کیومرث عیدی پور / میرملاس :
…
به وحشت زنی فکر می کنم که خیابان ها را جیغ می کشد
خودش را از گلو پرت می کند
توی چشمانی که پر از ویار گرگ است
و چه فرق می کند
روسری اش را باد بردارد
یا چنگی که گلویش را … ؟
از تیر برق موهایت آویزان می شوم
بچرخ و بچرخانم
مولوی در گلویم گیر کرده
کمی بیشتر جیغ بزن
زمستان از پشت لب هایت پیداست
تمام شیون های دنیا در ناخن های من است
و بوی حادثه ای در کوچه های چشم تو
این گیس ها فقط برای بریدن خوب است مادربزرگ !
گیس هایت را بالا بیاور
شبیه زنی که حامله است
زنی که نمی داند زن است
…
توی چشمانی که پر از ویار گرگ است….
زیبا بود ، خسته نباشید .
واقعا چه فرقی میکنه روسری رو باد برداره یا…قشنگ بود و نگران کننده.
زیبا بود و وحشتناک