- پایگاه خبری، تحلیلی میرملاس - https://www.mirmalas.com -

با شهید حجت در حاج عمران / جانباز حاج یونس قبادی ; بخش اول

امام خمینی (ره) :  ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است

 

Untitled [1] 

 

 

حجت سرتیپ نیا [2]

 

شهید والامقام حجت اله سرتیپ نیا

 

شهید جهانشاه آزادبخت [3]

 

شهید والامقام جهانشاه آزادبخت

 

image-4fe340726c2b6479b094a379caf3371e06afc6da0dba1bdfb86251bda9a49bfc-V [4]

 

جانباز حاج یونس قبادی

 

 

 

اردیبهشت سال ۶۵ دشمن بعثی در یک اقدام هماهنگ ، به قصد تسلط بر شهر پیرانشهر اقدام به آفند نموده و در روزهای اولیه موفق شده ارتفاعات ۲۵۱۹ و اطراف آن را تصرف نماید . بلافاصله به لشگر ۵۷ مأموریت داده شد جهت سد پیشروی نیروهای عراقی با استعداد موجود اقدام نماید . نیروهای لشگر که در پادگان شهید شفیع خانی مستقر بودند یکی پس از دیگری به سمت کردستان حرکت نمودند ، در آن زمان من در معاونت عملیات لشگر بودم .

عراق با تمام توان خود وارد صحنه شده بود و با آتش بسیار سنگین توپخانه و بمب باران های شدید هوایی تمام منطقه حاج عمران را زیر و رو کرده بود . از طرف فرماندهی لشگر مأموریت یافتیم پشت خطوط پدافندی دشمن را شناسایی کنیم تا در شب آینده یک گردان از پشت به دشمن تک نماید ، جهت این مأموریت شهید حجت سرتیپ نیا و شهید جمشید سلیمانی و بنده انتخاب شدیم ، بعد از ظهر یک روز توسط فرماندهی لشگر از خط خودی نسبت به خطوط دفاعی دشمن توجیه شدم و غروب همان روز با تاریک شدن هوا پس از هماهنگی با نیروهای در خط خودی به سمت ارتفاعات مورد نظر حرکت کردیم .

آسمان رفته رفته ابری می شد . به دامنه ارتفاعات رسیدیم . مأموریتی سریع و طی یک شب میبایست از میدان مین نامنظم و کمین های ناشناخته و خطوط پدافندی عبور کنیم و به پشت خط دفاعی عراقی ها برویم . کار مشکلی بود که میبایست انجام شود . پس از هماهنگی بین خودمان از دامنه ارتفاع شروع به بالا رفتن کردیم . ذکر دعا و نیایش لحظه ای قطع نمی شد چرا که مأموریتی سنگین در زمانی بسیار کوتاه میبایست انجام گیرد . هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که آسمان شروع به باریدن کرد . به فاصله ای کم که همدیگر را ببینیم رو به جلو حرکت میکردیم ، شدت باران هر لحظه تند و تند تر می شد . با همین وضعیت نیمی از ارتفاع رو پشت سر گذاشتیم .

احساس میکردیم به موانع و سنگر های کمین عراقی ها نزدیک شده ایم لذا میبایست لحظه به لحظه جلو خودمان را پاکسازی کنیم . سعی می کردیم از مسیری حرکت کنیم که امکان کاشت مین و پست کمین کمتر باشد ، مناطق مشکوک به مین را به آرامی چک می کردیم . رفته رفته ابر تیره تر شد و هوا کاملأ تاریک تاریک ، باران به تگرگی وحشتناک تبدیل شد که به شدت بر روی سرمان اصابت می کرد ، رعد و برق های طولانی در هوا نمایان شد و گویا لطف خداوند بود که از نور رعد و برق استفاده کنیم و چند متری به جلو برویم ، به همن منوال به حرکت خودمان ادامه دادیم . تا اینکه یک لحظه نور برق آسمان به کمین عراقی ها افتاد که در فاصله کمتر از ۳۰ متری ما ایستاده بود ، مجبور شدیم کمی به عقب آمده و راهمان را عوض کنیم .

پس از برگشت از جلو کمین اول ، در فاصله ۵۰ متری سمت راست شروع به جلو رفتن نمودیم . تصمیم گرفتیم به فاصله ۵ دقیقه از همدیگر از کنار کمین عبور کنیم ، با توجه به آنکه مسئولیت گروه با بنده بود لذا با هماهنگی بنا شد اول من عبور کنم . با توسل به ائمه اطهار از آنها جدا شدم و شروع به حرکت کردم . به لطف خدا و تجربه گذشته از کمین رد شدم و در کنار سنگ بزرگی موضع گرفتم ، نفر دوم شهید حجت قرار بود بیاید که ناگهان تیر بار دشمن در فاصله نه چندان دور شروع به تیراندازی کرد . احتمال دادم حجت را دیده ، اما پس از لحظه ای قطع شد و حجت خودش را به من رساند و به همین طریق جمشید هم به ما پیوست .

حال نوبت به عبور از خط اصلی دشمن رسیده بود که کار مشکلی بود و میبایست در همان شب انجام شود . از پشت تخته سنگ شروع به دید زدن خط دشمن کردیم که ناگهان منوری بر بالای سرمان روشن شد و محوطه به روز روشن تبدیل کرد ، خودمان را به زمین چسپاندیم و از زیر سنگ اطراف را نگاه کردیم و مسیری را برای ادامه راه انتخاب کردیم که صخره ای بلند بود و نگهبانی بر بالای آن ، اما با توجه به قوس صخره ، نگهبان بر زیر صخره دید نداشت . از همان راه و با فاصله مشخص از یکدیگر عبور کردیم و به پشت خط دشمن رسیدیم . لازم بود که حتی تا یک کیلومتر در عمق برویم که امنیت خودمان هم برای شناسایی بیشتر می شد . به این طریق نیمی از مأموریت که رفتن به پشت خط دشمن بود را انجام دادیم و میبایست آن منطقه را کاملأ شناسایی کرده و اطلاعات لازم را بدست بیاریم . مجددأ رعد و برق آسمان شروع شد و در یک لحظه متوجه هلی کوپتری شدیم که در روی تپه ای فرود آمده بود و یک نیروی عراقی با پانچو بر دور آن میچرخید و نگهبانی میداد . و این همان هلی کوپتری بود که در روز قبل با آرپی چی توسط شهید جهانشاه آذادبخت مورد هدف قرار گرفته بود و مجبور به فرود اضطراری شده بود . کارمان را با موفقیت انجام دادیم و تصمیم به برگشت گرفتیم .

ادامه دارد  . . .