهمانی خانوادگی در فضای باز بوده و دارای حداقل سود ممکن برای گردشگران و گردشگر پذیران.چرا که از لحظه شروع این مهمانی گسترده جز خوردن و خوردن و به جان طبیعت بی دفاع افتادن اتفاق خاص دیگری نمیافتد و در پایان این مهمانی جز خاکی کوفته و درختانی سوخته و زبالههای ریخته چیزی بر جا نمی ماند.دلخوش به این آمارهای چند ده هزاری گردشگران شهرستان نباشیم که از این گردشگری نانی به سفره هم ولایتیهای ما نمی رود و آبی بر گلوی خشکیده آنان نمی ریزد.
آقای فرماندار! من و امثال من مخالف رونق گردشگری شهرستان نبوده و نیستیم.اما بر این باوریم که با تمام توانهایی که این شهرستان برای جذب گردشگر دارد، نمیتواند و نباید در سبز طبیعت بکر خود را بی برنامه به روی گردشگران و یا به تعبیر درستتر “بیرون نهارخوران”!!(قابل توجه فرهنگستان زبان فارسی)بگشاید. جاذبههای مانند نقاشیهای میرملاس و دوشه با تمام اهمیت تاریخی و شهرت جهانی که دارند و باید با تمام توان و با استفاده از تجربیات جهانی در حفظ آنها کوشید، حداقل تا سالهای آتی بنا به دلایل گوناگون توانایی جذب گردشگران عام را حتی به اندازه یک صدم همین مقبره متبرک ابوالوفا نخواهند داشت.چرا که مخاطب خاص و گردشگر علاقمند ویِژه خود را دارند. بنابراین آسفالت راههای دسترسی آنها، به امید کشاندن گردشگر عام به آنجا، راه به جایی نخواهد برد و ثروتهای مادی و طبیعی این دیار را به باد خواهد داد.پولی که میشود صرف یکی از هزاران زخم این شهرستان بینوا شود، به سر سفره جماعت محدودی خواهد رفت.مگر غار بتخانه که هماکنون تا هزار متری آن جاده آسفالته است، توانسته است سفره ساده مردم آن روستا را رنگینتر نماید و بر آتش فقر حتی یک خانواده آنجا آبی بپاشاند؟آقای فرماندار! برخی مواقع بهترین کار،کار نکردن است.
نکته دوم:در طرح توسعه و عمران(جامع)ناحیه پلدختر- کوهدشت که طرح فرادست دو شهرستان محسوب شده و قاعدتا باید توسعه آتی شهرستانهای کوهدشت و پلدختر بر اساس این سند صورت گیرد، هیچ اشارهای به آسفالت جاده بنلار – چهارقلعه نشده است و صرفا آسفالت جاده آمیران – کوهدشت پیشنهاد شده است.بر این باورم اگر مشاور محترم تهیه کننده طرح، از کارشناسان بومی شهرستان استفاده میکرد، احتمالا این پروژه را نیز در نقشه معابر پیشنهادی خود لحاظ نمیکرد.در سند آمایش شهرستانهای کوهدشت و پلدختر نیز که مصوب شورای برنامه ریزی و توسعه استان لرستان بوده و در سال ۱۳۹۲ توسط دفتر برنامهریزی و بودجه استانداری منتشر شده است ،در “پروگرامهای اولویت دار بخش حمل ونقل”هیچگونه اشارهای به آسفالت این دو جاده بین روستایی نشده است.و جالب آنکه استاندار محترم لرستان نیز در مصاحبه با خبرنگاران، پیشتر تاکید کرده بود که “هیچ دستگاهی نباید بدون در نظر گرفتن سند آمایش طرحی را اجرا کند، مگر آنکه طرح ها دارای توجیه اقتصادی و فنی مناسب باشند.”بنابراین انتظار میرود کارفرمای این پروژهها،دلایل توجیه اقتصادی و فنی آنها را اعلام نماید.
نکته سوم: موافقان آسفالت این جادهها دلایل متعددی برای آسفالت این جادهها ذکر کرده بودند.از جمله باید به کاهش هزینه گاز رسانی به روستاهای افرینه و بنلار پلدختر، توسعه اقتصادی و اجتماعی منطقه، وجود سنتهای فامیلی و کاهش هزینههای اضافی رفت و آمد، کمک به جنگلبانان جهت حراست از جنگلهای منطقه و فروش راحت محصول انجیر چهارقلعه باید اشاره کرد که در ادامه به نقد برخی از دلایلی که از اهمیت بیشتری برخوردارند می پردازیم.
فردی به اسم مستعار” مطلع” که ظاهرا از اخباری با اطلاع است که ما از آن بیخبریم،لزوم آسفالت جاده بنلار – چهار قلعه را را کاهش هزینه گاز رسانی به روستاهای افرینه و بنلار دانستهاند که نماینده پلدختر پگیر آن است.اینکه لزوم آسفالت جاده، شرط گازرسانی به یک منطقه دیگر باشد و موجب کاهش هزینهها گردد،موضوعی است که شرکت گاز به آن باید پاسخ دهد.ولی بعید میدانم همین جاده شنی موجود، نتواند جوابگوی نیاز فعلی شرکت گاز برای گازرسانی به روستاهای پلدختر باشد ؟
برخی از موافقان آسفالت محورهای فوق را آغاز توسعه اقتصادی – اجتماعی و خروج منطقه از بن بست و انزوای جغرافیایی دانستهاند.من هم مانند این دوستان راه را یکی از مهمترین عوامل توسعه هر منطقه میدانم.ولی کدام راه؟ و در کدام جغرافیا؟ و با چه قیمتی؟آسفالت این جادهها، کوهدشت و روستاهای نامبرده را به کدام مراکز عمده اقتصادی، صنعتی، تجاری و یا حتی جمعیتی نزدیک میکند؟ کوهدشت را به خرمآباد نزدیک می کند یا به خوزستان؟روستاهای چهارقلعه و قرعلیوند از نظر خدماتی کاملا وابسته به کوهدشت هستند و جمعیت این دو روستا و ترافیک حمل و نقل آنان نیز در حدی نیست که به فکر جادهای اختصاصی برای آنان به پلدختر و خرم آباد باشیم.این روستاها در منتهی الیه مرز کوهدشت و پلدختر واقع شده اند و جاده آسفالته پیشنهادی یا به روستای بن لار و شهر کوچک پلدختر منتهی میشود و یا به روستا- شهر معمولان.بنابراین مورد استفاده شهروندان کوهدشت و سایر روستاهای آن به ندرت قرار خواهد گرفت.
اصولا هدف از احداث جادههای بین روستایی ایفای نقش شریانی و ترافیک بین شهری نیست.بلکه دسترسی راحت روستاییان به مزارع کشاورزی و اولین مرکز خدماتی از قبیل شهر و روستاست.کسانی که شبانه از این جادههای بین روستایی عبور کردهاند می دانند که غیر استاندارد بودنشان چه خطرهایی را در پیش پای رانندگان می گذارد.
روند رشد جمعیت روستاهای چهارقلعه و قرعلیوند از سال ۱۳۶۵ تا سال ۱۳۹۰ نشان میدهد که با تمام امکانات و خدماتی که سالهای بعد از انقلاب از جاده آسفالته گرفته تا مسجد و دبستان و دبیرستان به آنان ارایه شده است، نتوانسته است جلوی کاهش جمعیت این روستاها را بگیرد.جمعیت روستای چهارقلعه در سال ۱۳۶۵ برابر با ۳۲۵ نفر و جمعیت روستای قرعلیوند ۲۰۶۷ نفر بوده که در سال ۱۳۹۰ جمعیت هر کدام به ۳۲۱ و ۱۸۷۸ نفر کاهش یافته است.آیا بعد از ۳۵ سال وقت آن نرسیده که مسئولین به این فکر بیفتند که چرا با تمام خدماتی که به روستاها داده شده است، این روستاها نتوانستهاند نه تنها جمعیت اضافه شده را در خود نگه دارند، بلکه جمعیت پیشین خود را نیز از دست دادهاند؟این دو روستا و روستاهای مشابه آن بیش از آنکه محتاج جادههای آسفالته غیر ضروری باشند،که آنها را به یک روستای از نظر اقتصادی ضعیفتر و کوچکتر از خودشان متصل کند،نیازمند ایجاد مشاغلی هستند که فرزندانشان را وابسته و دلبسته روستا نماید و گرنه سالهاست که از جاده آسفالته بهرهمندند.
فروش محصول انجیر روستای چهار قلعه از جمله دلایل دیگری است که برخی به آن اشاره کردهاند.روستای چهار قلعه در کنار شهرستانی واقع شده است که قطب تولید انجیر استان است و قاعدتا این شهرستان(پلدختر) بازار فروش انجیر چهار قلعه نیست.پس این محصول باید از طریق جاده پیشنهادی به جنوب (خوزستان) و یا مرکز (تهران و سایر استانها) ارسال شود. با خوشبینانه ترین فرضها این جاده میتواند حداکثر یک ساعت از نظر زمانی محصول چهارقلعه را زودتر به خوزستان برساند. ولی آیا هزینههایی که از نظر زیست محیطی در آینده بر منطقه تحمیل خواهد شد ،بیش از فواید این جاده نخواهد بود؟ و اولین قربانیان تاثیرات مخرب زیست محیطی منطقه ،باغ های انجیر چهارقلعه نیستند؟
در پایان به تعبیر آن دوست کامنت نویس،می دانم که اگر ارادهای بر این قرار گرفته است که این دو جاده آسفالت شود،آسفالت خواهد شد و این نوشته خللی در تصمیم آنها ایجاد نخواهد کرد. ولی به قول حافظ:وظیفه تو دعا کردن است و بس / در بند آن مباش که شنید یا نشنید.امیدوارم اگر این این نوشته به رویت استاندار محترم رسید، مدتی هر چند اندک صبر پیشه کند و کارشناسان نخبه و بیطرف استان را فرا خواند و ثروت موجود و آتی این مردم را در پی کاری نریزد که هیچ گرهی از کار فروبسته آنان نگشاید و عام را شاد نماید و خاص را برنجاند.
من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال