تاریخ : پنج شنبه, ۳۰ فروردین , ۱۴۰۳
10

با شهید حجت در حاج عمران / جانباز حاج یونس قبادی ; بخش اول

  • کد خبر : 67907
  • 18 اردیبهشت 1394 - 9:01

امام خمینی (ره) :  ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است           شهید والامقام حجت اله سرتیپ نیا     شهید والامقام جهانشاه آزادبخت     جانباز حاج یونس قبادی       اردیبهشت سال ۶۵ دشمن بعثی در یک اقدام هماهنگ ، به قصد تسلط بر شهر پیرانشهر […]

امام خمینی (ره) :  ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است

 

Untitled 

 

 

حجت سرتیپ نیا

 

شهید والامقام حجت اله سرتیپ نیا

 

شهید جهانشاه آزادبخت

 

شهید والامقام جهانشاه آزادبخت

 

image-4fe340726c2b6479b094a379caf3371e06afc6da0dba1bdfb86251bda9a49bfc-V

 

جانباز حاج یونس قبادی

 

 

 

اردیبهشت سال ۶۵ دشمن بعثی در یک اقدام هماهنگ ، به قصد تسلط بر شهر پیرانشهر اقدام به آفند نموده و در روزهای اولیه موفق شده ارتفاعات ۲۵۱۹ و اطراف آن را تصرف نماید . بلافاصله به لشگر ۵۷ مأموریت داده شد جهت سد پیشروی نیروهای عراقی با استعداد موجود اقدام نماید . نیروهای لشگر که در پادگان شهید شفیع خانی مستقر بودند یکی پس از دیگری به سمت کردستان حرکت نمودند ، در آن زمان من در معاونت عملیات لشگر بودم .

عراق با تمام توان خود وارد صحنه شده بود و با آتش بسیار سنگین توپخانه و بمب باران های شدید هوایی تمام منطقه حاج عمران را زیر و رو کرده بود . از طرف فرماندهی لشگر مأموریت یافتیم پشت خطوط پدافندی دشمن را شناسایی کنیم تا در شب آینده یک گردان از پشت به دشمن تک نماید ، جهت این مأموریت شهید حجت سرتیپ نیا و شهید جمشید سلیمانی و بنده انتخاب شدیم ، بعد از ظهر یک روز توسط فرماندهی لشگر از خط خودی نسبت به خطوط دفاعی دشمن توجیه شدم و غروب همان روز با تاریک شدن هوا پس از هماهنگی با نیروهای در خط خودی به سمت ارتفاعات مورد نظر حرکت کردیم .

آسمان رفته رفته ابری می شد . به دامنه ارتفاعات رسیدیم . مأموریتی سریع و طی یک شب میبایست از میدان مین نامنظم و کمین های ناشناخته و خطوط پدافندی عبور کنیم و به پشت خط دفاعی عراقی ها برویم . کار مشکلی بود که میبایست انجام شود . پس از هماهنگی بین خودمان از دامنه ارتفاع شروع به بالا رفتن کردیم . ذکر دعا و نیایش لحظه ای قطع نمی شد چرا که مأموریتی سنگین در زمانی بسیار کوتاه میبایست انجام گیرد . هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که آسمان شروع به باریدن کرد . به فاصله ای کم که همدیگر را ببینیم رو به جلو حرکت میکردیم ، شدت باران هر لحظه تند و تند تر می شد . با همین وضعیت نیمی از ارتفاع رو پشت سر گذاشتیم .

احساس میکردیم به موانع و سنگر های کمین عراقی ها نزدیک شده ایم لذا میبایست لحظه به لحظه جلو خودمان را پاکسازی کنیم . سعی می کردیم از مسیری حرکت کنیم که امکان کاشت مین و پست کمین کمتر باشد ، مناطق مشکوک به مین را به آرامی چک می کردیم . رفته رفته ابر تیره تر شد و هوا کاملأ تاریک تاریک ، باران به تگرگی وحشتناک تبدیل شد که به شدت بر روی سرمان اصابت می کرد ، رعد و برق های طولانی در هوا نمایان شد و گویا لطف خداوند بود که از نور رعد و برق استفاده کنیم و چند متری به جلو برویم ، به همن منوال به حرکت خودمان ادامه دادیم . تا اینکه یک لحظه نور برق آسمان به کمین عراقی ها افتاد که در فاصله کمتر از ۳۰ متری ما ایستاده بود ، مجبور شدیم کمی به عقب آمده و راهمان را عوض کنیم .

پس از برگشت از جلو کمین اول ، در فاصله ۵۰ متری سمت راست شروع به جلو رفتن نمودیم . تصمیم گرفتیم به فاصله ۵ دقیقه از همدیگر از کنار کمین عبور کنیم ، با توجه به آنکه مسئولیت گروه با بنده بود لذا با هماهنگی بنا شد اول من عبور کنم . با توسل به ائمه اطهار از آنها جدا شدم و شروع به حرکت کردم . به لطف خدا و تجربه گذشته از کمین رد شدم و در کنار سنگ بزرگی موضع گرفتم ، نفر دوم شهید حجت قرار بود بیاید که ناگهان تیر بار دشمن در فاصله نه چندان دور شروع به تیراندازی کرد . احتمال دادم حجت را دیده ، اما پس از لحظه ای قطع شد و حجت خودش را به من رساند و به همین طریق جمشید هم به ما پیوست .

حال نوبت به عبور از خط اصلی دشمن رسیده بود که کار مشکلی بود و میبایست در همان شب انجام شود . از پشت تخته سنگ شروع به دید زدن خط دشمن کردیم که ناگهان منوری بر بالای سرمان روشن شد و محوطه به روز روشن تبدیل کرد ، خودمان را به زمین چسپاندیم و از زیر سنگ اطراف را نگاه کردیم و مسیری را برای ادامه راه انتخاب کردیم که صخره ای بلند بود و نگهبانی بر بالای آن ، اما با توجه به قوس صخره ، نگهبان بر زیر صخره دید نداشت . از همان راه و با فاصله مشخص از یکدیگر عبور کردیم و به پشت خط دشمن رسیدیم . لازم بود که حتی تا یک کیلومتر در عمق برویم که امنیت خودمان هم برای شناسایی بیشتر می شد . به این طریق نیمی از مأموریت که رفتن به پشت خط دشمن بود را انجام دادیم و میبایست آن منطقه را کاملأ شناسایی کرده و اطلاعات لازم را بدست بیاریم . مجددأ رعد و برق آسمان شروع شد و در یک لحظه متوجه هلی کوپتری شدیم که در روی تپه ای فرود آمده بود و یک نیروی عراقی با پانچو بر دور آن میچرخید و نگهبانی میداد . و این همان هلی کوپتری بود که در روز قبل با آرپی چی توسط شهید جهانشاه آذادبخت مورد هدف قرار گرفته بود و مجبور به فرود اضطراری شده بود . کارمان را با موفقیت انجام دادیم و تصمیم به برگشت گرفتیم .

ادامه دارد  . . .

 

 

لینک کوتاه : https://www.mirmalas.com/?p=67907

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 28در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲۸
  1. سلام بر حاج یونس .هیچ کس نداند من میدانم که هنوز زخمدار روزهای خونینی و نیش ترکشها سختای استخوانت را میکاود.گویی غبار زمانه میکوشد تا بر چهره خاک آلود ترین افتخار آفرینان تاریخ این کشور بنشیند .این سپر اهورایی هماره جان پناه نوامیس خود بودند و هیچگاه گامی واپس ننهادند .نمونه ش شهیدان سر تیپ نیا .چرا روز ،روز. زندگی شان را ثبت نمیکنید . بخدا هر گاه شهدا بمیرند. تاریخ مان مرده است

  2. و کجایین مردان بی ادعا
    شهیدان دعا داشتند ادعا نداشتند..
    دیگر محال است که آن مردان باغیرت،آن سلحشوران بی ادعا تکرار شوند…
    همان هایی که از عشق زمینی گذشتند تا به عشق الهی و آسمانی خویش برسند…
    آنها شهیدان بودند…
    که تا همیشه و تا ابد ما باید از آنها درس انسانیت و آزادگی و مردانگی بیاموزیم..

  3. مطالعه تاریخ دفاع مقدس نشان میدهد ک این دوران را باید دوران ماندگار ترین حماسه ها و ایثار ها بدانیم و شهدای جنگ تحمیلی حقیقا مظهر استقامت و پایداری هستند ک باید با حماسه آفرینی ها از خود گذشتگی های آنان آشنا شویم و این میسر نمیشود مگر با قلم شیوای یادگاران جنگ وهم رزمان و یاران شهدا .دست مریزاد پدر جان
    با تشکر از مدیریت سایت اقای آزادبخت

  4. پدرم سلام!روزهایی رابیاد دارم ک میگفتی باید پدرباشی تاحال مرابفهمی…حالامن میگویم باید دخترباشی تاحال پدر خوب بفهمی.بایددخترباشی تابفهمی تخریب نفسهای پدررا قبل ازتخریب مین،بایددخترباشی تابفهمی گازشیمیایی وعشق هردومیسوزانند،یکی پوست راوچشم راودیگری دل وجان را!هردو سوختن ناله هاداردونشانه ها،خوب که نه،بدهم نگاه کنی نشان هردوسوختن رادرچهره پدرمیبینی!پدرم شما ازآب گل آلودعبورکردیدتاخداراببینیدواکنون خیلیهادرتلاشند تاآب راگل آلودکنندکه خدارانبینیم!آنهایی که نان ازاسم توخوردندوتوراتنهاگذاشتند،آنهاییکه ازاسم توکاخهابرافراشتندوتوراب کوخی گذاشتندهمانهایی ک اسم تورا سرمایه سوداگری کرده اند،امایک چیز را ازتونمیتوانند بگیرندوآن دلهای مردم است ک باتوست

  5. ***شادی روح شهدای گردان محبین صلوات***

  6. سلام بر فرمانده ام

    شب عاشقی را رقم می زدند هما نا ن که بر مین قدم می زدند

    از آنها که تنها پلاکی به جاست کمی استخوان ، مشت خاکی به جاست

    زنده نگه داشتن حرکت تاریخی و حماسی عشق آموختگان مکتب سرخ حسینی

    و فرزندان شجاع و غیور امام خمینی (ره) و استقامت و پایداری اعجازآمیز آنان، بر تمام

    فعالان عرصه فرهنگ این مرز و بوم واجب و امری الزام آور است. باید حمایت های لازم

    از خدمتگذارانی که در جهت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا فعالیت می کنند،

    صورت گیرد.
    سلامت باشید . ان شاءالله

  7. تصویری از شهید سلیمانی درج فرمایید .
    اگر در گوگل سرچ نمایید وجود دارد.

  8. سلام بر همقطار زنده یاد حمید قبادی وبرادران شهید حجت وفیروز سرتیپ نیا ، سردار همیشه سرافراز حاج

    یونس قبادی .

    چیدمان کلمات و جملات این خاطره آنچنان هیجان می بخشد که احساس میکنم خود شاهد آن دلاوری ها بوده

    واز نزدیک نظاره گر بوده ام . الحق والانصاف امنیت اکنون این مرز وبوم را چیزی جز آن رشادتها وشهامتها و

    وصداقتها نمیتوانست به ارمغان بیاورد .

    حاج یونس امیدوارم همیشه بمانی .

  9. حماسه دفاع مقدس جز با دلاوری مردان شجاع و نترسی چون حمیدها و یونس هابه پیروزی نمیرسید آنهایی که زمان جنگ بیشتر در تاریکی ظاهر میشدند امروز شانس و اقبال بهتری نزد مسئولین دارند و کاخهای ساخته اند که پناهگاه روزهای غبار آلود خود باشند با پهن کردن سفره های رنگین اما آلوده به فساد چند صباحی گذر عمر در فلاکت دارند اما حاج یونس و امثال وی عقاب وار فارغ از زرق و برق این دنیا وامیال نفسانی با تن و روحی آزاد سرشار از مردانگی و فروتنی شانس و اقبال نزدیکی به خدا و مردم را پیدا کرده اند خوشا به سعادتشان

  10. سرداربی ادعاحاج یونس قبادی
    سلام وعرض ادب
    براستی هرگاه که مطلبی ازشمادررابطه با جبهه وجنگ منتشرمی شوددرلابلای کلامتان جزشهامت وشجاعت همراه باگامهای استواردرراه خدا چیزدیگری نمیبینم. زمان جنگ چندمرحله درکنارتان بودم وازنزدیک اوج دلاوری وتهور شماراشاهدبوده ام.کاردیروزشماتا ابدبرتارک تاریخ به روشنی میدرخشدوامروز الگویی برای نسل بعدازجنگ هستیدتاجوانان این سرزمین به وجودتان افتخارکند.
    صدای گامهایت برفرازقله های رفیع کردستان ودشت های جنوب هنوز به گوش میرسد.
    منتظرقسمت بعدهستم. سربلندوتندرست باشید

  11. سلام درود خدا بز شما عزیزان و دلاوران نامدار عرصه جنگ آقای قبادی عزیز گفتن و نگارش این خاطرات شیرین جذاب که ما را به همان سالها ی صداقت ایمان راستی و شهادت می برد کمتر از ان روزهای جنگ نیست چرا که من شما را با شهیدان علی مردان و حمید …. میشناسم. زنده و پاینده باشی

  12. کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی-خوشا انانکه با شهادت رفتند ارامش امروز را مدیون ان بزرگان هسنیم

  13. باسلام

    بنده خدمت آقای حمید آزادبخت نرسیده ام اما درکامنتش حرف به حرف ، کلمه به کلمه و جمله به جمله محتوای

    آن را تحسین وتقدیر میکنم .

    پیروز باشید

  14. ایثار ………………………… ایثار یعنی آسایش خود را فدای آسایش دیگران کردن و چه سخت است اسایشت را به خاطر دیگران فدا کنی ،وخوشا به حالتان که به این درجه از کمال و معرفت رسیدید……….
    سلام و درود حضرت حق بر تمامی شهدا ،جانبازان وایثارگران شهرم

  15. به خدا که هر چه داریم از این دلاور مردان داریم.
    کاش نسل جوان امروز هم از اینان بیاموزد مردانگی را

  16. درود‏ ‏بر‏ ‏یادگار‏ ‏شهدا‏ ‏ودفاع‏ ‏مقدس‏ ‏سردار‏ ‏یونس‏ ‏قبادی‏ ‏
    تمام‏ ‏افتخار‏ ‏ما‏ ‏به‏ ‏شما‏ ‏یادگاران‏ ‏عزیز‏ ‏است‏ ‏.تمام‏ ‏دعایمان‏ ‏عزت‏ ‏وسربلندی‏ ‏شماست‏ ‏که‏ ‏به‏ ‏شهرمان‏ ‏زینت‏ ‏بخشیده‏ ‏اید‏ ‏.خاطرات‏ ‏شما‏ ‏را‏ ‏باید‏ ‏بند‏ ‏بند‏ ‏با‏ ‏آب‏ ‏طلا‏ ‏نوشت‏ ‏وقاب‏ ‏کرد‏ ‏مثل‏ ‏وصیت‏ ‏شهدای‏ ‏عزیز‏ ‏

  17. ضمن عرض سلام وادب واحترام خدمت سردار بی ادعا وبی ریای جبهه های غرب وجنوب ، سردار سرافراز سپاه اسلام ، حاج یونس قبادی
    فرمانده ی عزیزم ، چه زیبا بیان فرمودند زهرا خانم فرزند دلبندتان : پدرم شما ازآب گل آلودعبورکردیدتاخداراببینیدواکنون خیلیهادرتلاشند تاآب راگل آلودکنندکه خدا را نبینیم! آنهایی که نان ازاسم تو خوردند و تورا تنهاگذاشتند،آنهاییکه از اسم توکاخها برافراشتند و تورا ب کوخی گذاشتند همانهایی ک اسم تورا سرمایه سوداگری کرده اند،امایک چیز را ازتو نمیتوانند بگیرند وآن دلهای مردم است ک باتوست.
    فرمانده ام بدان که زهرا خانم ،فرزند دلبندتان همانند یاران و نیروهای تحت امرتان شما را بخوبی شناخته و همین تورا بس .
    واما زهرا خانم ، یقین بدان که فرمانده ی بی ادعا وبی ریای ما ، همچون دوران طلایی دفاع مقدس بیشتر از آنی که شما تصورش را بکنید نیروی تحت امر دارد که مهر ومحبت فرمانده شان بر قلبهای شان حک شده وهیچ وقت وتحت هیچ شرایطی فرمانده ی خود را تنها نخواهند گذاشت.

  18. باسلام .

    مرحبا بر زهراخانم قبادی ، مرحبا مرحبا مرحبا .

    الحق و والانصاف خوب گفتی عالی گفتی ، آنقدر عالی گفتی که اشک در چشمانم جاری کردی ، بغض را در گلویم

    شکستی . زهراخانم مشخص شد که رشادت مردانه و دلیری در وجودت به ارث برده ای . پایدار باشی

  19. سلام برادر قبادی حیف است از حاج عمران گفت اما از سردار شهید حمید سوری نگفت

  20. دست مریزاد همه.آنقدر همه زیبا گفتید دیگه جای وصف نیست.خلاصه این رزمندگان با خدا معامله و عهد کردند و جالب تر اینه که به عهدشان با این وضعیت مملکت پایبند هستند.احسن به اراده شما شیر مردان.ما که رنگ جبهه ندیده ایم ولی بزرگوران اراده شما برای ما سرمشق و الگوست و در زندگیمان بکار میبریم.این خود یک معجزه خداست برای ما….رفتگان روحشان شاد و بازماندگان جنگ استوار بمانید.

  21. من هم در عملیات حاج عمران کربلا دو شرکت کردم از طرف تیپ بوکان رفتیم به فرماندهی برادر عزیزم موسی قاسمی که فرمانده گردان بود.عملیات لو رفت شهید کاوه در ارتفاع ۲۵۱۹به شهادت رسید

  22. چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد آری شهدا در قهقهه ای مستانه شان و در شادی وصولشان عندربهم یرزقوونند دلاور خدا قوت

  23. سلام حاج یونس عزیز ومذهبی بخدا جوان های امروز باید بوسه بر انگشت های قطع شده شما بزنن که برا مملکت جانت رو کف دست گذاشتی درودبرتو

  24. سلام . بر خود لازم میدانم از کلیه دوستان و همرزمان که با درج کامنت نسبت به اینجانت ابراز لطف و بزرگواری نموده و موجب دلگرمی برادر کوچکشان در بیان خاطرات دوران دفاع مقدس شده اند تشکر و قدر دانی نمایم . و از خداوند متعال میخاهم مرا در این امر یاری نماید . ان شاا.. . ارادتمند شما یونس قبادی

  25. دلا دیدی آن عاشقان را؟
    جهانی رهایی در آوازشان بود
    و در بند حتی
    قفس شرمگین از شکوفایی شوق پروازشان بود:
    پیام آورانی که در قتلگاه ترنم
    سرودن -علی رغم زنجیر-
    اعجازشان بود!
    به سرسبزی نخل ایثار
    به این آیه های تناور
    دلا گر نه ای سنگ٬
    ایمان بیاور!
    سیّد حسن حسینی

  26. از شرمندگی ، چیزی نداریم بنویسیم، بگوییم.خانواده های شهدا،آزادگان ،جانبازان وایثارگران شرمنده ایم.

  27. سلام بربزرگمردبی ادعای دوران دفاع مقدس.حاج یونس قبادی عزیز/ازتوگفتن:سوزچشم می آورد!وازتونگفتن:تورم گلو…نمیدانم بگویم!!؟یانگویم!!؟تویادگارروزهایی هستی…که نه فراموش می شوند نه تکرار

  28. درود بر یادگار شهداو دفاع مقدس سردار حاج یونس قبادی افتخار ما به یادگاران شهداست خاطرات شیرین شما ماراه ما را به حال وهوای جبهه برد یاد و خاطره شهدا گرامی باد/

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.