استاد علیاکبر شکارچی / میرملاس :
××××××××××××××××××××
بزنید چُو وُر دُهل ، دُهلُ وُرچو هر که مُرد بارِهَنی دِ زنه نیبو
بکوبید بر دهل، دهل را بکوبید تا بگوید آنچه که ما عاجزیم از گفتنش با کلام، هر که مُرد بارِهَنی دِ زِنه نی بو
در گذشتهای نه چندان دور در غرب کشور مردمان لکزبان لرستان هرگاه عزیزی یا بزرگی از دست میدادند هیچکس جز سرنا و دهل نمیتوانست و جرات اعلام مرگ او را نداشت.
آهنگ سحری؛ آهنگ سحری سرنا و دهلی است که بی کلام به لحاظ ریتم و ملودی و پردهبندی همه و همه شیون است و وا ویلا، عصیان است و سوگ و هی را هیرویی است با رقص و آواز در پس نوای غمبار سحری، زنان و دختران ایل در آواز و در خیال اشعار زیر را به طور جمعی در هماهنگی حیرتانگیزی بانگ برمیآورند…
یه مال کیه چُول و ویرانه قوی قوی با یه قوشایش کرده لانه
یه لیل کیه مچوو با وان و پای پتی وهلکه دوان
حیف تونم بو گِل اربانت بو ای گِله اربان دشمنانت بو
مَر ساتی دَرچُو داخت له جرگم سنگ بو و بالین گِل بو و برگم
اشعار فوق هم رقص کلام است هم رقص سوگ، همکلامند و هم تصویر .
بهتر بگویم تابلوهای نقاشی هستند که نه با دست و انگشتان بشر که با ذهن و خیال رنگآمیزی شدهاند و جان گرفتهاند.
با خودم میگویم مگر میشود مردمانی اشعارشان اینچنین با شد و خوانندگانش امثال مومه، سوزیجیلا، حشمتاله رشیدی و رضا سقایی نباشد.
نگاهبانان فرهنگ و موسیقی این سرزمین بهترینهایی را میآفرینند همانطور که بهترین نغمات و اشعار بر ذهن و ذوق بشر جاری میکنند.
ولی ای مردم انسانها وقتی در قید حیاتاند چشم به راه سپاس و تقدیر مردمند به گمان من آنچه که روح و روان انسان را با طراوت و شادمان میکند همه آن است که در قید حیاتش صورت میگیرد به بیان دیگر انسان با نوشیدن مهر زلال مردم، جهان و جسم را با آسودگی ترک میکند.
درود خدا بر هنرمند ارجمند محمد سیفزاده عزیز که هم در قید حیات هنرمندان و هم در نبودنشان نماینده دلسوز و قدرشناس مردم لرستان است.
یادم میآید وقتی هر هفته برای دیدن فیلمبرداری فیلم خون بس ساخته دوست و هنرمند گرامی ناصرغلامرضایی به خرمآباد میآمدم آقای سیفزاده مجموعهای صوتی از سرنای شامیرزا مرادی، امیرقلی ساکیفر، آواز مومه و سوزی جیلا و بسیاری دیگر از هنرمندان را بی دریغ به من هدیه داد، و آنچنان با شوق وصفناپذیری از آهنگ و اجراها صحبت و ذوق میکرد که هرگز فراموش نمیکنم، حاصل تلاش پیوسته ایشان کتاب پیشینه موسیقی لرستان و شاید آثار دیگر که من از آنان بی خبرم و پژوهش گرانبهایی که شما امشب شاهد طپش بیامان قلب و اندیشه او برای فرهنگ و موسیقی لرستان هستید (رونمایی آثار و زندگینامه رضا سقایی)
من نادیده میدانم ذوق و خلاقیتش در این اثر مانند تجسم رقصسوار بازی شاهمیرزا مرادی، شادمانی آمیخته با حزن در سیت بیارم سوزی جیلا و مثل حیرانی بازیابی کتیبه و آثار نیاکانمان در غار کلماکره برای شما شورانگیز، اثر بخش و تحسین برانگیز خواهد بود.
(مهرت جاری، ذوقت جوشان، اندیشهات خلاق ای مرد بزرگ)
من هرچه از سقایی بگویم بهترینش را شما امشب با همت این هنرمند شیفته و دلسوز میشنوید و میبینید.
به قول معروف وقتی مشک خود ببوید من عطار چه بگویم!
به قول سعدی
بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گِل
برای شادمانی امشب شما این چند کلام را از دل برآوردم
سر شبتان خوش دلتان شاد.
شنیدن و دیدن زندگی زنده یاد سقایی برایتان پندآموز و گوارایتان باد.
وفا به هنر و موسیقی راستین نیاکانمان روز به روز در وجودتان مستحکمتر باد سپاسگوی هرکس و هر مقامی که فرصت ارائه آثار هنری را فراهم میکند بمانیم.
بجای من روی سیفزاده را ببوسید و از ته دل برای او کف بزنید و فریاد شادی برآرید.
ارادتمند شما علیاکبر شکارچی
۲۰ خرداد ۹۴